به دوستانم در دانشگاه
به آنهایی که ایستادند تا دانشگاه زنده بماند
همهی آزار دیدگان ِ این سالها
از ۵۷ تا ۹۲
آخرین باری که از در دانشگاه بیرون میآمدم حکم ِ اخراجم از دانشگاه در دستم بود. یک سالی میشد که راهمان نمیدادند. رئیس کل کمیته انضباطی دانشگاه که آن زمان او هم دیگر اخراج شده بود را در حیاط دانشگاه دیدم. بغض کرده بودم. از اخراج نه، از تحقیری که شده بودم. گفت آمدهست کارهای اداریاش را بکند. او از سوی «شریعتی» برکنار شده بود. گفت در اخراج ِ ما مقصر او نبودهست. گفت که شریعتی به او هم رحم نکردهست. آنقدر تحقیر شده بودم که نتوانم بایستم و بزنم توی دهناش. او همانی بود که برای یک سفر به کردستان احضارمان کرد و از ما بازجویی کرد که چرا سفر رفتهایم؟ چرا به کردستان رفتهایم؟ همانی که گفت علامه جای ِ کمونیستها نیست. همانی که دو ترم دو ترم محرومیت از تحصیل را «قانونا» به ما ابلاغ کرد. اما او هم مدعی بود که قربانی شدهست. قربانی شریعتی.
دیشب که خبر برکناری شریعتی آمد جای ِ آن بُغض خنده نشسته بود. خندهای که هیچ ربطی به رفتن شریعتی نداشت. دیدم که حالا بازار ِ حکایتهای ِ ما قربانیان ِ شریعتی داغ شده است. داستانمان بفروش شده این روزها. برای ِ داستان ِ سالهای سیاه ِ علامه سر و دست میشکنند توی فیسبوک.
ما در جایگاه ِ قربانیان ِ دانشگاه علامه داستانمان شنیدنی شده بود؛ ما که میگوییم نه ما طردشدهها، تعلیقیها و اخراجیها، که لیسانس گرفتهها و فوقلیسانس گرفتهها و دانشجویان ِ دکترا و استادان و انگار همه. همهی کسانی که در این سالها در علامهی ِشریعتی بودند، خود را قربانی ِ شریعتی میدانند؛ از رئیس سابق کمیته انضباطی جناب آقای «سیدی» تا دانشجویان ِ دکترا، استادانی که در این سالها تدریس کردند و ما حذف شدگان ِ دانشگاه علامه طباطبایی.
من شریعتی را دو بار دیدم. در آن دو دیدار نه حکم اخراجی به من ابلاغ شد و نه حکم تعلیقی، او همهی ما را تحقیر کرد، پیگیر برخورد با استادان و دانشجویان شد، منصوبان و زیردستاناش در قلع قمع دانشجویان و استادان و نهادهای دانشگاه کم نگذاشتند و …
حالا شریعتی دارد میرود. او بیش از اینها که گفته میشود مقصر است. در این میان گاهی پیش میآید که من به همهی این هشت سال فکر کنم. به آنچه کردیم و آنچه گذشت.ما راهی را انتخاب کرده بودیم که بیشریعتی هم به سرانجامهای بهتر نمیرسید؛ راه ِ مقاومت در برابر ِ سرکوب دانشگاه، و من بسیاری را دیدم که بی طی چنین مسیری هم از کثافت ِ شریعتی بینصیب نماندند. من شاهد مادری بودم که در دفتر شریعتی گریه میکرد تا دخترش بدون پرداخت شهریه دانشجوی ِ شبانه شود و در خوابگاه پذیرفته شود و جواب شریعتی تکرار یک جمله بود « ما دانشجوی ِ نسیهای نمیگیریم حاج خانم». من شاهد انبوه دخترانی بودم که هر روز درگیر ِ چگونگی زیستن در خوابگاه بودند. انبوه ِ کسانی که روزها و هفتهها مسیر ِ اتوبان ِ همت را تا انتها میپیمودند تا راهی به کلاس و دانشگاه و خوابگاه بیابند، فقط به این خاطر که پوشششان نامناسب قلمداد شده بود، یا رفتاری کرده بودند که از نظر دانشگاه «توجیه پذیر نبود». من شاهد ِ روزهایی بودم که بدون ِ نگهبان حتی برای گرفتن ِ حکم اخراج راهمان نمی دادند. شاهد ِ همهی آنچه که بر ما رفت و سالهای سیاه ِ علامه را برای ِ همهی ما رقم زد. برای ِ همهی کسانی که در آن فضا تنفس میکردند؛ دانشجویان، استادان، کارمندان و … .
دانشگاه علامه که مأمن ِ فعالان جنبش زنان بود، در این سالها تبدیل شد به سیاهترین سالهای ِ دختران ِ دانشجو و استادان و زنان کارمند. ما همهی اینها را دیدیم و گذشت؛ شریعتی رفت.
شریعتی رفت و من حالا شاهد ِ کمپین ِ درخواست از استاد حسن نمکدوست تهرانی برای بازگشت به دانشگاهام. انگار همین دیروز بود که تجمع ِ اعتراضی به اخراج دکتر نمکدوست در حیاط ِ کوچک علوم اجتماعی و ارتباطات علامه برگزار میشد. انگار همین دیروز بود که شریعتی ِ منحوس به دانشکده کوچک ما آمد و پروژه حذف ِ تدریجی ِ منتقدان از دانشگاه کلید خورد. همان روزی که فقط سه نفر ایستادند و به او گفتند که دانشگاه رئیس انتصابی نمیخواهد.
شریعتی رفت، و من احساس ِ خوبی ندارم. شاید به این خاطر که رفتن ِ او به مقاومت ِ ما ارتباطی نداشت. شریعتی نه در پی ِ فشارهای ما که وقتی رفت که دیگر کارهایش را کرده بود؛ او دانشجویان و استادان منتقد را اخراج، رشتهها را تک جنسیتی و خوابگاهها، دفترهای انجمن و شورای صنفی و نهادهای علمی را از ساکنان ِ واقعیاش خالی کرده بود و حالا میرود.
نگرانی برای ِ اجرای ِ عدالت در مورد شریعتی بیش از اندازه پوچ است. بسیاری از کسانی که باید مورد ِ نوازش ِ عدالت ِ معهود قرار بگیرند امروز تازه به کار بازگشتهاند و داد میگسترند، پس انتظار برای اجرای عدالت در مورد ِ شریعتی طرحی خندهدار است. به جای ِ کینتوزی ِ شخصی در مورد شریعتی، که البته باید جوابگوی ِ اعمالش باشد، ترجیح میدهم تمام ِ روزهای ِ باقیمانده تا بازگشت به دانشگاه را که شاید تا پایان ِ عمرم قد بدهد به این پرسش بیاندیشم؛ آیا او «تنها» بود؟
این شریعتی بود که صبحها در ورودی ِ در دانشکدهها به لیست ِ ممنوعالورودها به دانشگاه نظری میانداخت و کارتهای دانشجویان را یک به یک میدید؟ این شریعتی بود که با چادر در گوشهی در ورودی میایستاد و لباس ِ ما را ورانداز میکرد و به ما تذکر میداد؟ این شریعتی بود که در سمت ِ رئیس کمیته انضباطی، نماینده دانشجویان در کمیته انضباطی، نماینده استادان در کمیته انضباطی، معاونت علمی و پژوهشی و کوفت و زهرمار در کمیته انضباطی به محرومیت و اخراج ِ دانشجویان رأی میداد؟ این شریعتی بود که به تعداد ِ کلاسهای درس تکثیر شده بود تا ببیند دانشجویان به اندازه کافی التزام ِ عملی و صلاحیت ِ عمومی دارند؟ تا فالگوش بایستد و حرفهای دانشجویان و استادان را گزارش کند؟
این شریعتی بود که خیره ایستاد و نصب دوربینها در دانشگاهها را نگریست؟ شریعتی بود که فردای انتخابات ۸۸ اصرار داشت امتحاناش را بدهد چون تابستان سفر خارجی در پیش داشت؟ آیا شریعتی ظهرها در حیاط و سلف و کوچههای پُشت ِ دانشگاه در جستجوی ِ موارد ِ بکر ِ تخلف میگشت؟ شریعتی در دفاتر بسیج مینشست و برای حذف ِ مخالفان ِ دانشجوییاش برنامه میچید؟ شریعتی پس از تعلیق نمایندگان واقعی دانشجویان در انجمنها کاندیدا شد و در همان دفترهای به زور پلمپ شده نشست و سخنرانیها کرد؟ شریعتی بسیج ِ استادان را میگرداند؟ شریعتی در میانهی تجمعهای ِ ما پیدا میشد و از «دموکراسی میگفت»؟ از اینکه ما باید به بسیجیها در تریبون آزادی که با هزینهی تعلیق کسب کردهایم حق ِ صحبت بدهیم؟
اینهایی که شریعتی نبودند و در تجمعهای ِ دانشجویی از حق ِ آزادی ِ بیان ِ دانشجویان ِ بسیجی دفاع میکردند موقع ِ قلع و قمع دانشجویان کجا بودند؟ ما سزاوار حق ِ آزادی ِ بیان نبودیم؟ اینهایی که شریعتی نبودند و استاد بودند موقع ِ اخراج ِ دانشجوهایشان کجا بودند؟ موقع اخراج همکارانشان کجا بودند؟ اینهایی که شریعتی نبودند و دانشجو بودند آنروزهای ِ سیاه کجا بودند؟ تنها نظارهگر ِ روزهای ِ سیاه ِ همکلاسیهایشان شدند؟
شریعتی رفت. آن روزهای ِ سیاه هم رفتند؟ شریعتی رفت، من اما فراموش نمیکنم او شریعتیهای ِ بسیاری را در علامه بر جای گذاشت؛ همهی آنهایی که با سکوتشان هشت سال ِ تمام پایههای میز ریاست او را قوت بخشیدند.
این متهم کردن ِ دیگران نیست. چرا که همهی ترسها، دلهرهها، و معذوریتهای ِ آن آدمها قابل فهم است، اما این سالهای ِ سیاه برای ِ همهی شما و ما به یک اندازه سیاه نبود و نیست. این متهم کردن ِ دیگران نیست. چون نگارندهی این متن در تمام این سالها هیچ توقعی از هیچ کدام ِ از آنهای که ماندند و نظاره کردند نداشته و ندارد، تنها میخواهد به آنها یادآوری کند که شریعتی ماند، یکی هم چون شما نایستادید. شریعتی پیشتر نرفت چون خیلیها ایستادند و در نهایت او فقط وقتی رفت که کارش را تمام کرده بود. برای ِ رفتن ِ او دهانتان را شیرین نکنید. او مثل ِ رییساش به جاهای ِ بهتری خواهد رفت و با سکوت ِ شریعتیهای ِ دیگری بر پشت میزش تکیه خواهد زد و ما باید در یاد داشته باشیم که انقلاب فرهنگی – صد البته با تفاوتهای بسیار – در این کشور تکرار شد، نه فقط چون حاکمان خواستند، چون ما و شما اجازهی تکرارش را دادیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.