به تازگی رادیو زمانه مصاحبههایی در مورد خیزشهای مردمی با تحلیلگران سیاسی، از جمله عباس شهرابی فراهانی و کمیتهی عمل سازمانده کارگری، انجام داده که برای فهمِ رابطهی جنبشهای تودهایِ اصطلاحاً بیسر و سازماندهیِ صنفی و سیاسی کارگران و کارمندان حاوی نکات حائز اهمیتی هستند. در این نوشتار سعی میکنم موضع سیاسیِ برآمده از تحلیل عباس شهرابی و کمیتهی عمل را با یکدیگر مقایسه کنم و از دلِ این مقایسه و بررسی تناقضاتِ هر کدام از این مواضع نشان دهم که مبارزات کنونی تنها با دخالت نیروهای سازمانیافته در «شوراهای هماهنگی ملی» قادر به فراروی از وضع موجود خواهد بود. هر چند، نحوهی تحقق «شوراهای هماهنگی ملی» در شرایطِ سرکوبِ فزاینده و وحشیانهی جمهوری اسلامی مسئلهای است که پیشِ روی تمام مبارزان انقلابی در ایران قرار دارد.
از دیدِ عباس شهرابی چه رابطهای میان جنبشهای تودهای در خیابان و سازماندهیِ کارگران و کارمندان در محیط کار وجود دارد؟ او وضعیت کنونی را چنین تشریح میکند: مردمِ ایران در حال مبارزه با حکومتی هستند که، به عنوان یک «ماشین جنگ داخلی» و «دستگاه فاشیستی»، از لحظهی استقرارش نهادهای مدنی و مردمی را که از پایین سازماندهی میشوند از بین میبرد و با از هم گسیختن بافت جامعهی مدنی، شرایط را برای تربیت «تودهای از افراد واجد التزام عملی به تشیع» فراهم میکند. از نظر وی این وجه فاشیستی جمهوری اسلامی (یعنی از هم گسیختن بافتِ جامعهی مدنی) همسو با نحوهی انباشت سرمایه در ایران است که در آن گرایشی به «صنعتزدایی» وجود دارد. جمهوری اسلامی از طریق «سرمایهی پولی متکی بر تولید نفت و تورم» به انباشت سرمایه میپردازد. از نگاه شهرابی گرایش به صنعتزداییِ جمهوری اسلامی «طبقهی کارگر صنعتی را به نیرویی سازمانزدودهتر و به لحاظ سیاسی کماثر» تبدیل کرده و از آنجایی که قوای شناختی و مادی لازم برای تحقق یک ارادهی جمعی «تا حد زیادی از دست روشنفکران و فعالان ]سیاسی و مدنی[ خارج شده و در میان جماعتهای محلیای که مستقیم در اعتراضات سالهای اخیر درگیر بودهاند توزیع شده است» سیاستورزیِ جماعتهای محلی در مقابلِ سیاستورزیِ جامعهی مدنی اهمیتِ ویژهای پیدا کرده. چنین به نظر میرسد که حالا اراده و دانش برای ایجاد تغییری سیاسی-اجتماعی به دستِ جنبشهای تودهای و جماعتهای محلی افتاده است و به همین خاطر خیابان و خیزشهای خیابانی (در مقابل محیط کار و اعتصابهای صنفی-سیاسی) اهمیتی ویژه در تعیین سرنوشت جنبشهای اجتماعی در ایران یافته. به بیان دیگر، از آنجایی که طبقهی کارگر در ایران، به واسطهی «صنعتزدایی فزاینده» به ضعفِ استراتژیک دچار شده، جنبش کارگری «در حاشیه و در نسبتش با شورشهای خیابانی است که میتواند در دگرگونی سیاسی آینده نقش بازی کند».
در تحلیل شهرابی به وضوح میتوان دید که جنبشهای تودهای در جماعتهای محلی سوژههای اصلی انقلاب در ایران هستند و پروژههای صنفی و سیاسی در جامعهی مدنی سوژهی فرعی به حساب میآیند. در اینجا، منظور از جامعهی مدنی فضایی است که تمامِ پروژههای برسازندهی «عقل سلیم» (یا به عبارتی، روساختِ فرهنگیِ جامعه) رشد میکنند؛ از سازمانهای مردمنهاد، کمپینها و جنبشهای اجتماعی گرفته تا اتحادیههای صنفی، سندیکاها و شوراهای کارگری. اگر تحلیل شهرابی را به عنوان یک «تحلیل سیاسی» بپذیریم، آنچنان که به ما خط و مشی فعالیت عملی و افقهای مبارزاتی را نشان دهد، میتوان چنین نتیجه گرفت که از نظر او شکلِ گسترشیافتهی مبارزات در جامعهی مدنی، یعنی اعتصاب عمومی کارگران و کارمندان، از اهمیتِ ویژهای برخوردار نیست. چرا که این مبارزات در جایگاهی فرعی، به نسبتِ جنبشهای تودهای، قرار گرفتهاند (در هیچ کجای مصاحبه نیز او به اعتصاب عمومی به عنوان افق رهاییبخش مبارزات مردمی اشارهای نکرده). با پذیرش تحلیل او در مورد «ضعف استراتژیک طبقهی کارگر»، حتی میتوان چنین نتیجه گرفت که احتمالاً تحقق اعتصاب عمومی در ایران ناممکن است و بهتر است به جای تمرکز بر مبارزات پراکندهی صنفی، بر افقهای رهاییبخش در جنبشهای تودهای متمرکز شویم. اما از دید شهرابی جنبشهای تودهای چه افقی را به ما نشان میدهند؟ او چنین پاسخ میدهد: «اگر از چشماندازی ایجابی بنگریم – یعنی از منظر افقِ پیش رو و مطالبهی تام این شورش و جنبشها – چرا به آنها «شورش زندگی» نگوییم؟ شورش زندگی علیه دستگاهی که میکوشد زندگی را کمینهتر و کممایهتر کند.». همانطور که میبینیم، شهرابی (که خود یک تحلیلگر سیاسی در جامعهی مدنی است و نه در جماعتهای محلی)، از آنجایی که از همان ابتدا فعالان جامعهی مدنی را خالی از قوای شناختی برای فهمِ جنبشهای تودهای مطرح کرده، خود نیز ناتوان از تبیینِ روشن و صریح افق سیاسیِ این جنبشهاست و در نهایت با بیانی، به لحاظ سیاسی، مبهم گفتوگویش با جامعهی مدنی را به پایان میرساند.
در نتیجه میتوان چنین گفت که در تحلیل شهرابی، با تکیه بر «ضعف استراتژیک طبقهی کارگر»، نه تنها افقی برای سازماندهیِ هرچه منسجمتر کارگران و کارمندان ارائه نشده، بلکه افقی نیز برای برقراری پیوندی میان نیروهای جامعهی مدنی و جماعتهای محلی مطرح نشده است. آیا از چنین تحلیلی بایستی این نتیجهگیری سیاسی را داشته باشیم که فعالان کارگری بهتر است، در بهترین حالت نقشی فعال در سازماندهیِ محلات و مبارزات خیابانی داشته باشند؟ یا در بدترین حالت به صورتی منفعلانه دنبالهرو جنبشهای تودهای باشند؟ جنبشهایی که به صورتی مبهم میدانیم که به دنبال «زندگی» میگردند؟
اگر این سوال را از کمیتهی عملِ سازمانده کارگری بپرسیم پاسخشان منفی خواهد بود. طبقِ استدلال کمیتهی عمل، دورنمای ایجابیِ جنبشهای تودهای «فقط از مسیر دخالت نیروهای سازمانیافته» میگذرد. یعنی نیروهایی بیرون از جنبشهای تودهای که مسیرِ حرکتِ آنها را هدایت کنند. اگر فرض را بر این بگیریم که شهرابی «ضعف استراتژیک طبقهی کارگر» در ایران را به درستی تشخیص داده باشد، آنگاه آیا نیروهای سازمانیافتهی اپوزیسیون ایران، که برنامههای تبلیغاتیشان هر روز از شبکههای ماهوارهای پخش میشود و برای شراکت قدرت با طبقهی حاکم در ایران دندان تیز کردهاند، مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران را از آنِ خود نخواهند کرد؟ از دیدِ کمیتهی عمل «بزرگترین کابوس جمهوری اسلامی» (و اپوزیسیون راستِ خارج نشین) آنست که «دو سنگر موازی» جنبش کارگری و جنبشهای تودهای به یکدیگر بپیوندند و جنبش کارگری «در مقام فرماندهی این جنگ سیاسی» قرار بگیرد. با این وجود، کمیتهی عمل هیچ اشارهای نمیکند که به چه طریقی میتوان ضعفهای احتمالیِ طبقهی کارگر را برطرف و این کابوسِ جمهوری اسلامی را محقق کرد؟
چنان که از مصاحبه با کمیتهی عمل پیداست، برخلافِ نگاهِ شهرابی، با وجودِ آنکه جنبشهای کارگری و خیزشهای تودهای «دو سنگر از یک جبههی جنگی واحد» در نظر گرفته شدهاند، جنبشِ کارگری است که از اهمیتِ ویژهای برخوردار است. این طور به نظر میرسد که از دیدِ کمیتهی عمل مبارزات صنفی-سیاسی در محیط کار در ساخته شدنِ چشماندازِ ایجابی مبارزاتِ توده در خیابان نقشی اساسی ایفا میکند. اما با مراجعه به سایت کمیتهی عمل و توضیحاتشان در مورد «هستهی سوسیالیستی» به صورت دقیقتری میتوان دریافت که اشارهی کمیتهی عمل نه به سازماندهی صنفی در محیط کار و نه سازماندهی محلات و خیابانها، بلکه سازماندهی «در خفا» است. هستههای سوسیالیستی، از دیدِ کمیتهی عمل، بایستی به صورت مخفیانه شکل بگیرند و از طریقِ تکثیر خود منجر به ایجاد حزبی انقلابی شوند که «مطالبات انتقالی» را در قلب برنامههای خودش به پیش میبرد. در اینجا مشخص است که ما با گفتمانی تروتسکیستی مواجه هستیم که اگرچه بر مبنای نقدِ میراثِ لنین بنا شده اما همچنان ایدئولوژیِ ونگاردیسم یا پیشروگرایی را کنار نگذاشته. بر مبنای این ایدئولوژی، ظاهراً بایستی آگاهترین و، به لحاظ سیاسی، پیشرفتهترین بخش از طبقهی کارگر، با سازماندهیِ خویش به صورت یک حزب انقلابی، رهبری طبقهی کارگر را بر عهده بگیرد و دیگر بخشهای طبقات کارگران و زحمتکشان را هدایت کند. بر مبنای دریافتِ کمیتهی عمل از ساختار هستهی سوسیالیستی و حزب انقلابی، حالا میتوان پی برد که منظور آنها از «دخالت نیروی سازمانیافته» و «فرماندهی جنگ سیاسی»، دخالت و فرماندهیِ حزب انقلابی است و نه جنبشِ خود-سازماندهِ کارگری. طبقِ تحلیل سیاسی ایشان، طبقهی کارگر، به میانجی حزب انقلابی قادر به هدایت جنبشهای تودهای خواهد بود. آیا جنبشِ خود-سازمانده کارگری، که تاکنون، بینیاز از هر نوع حزب انقلابی، توانسته مبارزات صنفی را پیش ببرد و شوراهایی در سطحِ کلیتِ جغرافیای ایران بسازد (همچون شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران) قادر نیست فرماندهی جنگ سیاسی را به عهده بگیرد؟ از نگاه کمیتهی عمل به نظر میرسد که چنین امری، به دلیل سرکوب فزایندهی فعالان صنفی-سیاسی (که به ناگزیر بایستی به صورت علنی فعالیت کنند) ممکن نیست و لاجرم بایستی شکلی از سازمانیابی مخفی این مشکل را حل و فصل کند.
شهرابی با در حاشیه قرار دادن جنبش کارگری و تأکید بر جنبشهای تودهای، به طور کلی مسئلهی خود-سازماندهیِ طبقهی کارگر در مقابل سازماندهی از بیرون را منحل کرده (بدونِ آنکه به این سوال پاسخ دهد که خودِ جنبشهای تودهای چگونه میتوانند بدون دخالت نیروهای سازمانیافته در جامعهی مدنی طرحی ایجابی برای فراروی از جمهوری اسلامی پیاده کنند). در مقابل، کمیتهی عمل (آنچنان که در متنها و ویدیوهای سایتشان موجود است) با تقبیح فعالیتِ علنیِ صنفی-سیاسی و تشویق به شکلدهی هستههای مخفیِ حزب انقلابی، سازماندهی و فرماندهیِ مبارزات کارگری و جنبشهای تودهای را از جایی بیرون از این طبقات در دستور کار قرار داده. سازمانیابیِ مخفی، همچون شمشیری دولبه، اعضایش را هم از تیغ سرکوبِ ماشینِ جنگی جمهوری اسلامی محفوظ نگه میدارد و هم، متاسفانه مانع از شکلگیری ارتباطی شفاف و گشوده میان آن سازمان و جامعهی مدنی میشود. هر چند این موضوع برای کمیتهی عمل، به صورت یک مسئله، مطرح نیست.
بر مبنای تناقضات و مسائلی که در بالا مطرح شد میتوان به طور خلاصه پرسید: کدام فرماندهی؟ و کدام شیوه از جنگ سیاسی؟ فرماندهی جنبشهای تودهای، با تکیه بر طبقهی کارگرِ منسجم و قدرتمندی، که بر ضعفهای خود فائق آمده و از طریق «شوراهای هماهنگیِ ملی» و به واسطهی ارتباطِ هستههای مخفی و شخصیتهای حقیقی و مردمی خود را سازماندهی میکند یک چیز است و فرماندهی جنبشهای تودهای به واسطهی حزبی انقلابی، که بر ضعف استراتژیک طبقهی کارگر سوار شده و بر مبنای سازماندهی اقلیتی از سوسیالیستهای مخفی و در غیابِ شخصیتهای حقیقی و مردمی قصد دارد جنبش تودهای را هدایت کند چیز دیگری است.
لازم به توضیح است که صرفِ مخفیکاری و تشکیل هستههای مخفی، به خودیِ خود امر نامناسبی نیست. اگر این هسته ها به تقویت شوراهای محلات و سازماندهی اعتصابها یا برقراری پیوندهای میان اصناف مختلف، به منظور شکلدهی به شوراهای هماهنگی به وجود بیایند میتوانند بسیار کمک کننده هم باشند. آنچنان که مثلاً در اعتراضاتِ کارگران فولاد و کنترلِ تقریباً یکماههی کارخانه شاهد بودهایم، هستههای مخفی سوسیالیستی، به دلیل مصونیتی که در مقابل ضرباتِ دستگاه سرکوب ایجاد میکنند، میتوانند در شکلدهی به شوراهای مدیریتی و نظارتی نیز کمک کنند. مسئله نه بر سر نقدِ مخفیکاری، بلکه نقدِ هستههای مخفی است که تاکتیکها، استراتژیها و فرمِ سازماندهیشان را با مقصودِ شکلدهی به حزبی مخفی تنظیم میکنند و نه مقصودِ شوراهای هماهنگی ملی. در نهایتِ امر، هستههای مخفی، نبایستی فراتر از کارکردی تاکتیکی برای محافظت از نطفههای شوراهای محلات و شوراهای مدیریتی و نظارتی، کانونهای صنفی، کمپینهای اجتماعی و … هویت و قدرتی مجزا پیدا کنند.
از آنجایی که «شوراهای هماهنگی ملی»، همانند شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران ، دربرگیرندهی طیف گستردهتری از جناحهای سیاسی هستند، به میانجیِ این ظرفیت میتوانند با مشروعیتِ بیشتری فرماندهی جنگ سیاسی را بر عهده بگیرند. در حالی که حزب انقلابی، از آنجایی که به بازنمایی اقلیتی از نیروهای سوسیالیست و انقلابی میپردازد قادر به برقراری پیوندی ارگانیک با اکثریت طبقات کارگر و زحمتکش نیست و لاجرم نمیتواند از ظرفیت فرماندهی جنگ سیاسی برخوردار باشد. علاوه بر آن، «شوراهای هماهنگی ملی»، در پیوندی درونی با شوراهای محلات و شوراهای مدیریتی ونظارتی در صنایع مختلف، ظرفیتی برای رشدِ چهرههای مردمی فراهم میکند که در غیابِ جمهوری اسلامی میتوانند عقلِ سلیمِ نوین ایران را پایهگذاری کنند. لازم به ذکر است که ما در شرایطی قرار داریم که بخشِ قابل توجهی از ایرانیان به دنبال بدیلِ جمهوری اسلامی، رو به سوی گذشته و چهرههایی هستند که در مسیر انقلاب ۵۷ از کشور گریختند و اکنون ادعا میکنند که مشروعیتی فراجناحی دارند. در چنین شرایطی «شوراهای هماهنگی ملی» با حضور چهرههایی از درونِ کشور، یعنی آنهایی که از دلِ مبارزات صنفی، سیاسی و مردمی برخاستهاند، میتوانند خطرِ بازگشت به گذشته را خنثی کند. به عنوانِ مثال، میتوان به فرمِ سازمانیِ شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران اشاره کرد: سازماندهیِ محلی کانونهای صنفی در هر استان و ارتباط تشکیلاتی منسجم با شورای هماهنگی، نه تنها باعث شده شعارهای واپسگرایانهای همچون «رضا شاه روحت شاد» از درون اعتراضات معلمان شنیده نشود، بلکه با مشروعیتبخشی به کانونهای صنفی، حاملانِ خود-سازماندهیِ کارگران را معرفی کرده، و همینطور با معرفیِ طیفی از معلمان فعال و پیشرو به خوبی امرِ چهرهسازی را نیز پیش برده است. همچنین، «شوراهای هماهنگی ملی» ظرفیتی خواهند بود برای بازتوزیع دانش و قدرت در میان جامعهی مدنی و جماعتهای محلی. جنبشهای تودهای و مبارزات صنفی-سیاسی، میتوانند به میانجی شبکههای مخفی و غیرمخفی شوراها و سخنگویانشان در «شوراهای هماهنگی ملی» به صورتی هماهنگ و همزمان مبارزات را پیش ببرند و دستگاه سرکوب را فلج کنند. در آخر، «شوراهای هماهنگی ملی»، بر مبنای دموکراسی شورایی و سازوکارهای توافق در سطوح مختلف محلی در مقایسه با حزبِ مخفی انقلابی با ساختاری غیرشفاف و مبتنی بر تصمیمگیریهای عموماً غیردموکراتیک گزینهی مناسبتری برای فرماندهی جنگ سیاسی است.
به این ترتیب، میتوان این نتیجهگیری کمیتهی عمل که دورنمای ایجابیِ جنبشهای تودهای «فقط از مسیر دخالت نیروهای سازمانیافته» تعیین میشود را پذیرفت، اما تنها آن نیروهایی میتوانند از درون جامعهی مدنی و جماعتهای محلی در تعیین افقِ رهاییبخشِ انقلاب در ایران دخالت کنند که در قالب شوراها (در سطح خُرد: شوراهای مدیریتی، نظارتی، محلات، و … . در سطح کلان: شوراهای هماهنگی ملی) خود را سازماندهی کنند. با این وجود، پرسشِ نهایی پیشِ روی تمام فعالان انقلابی در ایران این است که در شرایطی که جمهوری اسلامی به وحشیانهترین و بیرحمانهترین شکل ممکن به سرکوب جامعهی مدنی و جماعتهای محلی میپردازد، چگونه میتوان طرحِ «شوراهای هماهنگی ملی» (که نیازمند تعامل هماهنگِ نیروهای مخفی و غیرمخفی است) را به اجرا در آورد؟
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.