وبلاگ آق بهمن –
از حدود یازده سال پیش که نوشتن این وبلاگ را شروع کردم هر از چندی، بامناسبت و بیمناسبت، چیزی درباره یا در واقع در ستایش فرهاد نوشتهام. شده چند خطی و بعد هم لینکی به یکی از آهنگهاش. اتفاقا یکی از اولین پستهای این وبلاگ هم مربوط به فرهاد بود و چند روز بعدش که فرهاد مرد، به سق سیاه خودم لعنت فرستادم. یکی از این بارها که اتفاقا کاملا هم بیمناسبت بود این نوشته بود که حدود یک سال و نیم پیش نوشتمش. چند روز بعد ایمیلی آمد از خانمی به نام ناهید مهراد. نوشته بود خوشحال است که میبیند ده سال بعد از رفتن فرهاد کسی اینطور ازش یاد کرده و … و نوشته بود دوست دارد بیشتر درباره من بداند. من هم برایش نوشتم که خیلیها فرهاد را دوست دارند و بعد هم کمی درباره خودم نوشتم و پرسیدم شما قاعدتا خواهر یا دخترعموی فرهاد هستید؟ که در جواب نوشت خواهر بزرگ فرهاد است و خیلی به فرهاد نزدیک بوده. حسابی ذوقزده شدم. بعدا فهمیدم که یکی که این نوشته را خوانده بوده میفرستدش برای دوستش که برادرزاده فرهاد بوده و او هم میفرستد برای عمهش یعنی همین ناهید خانم. این را هم بعدا فهمیدم که این ناهید خانم همان خواهری است که دو سال از فرهاد بزرگتر بود و فرهاد مدت کمی که در لندن بوده چند آهنگ روی کاست ضبط میکند و برای خواهرش میفرستا که چند وقت پیش آن آهنگها در آلبومی به نام از دورها منتشر شدند.
خلاصه که ارتباط برقرار شد. بعد از اینکه یکی دو بار حرف زدیم و او کمی از خاطراتش از فرهاد و من کمی از ارادتم بهش گفتم، یک هو فکر کردم شاید بتوانم یکی از قدیمیترین آرزوهایم را عملی کنم. خیلی روشن یادم میآید که ۱۷ یا ۱۸ ساله بودم که در یک دفترچهای که مثلا برنامههای آیندهام را توش مینوشتم (آن موقع که آدم فکر میکند دنیا را قرار است عوض کند) نوشته بودم ساختن فیلم مستندی درباره فرهاد. آن موقع فرهاد زنده بود و جایی در تهران زندگی میکرد و میدانستم فلان دوست مامان آشنایی دوری باهاش دارد. منتظر بودم بزرگ شوم و بروم سراغش. فرهاد رفت و این پروژه هم رفت کنار هزار پروژه خیالی دیگر.
به ناهید خانم فکرم را گفتم و او هم گفت اجازه همه چیز فرهاد دست پوران خانم گلفام، همسر فرهاد است. ما را به هم وصل کرد و بعدا فهمیدم حسابی سفارشم را هم کرده بوده. خانم گلفام هم اول کمی محتاط بود ولی خیلی زود، هم به خاطر سفارش ناهید خانم و هم به خاطر یک آشنای مشترک که خیلی قبولش داشت، اعتماد کرد و گفت هر چه دارد در اختیارم میگذارد و انصافا گذاشت.
کار شروع شد. اول خواندن هر چه دربارهاش نوشته شده بود و من بهش دسترسی داشتم و بعد مصاحبههای تحقیقاتی با ناهید خانم، پوران خانم و دو سه تا از همکاران قدیمی فرهاد و بعد هم سفرها و گرفتن مصاحبهها و نهایتا تدوین. این وسط خیلیها کمک کردند. از رفیقی که بروشورمانندی از کنسرت فرهاد در وین را در خانه داشت و اسکن کرد و فرستاد، تا دوستی که جلد یکی از نوارهای زمان انقلاب فرهاد را در آرشیوش پیدا کرد و عکس گرفت و فرستاد و تا برگزارکننده یکی از کنسرتهای فرهاد در تهران که فیلم آن کنسرت را بعد از ۲۰ سال از نمیدانم کجا پیدا کرد و دست ما رساند. فیلمی که نه خودش دیده بودش، نه پوران خانم و نه فکر کنم جز یکی دو نفر هیچ کس دیگر.
اول قرار بود فیلم برای دهمین سالروز رفتن فرهاد (۹ شهریور ۱۳۹۱) آماده شود که نشد و نهایتا اواخر آذر پخش شد. اولین کار تلویزیونی من بود. بدون تعارف دقت و علاقه و وقتی که بابک سالک، تدوینگر فیلم، روی کار گذاشت سهم خیلی مهمی در دیدنی شدنش داشت، و در نهایت فیلمی شد که خیلی خوشحالم که ساختمش. و خوشحالم که هم پوران خانم، هم ناهید خانم و هم به نقل از نیلوفر همان برادرزدهای که نوشتهام را برای عمهاش فرستاده بود، بقیه اعضای خانواده فرهاد دوستش داشتهاند. میدانم که نتوانستهام کاملا از علاقه و ارادتی که به فرهاد دارم فاصله بگیرم و کلا فیلم مثبت است، اما واقعا چیزی نبوده که از روایت حذف کنم به این دلیل که مثلا برای فرهاد بد میشده یا تصویر خوبی از او نمیداده.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.