از پیامبر اسلام حدیثی هست که «اگر فقر از دری وارد شود، ایمان از دری دیگر میرود».
مابهازای جامعهشناسانهی این حرف از نیمهی دههی ۱۳۷۰ به موازات برآمدن جریان اصلاحات این بود که «طبقهی فرودست به سبب دغدغههای معیشتی دشمن دموکراسی و فرهنگ است.»
در این برهه متأثر از شورش اسلامشهر و کوی طلاب مشهد از اصطلاح «شورش گرسنگان» به عنوان خطری برای آرمان «دموکراسیخواهی» یاد میشد و به دولت توصیه میشد تا هرچه بیشتر به منویات «طبقهی متوسط» رسیدگی کند تا با فربهتر شدن آن، دولت و جامعه به میانجی یک فضای مسالمتآمیز مدنی وارد تعامل با یکدیگر شوند.
برای این طبقه متوسطی که از آن صحبت میشد مجموعه ویژگیهایی تراشیده میشد که نقطهی مقابلش برای فرودستان بود:
✔️دموکراسیخواه
✔️حافظ فرهنگ
✔️روشنفکر و منتقد
✔️سکولار
✔️قائل به اصلاح به عوض انقلاب
✔️خواهان روابط با آمریکا
در جریان برشماری این صفات و ساختن یک تیپ ایدهآل از طبقهی متوسط، نقش این طبقه در تداوم بخشیدن به سیاستهای ضدعدالت اجتماعی دولتهای جمهوری اسلامی دیده نشد.
همچنین در جریان بالیدن گفتمان دموکراسیخواهی و سکولاریسم و ضرورت تحزب و جامعهی مدنی، هرگز حرفی از «حق تشکلیابی کارگران» به میان نیامد و با یکسان گرفتن آزادی سیاسی با آزادسازی اقتصادی، ایدهی کوچکسازی دولت همچون سلب مسئولیت اجتماعی از آن فهمیده شد.
در این گفتمانها در حالی از طبقهی متوسط به عنوان عامل اصلی ارتقای فرهنگی-سیاسی جامعه صحبت بهمیان میآمد، هیچ صحبتی در خصوص سیاستهای راستگرایانهای که روز به روز بیشتر آدمها را درگیر معاش میکرد نمیشد.
از بهار مطبوعات و سینما و تئاتر و موسیقی صحبت میشد و حرفی از این نبود که کارگران و فرودستانی که نمیخوانند و نمیبینند و گوش نمیکنند، از کجا باید هزینهی این مصارف فرهنگی را در شرایط بدهکاری دائمی و در حال تهیهی حداقلهای زندگی، تأمین کنند؟!
با این همه همین کارگران و فرودستانِ متهم به پیادهنظام ارتجاع و دیکتاتوری بودن، شورای کارگران نفت تهران، سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و سندیکای هفتتپه تشکیل دادند و در بسیاری نقاط برای حقوق انسانیشان دست به اعتراض زدند و در پاسخ گلوله و زندان دریافت کردند.
در تمام این مدت طبقهی متوسطی که از آن به عنوان پیشگام دموکراسی یاد میشد برایش پرسش نبود که رعایت قوانین کار بخشی از سازوکار هر نظام دموکراتیکی است.
مطالبات صنفی در زمرهی مطالبات مدنی جای نمیگرفت و در مطبوعات اصلاحطلب از دوگانهی تحقیرآمیز «شکمبهپایین و شکم به بالا» برای صورتبندی این مسائل استفاده میشد.
حرف این نیست که طبقهی متوسط به تمامی ارتجاعی است یا طبقهی کارگر به تمامی قدیس و یا بالعکس. مسأله این است که آن گروهی از مردم که کمتر دغدغهی معیشت داشتند و به رشد فرهنگی و سیاسی خویش توجه کردند در طول تاریخ هم به مسائل عدالت اجتماعی کم توجه بودند و گاه با حکومتها بر سر مطالبات آزادیخواهانهی خویش ائتلاف کردند.
اما آن گروه از مردم که بیشتر و بیشتر دغدغهی معاش داشتند چون علیرغم نقش پُررنگ در تولید، مزد ناچیزی دریافت میکردند، در طول تاریخ حساسیت زیادی به عدالت اجتماعی داشتند و کمتر در موقعیت ائتلاف با حکومت به عنوان نیرویی سازمانیافته را داشتند.
در نهایت آنچه جهتگیری طبقاتی هر تحلیلی را روشن میکند این است که نسبت آزادی و عدالت را چطور میبیند. ما بر آنیم که آزادیخواهی راستین که آزادی و مواهب آن را برای همگان میخواهد لاجرم باید کار را از عدالت بیآغازد.
واقع شدن افراد در موقعیتی برابر (و نه مساوی) باهم اولویت نظری و عملی بهرهمندی از امکانات ناشی از یک فضای آزاد و دموکراتیک است.
به این معنی در آغاز باید بسیاری از رویههای غلط تاریخی که نابرابرساز بودهاند، نظیر روابط مردسالاری، روابط مزدی، روابط مرکز-پیرامون و روابط انسان و طبیعت از بین برود تا همه بتوانند اکسیژن آزادی را تنفس کنند.
البته که در طی شدن این مسیر تضمیمنی درکار نیست و باید مداوم از عدالت و آزادی حراست کرد. از همین رو هم هست که در هنگامهی شکلگیری مبارزات عدالتطلبانه، بلادرنگ آزادی هم رُخ مینماید.
مسأله صرفا آن است که آزادی ارادهای معطوف به عدالت داشته باشد و نه آنکه در جریان عدالتخواهی، آزادی موقتا کنار گذاشته شود.
از این روست که مبارزات کارگران و فرودستان زمینهساز تحقق آزادی واقعی است و در نتیجه نقش تعیین کننده در تاریخ را آن گروههایی از مردم دارند که بیشتر دغدغههایشان از جنس عدالت اجتماعی است تا در فضایی برابرانه و برخورداری از حق فراغت، بتوانند هرچه بیشتر به تعالی سیاسی-فرهنگی خود بپردازند.
#طبقه_متوسط
#تحلیل_طبقاتی
#عدالت_اجتماعی
#برابری
@sarkhatism
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.