نوستالژی سیاسی هم از آن حرف هاست! مدت هاست شاهد هستیم که بسیاری حسرت دوران محمد رضاشاه را می خورند و البته توبه نامه ها و غلط کردن های برخی فعالان سیاسی هم  ادامه دارد . نوستالژی حاصل عذاب و رنجی است که فعلاً تحمل می کنیم و به ناچار به دنیای گذشته پناه می بریم. جمهوری اسلامی هم هر روز با حماقت هایش هایش چنین القأ می کند که حق با محمدرضا شاه بود.

اولین بار درتاریخ نیست که شاهد چنین پدیده ای هستیم. تاریخ ما مملو از تکرار همین داستان هاست. هنوز چند صباحی از تیرخوردن ناصرالدین شاه که همه ازدستش به ستوه آمده بودند، نگذشته بود که مردم با  لقب شاه شهید از او یاد کردند .این احمقانه است که آدم حسرت زمانی را بخورد که دیگر در آن زندگی نمی کند ، زیرا تکرار گذشته غیرممکن است. ولی آدمی است با هزار عیب و ایراد و این هم یکی از آن هاست، چاره ی ممکن را پیدا نمی کنند، می روند دنبال این خیالات. شاید هم تقصیر مردم نباشد، وقتی که پول بیکرانی خرج خریدن فعالین سیاسی می شود که می خواهند کشور را حراج کنند و اپوزیسیون مستقلی شکل نمی گیرد و رسانه های بزرگ دائم از این چرندیات به خورد ملت می دهند، مردم نومید از همه جا حق دارند بگویند صد رحمت به کفن دزد اولی .

حکومت سنتی مذهبی در این ۴۳ سال روز به روز محافظه کارتر و مرتجع تر شده که با خواست جوانان که رو به مدرنیته دارند در تضاد است. ولی جو حاکم بر ایران و ایرانیان خارج از کشور پوپولیسم همراه با نوستالژی است و غافل از آنکه خود همین نوستالژی بازگشت به گذشته دوران طلایی پهلوی ارتجاعی است و موجب تسلط  استبداد سنتی خواهد شد. رو به گذشته داشتن دردی از کسی دوا نمی کند و فقط مناسب خیال  وپردازی است. البته در این میان بد و بیراه و ناسزایی نیست که به چپ ها و ملیون ندهند که این دو عامل بدبختی ما و عامل تسلط ملایان بر ما شدند اما فراموش می کنند که دوران انقلاب کمتر کسی صحبت از آزادی و دموکراسی می کرد و اگر صدای بختیار هم که ملی بود، در آمد خاموشش کردند.

تاریخ ما ، فرهنگ و دین ما استبدادی است. کار به جایی رسیده که این روزها بدون رودربایستی صحبت از حذف دموکراسی هم می شود. چندین دهه شعار آزادی و دموکراسی ورد زبان گروه ها بود اما الان روی دموکراسی هم خاک می ریزند که الان وقتش نیست.

چپ ما هنوز تمامیت خواه باقی مانده و دموکراسی و احترام به مالکیت خصوصی را جرم می داند و با تجزیه و تکه پاره کردن ایران هماوایی دارد. راست ما زیر بلیت نئوکان های آمریکاست که دشمن حاکمیت ملی و استقلال و خواستار تجزیه کشورند و در این وسط ملیون هواخواهان استقلال پامالند.

بیهوده نیست که در این بلبشو ملایان حوزه نوستالژی دوران آیت الله بروجردی و احترام ملایان آن زمان را دارند و بدیهی است از ترس گروه های چپ و ملیون به حکومت شاهی پناه ببرند. این دو نیازمند یکدیگرند ، همیشه با هم بوده اند.

همۀ این هیاهوها و قیل وقال ها مرا وادار کرد که نگاهی به آخرین روزهای پادشاهی این پدر و پسر بکنم . نگاهی کنیم به فرار رضاشاه که می ترسید در ایران دستگیر و محاکمه شود و بی تاب فرار بود. « در بندرعباس پس از تشریفات گمرکی ، اونیفورم نظامی را از تن خود خارج نموده و لبس شخصی پوشیدند و به کشتی رفتند؛ … در وسط اقیانوس هند، آقای اسکراین [مامور مهماندار انگلیسی] گفت : شما نمی توانید در بمبئی پیاده شوید و باید پنج روز در همین کشتی وسط دریا در انتظار کشتی اقیانوس پیما بمانید و وقتی کشتی رسید با آن کشتی به جزیره موریس عزیمت نمایید. اعلیحضرت براشفته فرمودند: مگر من زندانی شده ام؟ جزیره موریس کجاست؟ چرا اجازه نمی دهید من به آمریکای جنوبی بروم؟

آقای اسکراین گفت: من اظهارات شما را تلگراف می کنم وشخصاً – جز آن که گفتم – کاری نمی توانم کرد.»(۱)

او هم در آن روزها دیگر دوستی نداشت و در سفر از تهران به جنوب هیچ یک از فرماندهان لشکرش پیشواز نیامدند و همان وکلای مجلس دست نشانده می گفتند چمدان هایش را بگردید که جواهرات سلطنتی را ندزدیده باشد. جالب است تنها کسی که به پیشواز او در اصفهان رفته بود صارم الدوله مسعود، شاهزاده ای  از خاندان قاجار بود که شاه به او گفته بود :

  • مسعود! دیدی آخر ما را گول زدند؟ (۲)

ناگفته نماند سیاهپوش فرماندۀ لشکر برای دلجویی از اعلیحضرت  که چرا به استقبال او نیامده در آخرین لحظات حاضر شد« موقع حرکت ، سرتیپ سیاه پوش فرمانده لشکر کرمان شرفیاب ، و مقدار دویست لوله تریاک اعلای ماهان کرمان را  که گویا از اداره اقتصاد گرفته بود- در یک جعبه لفاف پیچ به عنوان هدیه تقدیم کرد…» (۳)

داستان غم انگیز روزهای تبعید شاه قدر قدرت مفصل است و در این مختصر نمی گنجد اما

«در پرونده های وزارت خارجه انگلیس در کرمان، یک پرونده هست که در آن مصاحبۀ رضا شاه با قونسول انگلیس در کرمان ، به طور مفصل ضبط است . این مصاحبه که آخرین مصاحبۀ شاه است در کرمان به عمل آمده و یک سند مهم تاریخی است ، منتهی متاسفانه روی آن خط با خط قرمز و مؤکدانه نوشته اند که تا سال ۱۹۹۰ قابل باز کردن نیست :No open! گویا به اصرار محمد رضاشاه – یا خود رضاشاه – این قید روی پرونده آمده ، من آرزو دارم که تا آن سال زنده باشم ، و عین آن مصاحبه را در چاپ (…ام) نای هفت بند نقل کنم .» باستانی پاریزی درگذشته و اکنون ۲۰۲۲ است ولی انگلستان این سند را افشا نکرده است همانطور که اسناد کودتای ۲۸مرداد را منتشر نکرده و تصور نمی کنم هم به این زودی منتشر کند. وقتی یک عده ای نادان شعار رضاشاه روحت شاد می دهند یعنی هنوز مستعد سواری دادن به دیکتاتور هستند و خوب چه چیزی از برای یک دولت استعمارگر از این بهتر .

از او که بگذریم به آخرین روزهای محمد رضاشاه بنگریم که به تازگی روزنامه گاردین مطلبی در این باره منتشرکرده است.

روزنامه گاردین* بنابرسند محرمانه ای که بتازگی از طبقه بندی دولت بریتانیا خارج شده و نشان از روزگار تلخ  شاه مخلوع ایران در اقامتگاه اجباری در جزیرۀ پارادایس  دارد.

او با هلیکوپتر به این جزیره ​​برده شده و در خانه شخصی جیمز کراسبی علی رغم تمایل  مالک مجموعه کازینو به عنوان مهمان پولدار، اقامت گزید. گردشگران از هتل های همسایه  تخلیه شدند تا جا برای پیروان شاه باز شود. ایالات متحده ،  برزیل، آرژانتین و نیوزلند همگی پناهندگی شاه را رد کردند. مارگارت تاچرکه بیش از سه هفته از نخست وزیری اش نمی گذشت نمی خواست برای خودش دردسری درست کند و ازاین رو به سر دنیس رایت، سفیر سابق بریتانیا در ایران  مأموریت می دهد که با نام جعلی و بعنوان یک تاجر به ملاقات او برود تا او  را «صراحتاً» از اقامت در املاک خود در Surrey  منصرف کرده و خیال پناهندگی در بریتانیا را از سرش بدر کند. این گزارش با این جمله پایان یافته است که که شاه این خبر بد را با “ناامیدی تلخ” دریافت کرده است. شاه پس از سفر به ایالات متحده، مکزیک و پاناما، سرانجام سال بعد بر اثر سرطان در مصر درگذشت.

باری وقتی از استقلال سخن می گوییم مقصود نه تنها استقلال ملت و سربلندی مردم ایران است بلکه سربلندی و حفظ احترام سران کشور نیز هست. وقتی با رئیس کشور این طور رفتار می کنند، معلوم است نسبت به خود مردم چه نظری دارند. اگر از تاریخ پند نگیریم مجبور به تکرار ملال آور و وحشت آور بندگی بیگانگان خواهیم بود. گروه های سیاسی هواداران سلطنت و حکومت مذهبی برنامه روشنی برای مردم ندارند و امتحان خود را داده اند . چپ ها چشم به آینده ای دور دارند که دست نیافتنی است و این لیبرال دموکرات ها هستند که می توانند با تامین آزادی و استقرار دموکراسی ، رفاه و استقلال را به ارمغان بیاورند. این گروه هم حرف از گذشته نمی زند، رو به آینده دارد، آینده ای ممکن و مطلوب.

شنبه ۲۸اسفندماه ۱۴۰۰

۱۹/۰۳/۲۲

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)