(به نقل از وبلاگ: http://sovietbeing.wordpress.com)
اخیراً پیامی از سوی تاجزاده به فعالیّن سیاسی مخابره شده است: حضور پورمحمدی را در کابینهی روحانی جدی نگیرید و آنرا با تسامح و تساهل بپذیرید چرا که وزارت دادگستری نقش تعیین کنندهای در مناسبات سیاسی کشور ندارد. برخی از فعالین سیاسی حرف تاجزاده را باور کردهاند؛ در حالیکه قسمت عمدهای از رادیکالها نفس حضور پورمحمدی را در کابینه وقیحانه میدانند. اما جناب وزیر در نطق دفاعیهاش بهتر از هر کس دیگری پاسخ تاجزاده را داد: پورمحمدی سعی خواهد کرد با تعیین وظایف و اختیارات وزیر دادگستری، حوزهی عمل این وزارتخانه را گسترش دهد. البته او به چند و چون اختیارات خویش اشارهای نکرد و فقط گفت که از درون خود دولت با فساد دولت به مبارزه برخواهد خواست. نقشی که هم با پست قبلیاش (ریاست سازمان بازرسی از طرف قوهی قضائیه) جور درمیآید و هم به عنوان اهرمی علیه فعالیت اصلاحطلبان در کابینه قابل درک است.
قانون اساسی دست وزرا را برای اصلاح ساختاری وزارتخانههای مربوطه باز گذاشته است، البته به شرطی که رئیس جمهور و رئیس مجلس موافقت کنند. به نظر نمیرسد خط مشی سازشکارانهی روحانی در برابر ابتکارات پورمحمدی مقاومتی از خود نشان دهد. طبیعتاً رئیس مجلس هم با نمایندهی برادرش در دولت همکاری خواهد کرد. بنابراین باید قید این خیال باطل را بزنیم که منصب پورمحمدی مقامی تشریفاتی است. اگر رئیس جمهور میخواست مقامی تشریفاتی را به تندروها بسپارد، میتوانست چهرههای موجهتری را برگزیند. همچنین میتوانست با آنان همچون زنان و اقلیتهای قومی برخورد کند. گرچه وزارت دادگستری تا به امروز اهمیتی نداشته، اما پورمحمدی در لابلای دفاعیهاش به ماجراهایی اشاره کرد که هر یک به نوعی، به رابطهی قوه قضائیه با قوه مجریه مربوطند و اهمیت آیندهی وزارت دادگستری را نشان میدهند: یکی ماجرای ۱۴ اسفند ۵۹ و دیگر خط قرمز دولت دهم.
خط قرمز احمدینژاد
اولین خاطرهی پورمحمدی «خط قرمز»ی است که احمدینژاد در اواسط دورهی دوم ریاستجمهوریش در برابر بازجویان قوهی قضائیه کشید. قبل از هرچیز باید گفت «خط قرمز» احمدینژاد نشان داد که اصل استقلال قوای سه گانه افسانهای بیش نیست. افسانهی تفکیک قوا فقط در رابطه با مردم واقعیت مییابد: مجلس قانونهای خوبی تصویب میکند، اما خود نمیتواند اجرایشان کند. دولت تصمیم دارد نوکر مردم باشد، اما نمیتواند تصمیماتش را به صورت قانونی درآورد، زیرا نمایندگان جلوش را میگیرند. به این ترتیب میتوان با اصل تفکیک قوا مردم را دست به سر کرد. اما وقتی پای منافع خود سیاستمداران در کار باشد، دیگر تفکیکی در کار نیست و قوهی قضائیه نمیتواند به طور مستقل، جرائم دولتیها را پیگیری کند. اما خیالتان راحت: پورمحمدی راه حل مسأله را در آستین دارد: میتوان با ادغام سازمان بازرسی قوهی قضائیه در وزارت دادگستری از درون خود دولت به دولت فشار آورد.
پورمحمدی مأمور از بین بردن استقلال نصفه و نیمهی دولت است. رهبر در ابتدا میخواست با طرح «دولت پارلمانی» استقلال دولت را مخدوش کند. اما اکنون راه سادهتری را برای این کار یافته و به جای مجلس از قوهی قضائیه استفاده میکند. اصلاحطلبان و اعتدالگرایان هم تا اطلاع ثانوی، واکنشی جز تسامح و تساهل از خود نشان نمیدهند. اما آیا تسلط قوهی قضائیه بر دولت، به نفع مردم است؟ اینجاست که باید به سراغ خاطرهی دوم رفت تا منظور پورمحمدی را دریافت.
در ۱۴ اسفند ۵۹ چه گذشت؟
همچنان که همه میدانند دو دولت نخست جمهوری اسلامی ایران را لیبرالها قبضه کرده بودند: بازرگان در دولت موقت و بنیصدر در دولت اول. از طرف دیگر سازمانهای چپ نیز به مدد نفوذ روشنفکران و دانشجویان در کارخانهها، در بخش تولید دست بالا را داشتند. کمیتههای کارگری با اعتصابهای پیاپی فشار فزایندهای بر دولت وارد میآوردند. در این میان روحانیون جز ولایت فقیه مستمسک دیگری برای اعمال قدرت نمییافتند و ناچار بودند گاه با لیبرالها وارد ائتلاف شوند، گاه با سوسیالیستها. اسلامگرایان در واکنش به این وضعیت حزب جمهوری اسلامی را برپا کرده و کوشیدند علاوه بر قبضهی دستگاه قضایی، تأسیس نهاد انتظامی کمیته و تشکیل سپاه پاسداران، کرسیهای پارلمانی را نیز از آن خود کنند. آنان نخست چپها را از میدان کارخانه به در کردند: حزب جمهوری اسلامی با زنده کردن خانهی کارگر (نهادی مربوط به دم و دستگاه بوروکراتیک شاه) «شوراهای اسلامی» کار را به منزلهی بدیلی برای سندیکاها و کمیتههای خودجوش کارگری مطرح ساخت. خانهی کارگر توانست با طرح و تصویب قوانینی چون اصل ۱۰۴ قانون اساسی (که کنترل کارخانهها را به کارگران میسپرد) با یک تیر دو نشان بزند: از یک طرف برتری هژمونیک خویش را بر سازمانهای چون فدائیان خلق و حزب توده به اثبات رساند و از طرف دیگر ابتکار عمل مخالفت با سیاستهای لیبرالی را در دست گرفت. از قضا مسئولیت این اقدامات در آن زمان بر عهدهی علی ربیعی بود. البته اصل ۱۰۴ هرگز عملی نشد و به فاصلهی کمی پس از تصویب، به دلیل «شرایط استثنایی جنگ» توسط شوراهای اسلامی کار و خانهی کارگر «به صورت خودجوش» کنار گذاشته شد. اما این واقعیت خللی در دم و دستگاه حزب ایجاد نکرد و اسلامگرایان توانستند پس از ایزوله کردن سازمانهای دست چپی، با خیال راحت «قوهی قضائیه» و پاسداران «کمیته» را به سراغ حذف فیزیکی فعالین کمونیست بفرستند. بدینسان آیتا… بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و رئیس قوهی قضائیه، با انتساب «اسدا… لاجوردی» به سمَت دادستان انقلاب، راه پیشروی حزب جمهوری اسلامی را هموار کرد. از طرف دیگر بخش پارلمانی حزب نیز رفته رفته حلقهی محاصرهی دولت لیبرالی بنیصدر را تنگتر میکرد و به مدد شرایط خاص جنگ، بیش از پیش در حوزهی اختیارات قوهی مجریه دست میبرد.
در چنین وضعیتی بنیصدر به ناچار به ائتلاف با چپها تن داد. نخستین تجلی این ائتلاف در ۱۴ اسفند ۵۹ علنی شد: چندماه بعد از شروع انقلاب فرهنگی رئیسجمهور وقت طی مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران، در میان دانشجویان چپ آشکارا از بازداشت، شکنجه و اعدام غیرقانونی فعالین سیاسی توسط وابستگان حزب جمهوری اسلامی سخن گفت و آنرا محکوم کرد. به دنبال این افشاگری موجی از تظاهرات دانشجویی-مردمی علیه حزب، خیابانهای تهران را فراگرفت و در روزهای بعد نیز ادامه یافت. اما بنیصدر که از گسترش تظاهرات خیابانی چپها در هراس بود ترجیح داد به جای «زورآزمایی خیابانی» به تاکتیک رایزنیهای پشت پرده روی بیاورد. دولت وقت حساب خود را از چپها جدا کرد و بدین ترتیب اسلامگرایان توانستند بدون هیچ مزاحمتی قائله را بخوابانند. چند ماه بعد کمیتهی تحقیق و تفحص دربارهی درگیریهای خیابانی ۱۴ تا ۱۶ اسفند، رأی به تقصیر و قانونشکنی بنیصدر داد. به این ترتیب بحران اسفند ۵۹ با پیروزی قاطع حزب جمهوری اسلامی «ختم به خیر» شد.
جریان سیال ذهن پورمحمدی
خاطرات سالهای دور و نزدیک، در نطق آتشین جناب وزیر به هم گره میخورند تا مختصاتی از وظایف وزارت دادگستری را ترسیم کنند: ۱- قوهی قضائیه به بهانهی مبارزه با فساد، کنترل و نظارت خویش را در بخش بخش دولت گسترش خواهد داد. ۲- با افزایش اختیارات وزیر دادگستری، قوهی قضائیه میتواند بدون واهمه از دخالت دولتیها، به برخورد خشونتآمیز با مردم ادامه دهد. پس: ۳- وزارت دادگستری تسهیلگر نظارت قوهی قضائیه بر دولت خواهد بود و به طور همزمان از دخالت دولت در امر حقوق بشر جلوگیری میکند.
وزارت دادگستری در آینده به منزلهی حلقهای جادویی، چرخهی قدرت را در خود جامعهی سیاسی تکمیل میکند و ظرفیت نظام را در جذب اصلاحطلبان فاسد افزایش میدهد. این تمهید به احتمال زیاد کار افسانه ی «شکاف درونی حاکمیت» را یکسره خواهد کرد.
باید دید که آیا اصلاحطلبان فرصتطلب نیز میتوانند به نوبت خود، جامعهی مدنی را به پیاده نظام جامعهی سیاسی تبدیل کنند؟ یا آنکه چپها هنوز حرفی برای زدن دارند؟
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.