اینکه جناب اسمیت قبل از آن عمل گستاخانهاش تحت یک فشار روحی و روانی شدید در مسابقهای به بزرگی اسکار قرار داشت، تردیدی نیست، به ویژه که این فشار با شوخی نامناسبی از طرف مجری نسبت به همسر او نیز همراه شد. اما او بعد از آرام شدن واکنشی از خود نشان داد که بیتردید تصادفی نبود و اینکه او یک پوزشخواهی تمام عیار نسبت به مجری، متصدیان جشنواره، همکاران و کل بینندگان انجام داد، اعلان کرد که در حال مشورت با یک روانشناس است و اینکه تمام تصمیمات تنبیهی این عمل را با رضایت میپذیرد. چنین ظرفیتی اصلا تصادفی نیست بلکه محصول آموزش اجتماعی دوران کودکی، تحصیل و مناسبات اجتماعی است که او در آن رشد کرده است.
در اینکه آموزشهای دوران کودکی، تحصیل و مناسبات اجتماعی در ایران آنچنان آشفته است که غالب مردم ایران دچار بیماری پرخاشگری غیرضرور هستند هم تردیدی وجود ندارد. تضییقهای اجتماعی آنچنان در ایران افزایش یافته که احساس رضایت از خود به کمترین میزان تقلیل یافته است و این وضعیت فشار مضاعفی را روی شخصیتهایی اعمال میکند که به عنوان سلبریتی از کوچکترین آموزشی برای مدیریت این فشار برخوردار نیستند. آنچه اخیرا در شهر کوچکی در امریکا مشاهده شد و نمونههای فراوان دیگری در داخل کشور، بدون اینکه کوچکترین قصدی برای داوری محتوایی در باره آن داشته باشم، حاکی از یک وضعیت آشنا اما به غایت درهم، بغرنج و از هم گسیخته است. با این وجود نکته این نوشته چیز دیگری است.
سلبریتی در کشورهای غربی محصول سازکار تولید ثروت است و در این سازوکار الزاما برخی به عنوان ستارگان باید به آسمان شهرت ارتقاء پیدا کنند و بسیاری از این ستارگان هم اصلا از استعداد فوقالعادهای نسبت به دیگران برخوردار نیستند. از این ستارگان در عالم سینما و هنر و سیاست و رسانه کم نیستند، اما این موضوع که آنها از استعدادی ویژه برخوردار نیستند ربطی به این موضوع پیدا نمیکند که آن سازوکار تولید ثروت ملی به درستی در حال کار کردن است. پشت هر ستاره رسانه یا هنری میلیاردها دلار در حال جابهجا شدن است آنچنان که شیوه تولید اقتصادی وابسته به کارکردن درست این صنعت میتواند به حیات خود ادامه دهد. به عبارت دیگر، تولید سلبریتی یک خصلت ذاتی شیوه تولید ثروت و مناسبات اقتصادی کشورهایی مانند ایالات متحده است. اما در ایران با اقتصاد ورشکسته آن چه نوعی از سلبریتی میتواند تولید شود؟ و اساسا چه سازمانهایی دست اندر کار ساخت سلبریتی هستند و با چه هدفی -جدای از اینکه این سلبریتیها از چه شخصیتی برخوردارند، تا چه اندازه در امور خیریه فعالند و یا چه اندازه شایستگی اشغال آن منصب را دارند- تجربه قبل از انقلاب هم در این باره قابل بازخوانی است. بخشی از سلبریتیهایی که در آنزمان تولید شدند اصلا وجه اقتصادی نداشتند مانند غلامرضای تختی که ستاره شدن او حاصل تقابل ویژهای بود که بین سنت و مدرنیته پدیدار شده بود. ستاره شدن خوانندگان و هنرپیشهها اما عموما محصول توسعه شتابناک اقتصادی و موضوع تجدد فرهنگی در ایران آن زمان بود و در نتیجه کارکرد قابل درکی داشت چه با آن موافق باشیم و چه مخالف. اما سلبریتیهای کنونی در ایران چه نیاز اقتصادی یا فرهنگی را پاسخ میدهند و چه سازوکار ضروری ایجاد آنها را لازم ساخته است؟
کمتر تردیدی میتوان داشت که ساخت سلبریتیهای ورزشی به ویژه در رشته فوتبال با آن استقبال گسترده محصول مداخلات روشن و آشکار وزارت اطلاعات و امنیت ایران و بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران است. از سوی دیگر، بسیار دیگری از هنرمندان و نخبگانی هستند که امکان ستاره شدن پیدا نمیکنند زیرا ساخت قدرت سیاسی چنین امکانی را از آنان سلب کرده است. به این ترتیب روشن میشود که امکان سلبریتی در ایران در ارتباط مستقیم با قدرت سیاسی قرار میگیرد. منظور این نیست که سلبریتیها دارای رابطه مستقیم با مراکز و منابع قدرت سیاسی هستند، بلکه نکته آن است که موضوع سلبریتی از بنیاد دارای یک کارکرد سیاسی در ایران است که کنترل آن بر عهده مراکز و نهادهای امنیتی گذاشته شده است. سلبریتی در ایران نه با تولید ثروت ملی در ارتباط است زیرا از اساس مناسبات اقتصادی در ایران ورشکسته است، و نه دارای کارکردی تمدنی یا فرهنگی است بلکه صرفا از وجه و کارکرد سیاسی برخوردار است. انتظار اینکه در چنین مناسباتی افرادی رشد کنند که سلبریتی باقی بمانند و دارای ظرفیتهای اخلاقی قبول اشتباهی مانند ویل اسمیت باشند، کمی دشوار است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.