چند چامک از:خالدبایزیدی(دلیر)
………………………
۱-
باد
موهای طلایی گندم زاررا
شانه می کرد
وهرخوشه
درکاسه ی کودکی گرسنه
آرزو
………………………… …….
۲-
جنگل
نفسش به شماره افتاد
ازناله های پرنده ای
زخمی
………………………… ….
۳-
چشمان سبزجنگل
به گریه نشست
نکند تبر
مهمان بردرختانم شود
………………………… ….
۴-
تکه نانی
لقمه ای سیر
لقمه ای گرسنه
سهم ما بود ازتولد
تامرگ
………………………… …
۵-
آنقدر
نزیسته ام
که ازیاد رفت
زندگی
………………………… ..
۶-
درس اول
دروغگو دشمنی
باخداست
بابا نان داد
بابا آب داد
مگرنمی دانست؟
سفره هامان خالی ست
…..معلم
………………………… ………
۷-
ازتفنگ ها
شانه باید
برتار ابریشمی دختران جنگ
موسیقی نواخت
شاید ترانه
غبارآئینه هارا
زدود
………………………… ……….
۸-
می شکند
درخت خسته
شاخه هارا
درهیاهوی کلاغ
………………………… …..
۹-
پنبه ی خنجر
گردن ها زده و
قهقهه زنان
ظلم شهررا
خندیده ایم
………………………… .
۱۰-
زندگی را
وجب کرده ام
چیزی نمانده
به مرگ
………………………… …..
۱۱-
زندگی را
چقدرزندگی کرده ایم
که هرصبح
سایه مرگ
برما سنگینی می کند
………………………… ……..
۱۲-
دردانه کودک
بی اعتماد باش
تا آستین
ماردارد
دهکده ی جهانی
………………………… …..
۱۳-
لبخند آزادی
زیر تابلوی خندیدن ممنوع
چشمک می زند
سالهاست خندیدن را
توقف می کنیم
………………………… …….
۱۴-
سفره هایی خسیس
برما گستردند
تنگی ! …از اشک
حسرتی نان
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.