بحران ها به مثابه علایٔم بیماری هستند. به همان ترتیب که تب، فشارخون و ضربان قلب شاخص وضعیت عمومی ارگانیزم انسان است، تورم، تنش، تهدید و امثال آن نیز نمادهای بد بودن حال کشورها و محیط بین المللی هستند. و باز به همان شکل که روند فزاینده ی تب و فشار خون حکایت از وخامت وضعیت جسمانی دارد، لشکرکشی نظامی و تحریم اقتصادی نیز بیانگر سقوط سطح سلامت منطقه ای و جهانی دارد. و سرانجام شوک و اغماء و مرگ خبر از اوج گیری بیماری دارد و از این سوی نیز جنگ و نابودسازی دیگری حکایت گر جدیت بحران.

جهان امروز در حال بروز بحران های متعددی است. مجموع روندها و مراحلی که در بالا آمد اینک در جای جای کره ی زمین رخ می دهد. در برخی از مناطق کمتر و در بعضی دیگر بیشتر. در نوشتارهای قبلی به این بحران ها اشاره کردیم و در این مقاله می خواهیم ببینیم آیا چشم انداز چگونه است. سوال این است که آیا با شتاب به سوی مرگ ناشی از بیماری برای زمین و بشریت می رویم و یا هنوز شانس نجات بیمار وجود دارد. بحران های کنونی را در سطح جهانی، منطقه ای و ملی می توان تفکیک کرد. هم چنین نوع بحران ها نیز مهم است: اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، زیست محیطی و امنیتی. برای فهم جهان پر از بحران باید به دو نکته ی روش شناختی توجه کرد:۱) این بحران ها به هم گره خورده اند و تفکیک مصنوعی آنها کار را بدتر می کند. ۲) یافتن راه حل برای این بحران ها بسیار دشوار است اما ناممکن نیست.

با اتکاء به این دو نکته می بینیم که بحث در مورد حل و فصل آنها مشروط به این است که روابط متقابل و تشدید کننده ی این بحران ها را از نظر دور نداریم و در عین حال منتظر هیچ فرمول معجزه آسایی نباشیم. همان قدر که ممکن است بتوان زمین و بشریت را نجات داد ممکن است که شاهد نابودی و محو آن هم باشیم.

وقتی شروع به جستجوی راه حل می کنیم نخستین امر بدیهی این است که این امر به دست حکومت ها و دولت ها و سیاستمداران صورت نخواهد گرفت. هیچ نشانی از موفقیت آنها در نزدیک ساختن جهان به یک موقعیت بهتر دیده نمی شود، برعکس به طور کامل واضح است که آنها به عمد یا به سهو دنیا را به سوی وضعیتی بدتر تا مرز فروپاشاندن سامانه های حیات بشری به پیش رانده اند.

هم چنین اتکاء کردن به شرکت های بزرگ اقتصادی که نظام سرمایه داری را می رانند بزرگترین خطایی است که ممکن است مرتکب شویم. آنها با استخدام سیاستمداران به مثابه «کارمندان سیاسی» خود بزرگترین دشمنان محیط زیست هستند و برای کسب ثروت و رفاه حیات نوع بشر را به خطر انداخته اند. این ها دشمنان درجه ی یک بشریت هستند و برای پول کره ی زمین را نابود خواهند ساخت.

نهادهای بین المللی به واسطه وابستگی شان به دولت ها قدرت چندانی ندارند و به همین دلیل نمی توان به آنها به چشم یک نیروی مهم برای نجات انحطاط سیاره ی زمین حساب کرد. آنها به طور اکثریت مملو از سیاستمداران سابق هستند که در آن جا برای داشتن یک موقعیت کاری و درآمد به فعالیت مشغولند اما به طور خاص دلسوز تشنه لبان مناطق بی آب آفریقا و خاورمیانه نیستند.

نجات کره ی زمین در درجه ی اول باز می گردد به خط بطلان کشیدن براین سه نیرویی که در حال حاضر به طور کاذب مسیٔولیت تقریبن ۱۰۰ درصدی چنین ماموریتی را بر عهده دارند. این سپردن گوسفند است به دست گرگ خونخوار و درنده.

با کنار گذاشتن این سه نیرو، پرسش اصلی بر روی یافتن نیروی نجات بخش زمین متمرکز می شود. نگارنده بر این باور است که این نیرو حتی شهروندان به معنای متداول کلمه هم نیستند. یعنی این که بخواهیم وظیفه ی نجات زمین را به طور انفرادی به خواننده ی این گونه نوشته های هشدار دهنده بسپاریم و انتظار داشته باشیم که از فردا یکایک ما در این سوی و آن سوی جهان قهرمانانه به نجات زمین و بشریت مشغول باشیم.

باید واقع گرا باشیم و فرمولی را مطرح کنیم که شدنی و موثر است، قابل اجرا و کارآمد است. این فرمول چه می تواند باشد. پیشنهاد زیر یک نمونه است:

از آن جا که مردم عادی یگانه نیروی قابل اتکاء برای نجات سیاره ی زمین هستند و از سوی دیگر به طور انفرادی کار خاصی نمی توانند صورت بخشند چاره ی امر در کار جمعی مردم است. این کار جمعی اما نمی تواند به صورت داوطلبانه و با گذاشتن وقت و انرژی بدون در نظر گرفتن واقعیت های زندگی روزمره باشد. پیشنهاد ما بر روی کار حرفه ای و سازمان یافته ی شهروندان است. یعنی هجوم آوردن جوانان به سوی تشکیل سازمان ها و یا شرکت هایی که به طور خاص به سوی بحران های زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می آیند تا برای آن ها راه حل پیدا کنند.

آیا چنین راه حلی ممکن است. بلی، اگر هر یک از ما در تلاش باشیم تا آن را به کار اصلی خود تبدیل سازیم. افرادی مثل خود پیدا کنیم، با هم یک سازمان غیر دولتی، یک انجمن یا یک شرکت تاسیس کنیم، مدل اقتصادی مناسب این نوع از کار را پیدا کنیم و شروع به فعالیت کنیم. این بسیار اهمیت دارد که امر شبکه سازی نیز بپردازیم و این تشکل ها را به هم پیوند زنیم. شدنی است اگر بخواهیم.#

برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv 
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: 
«بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)