زنده‌یاد، “جمیله سادات (زهرا) کرامتی” شاعر خراسانی، صفحه آرا و طراح روزنامه شهر آرا، از اعضای فعال و جوان انجمن شعر امین، مسئول برگزاری شعر طنز نارنجک حوزه هنری، انجمن شعر آفتابگردان و مسئول برگزاری شب شعر قیام قاسم بود.
او تحصیلاتش را در دانشگاه پیام نور در رشته‌ی ادبیات فارسی پی‌گرفت و غالب قالب اشعارش غزل، اما سرایش شعر در قالب‌های نیمایی و سپید و حتی شعر کودک نیز در اشعارش، به چشم می‌خورد.
وی در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. استاد «محمدکاظم کاظمی»، شاعر و ادیب افغانستانی درباره جمیله کراماتی، در صفحه اینستاگرامش نوشت: «از شاعرانی بود که در دهه طلایی هفتاد، در سنین دانش‌آموزی به جریان‌های شعری مشهد پیوست و از بهترین‌های نسل خویش بود.»
مجموعه شعر «ماه را دوست دارم که شب‌هایت را…» از وی به یادگار مانده است.
در سال ۱۳۸۸، قطعه‌ای از آلبوم «عبور از مه» علی زند وکیلی با شعری که اعلام شد متعلق به حسین منزوی است ساخته شد. اما این شعر متعلق به جمیله‌سادات کراماتی، بود. در پی این ماجرا، علی زند وکیلی، آن اتفاق را سهوی خواند و از خانواده‌ی شاعر عذرخواهی کرد.

▪︎نمونه شعر: 
(۱)
دلم برای تو و شعر تازه‌ات تنگ است
دلم هوایی آن لهجه خوش آهنگ است
من از خودم، به دلم می‌گریزم آری من
منی که عقل و دلم سال‌هاست در جنگ است
قبا به قد من ای عقل پا برهنه مدوز
برای قامت ما، این لباس‌ها تنگ است
برای متهمان ردیف اول عشق
قبول مصلحت اندیشی و خرد ننگ است
هنوز پرسه زدن در نگاه او خوب است
هنوز سادگی چشم یار، خوش رنگ است
چه دیر می‌گذرد لحظه‌های آمدنش
همواره عقربه انتظارها لنگ است.

(۲)
شبیه کودکی‌ام… مثل جر جر باران
هجوم گریه شدم… عصر پنجم آبان
تگرگ می‌زد و در گوش کوچه می‌پیچید
صدای ضجه دختر، صدای گنگ اذان
غروب پنجم آبان، غروب پنجم بد
کنار کوچه خلوت، دو چشم سرگردان
تگرگ می‌زد و نه تو… نه… تو نفهمیدی
چگونه نعش مرا می‌کشید، دست زمان
غروب شانه دیوار ماند و هق هق من
و قار قار کلاغان گیج در میدان
ببین شبیه گذشته بدون برگم من
شبیه ساقه پژمرده‌ای ته گلدان
نوشت دستی از ابهام سرنوشت مرا
نوشت روی همان صفحه با همین عنوان
       که مُرد دختر عاشق
                       کنار نعش خودش…

  
(۳)
[به عزیزانی که در زلزله بم، جان باختند]  
سکوت، همهمه مرگ، زلزله، فریاد
چه بود اینکه به جان قبیله‌ام افتاد؟
عروس حجله من، چشم‌های معصومش
عروس حجله من، زیر خاک‌ها جان داد
لباس بخت قشنگش، اسیر پنجه مرگ
سپید تور حریرش، رها به شانه باد
چقدر بعد تو سخت است، ماندن و ماندن
سپید کفتر من! ای پرنده‌ی آزاد!
دو سال بود که این خسته عاشقت شده بود
میان بارش برف شش دی هشتاد
چقدر زود مرا و تو را گرفت از هم
زمانه! چرخ ستمکار! خانه‌ات آباد
عروس مانده در آوارها! خداحافظ
عروس حجله من! خانه‌ات مبارک باد.

(۴)
دیگر برایت گریه نمی‌کنم
      پیرهن
     پاره نمی‌کنم
هر کجای جهان
           که باشی
هر کجای جهان
           که ایستاده باشی
در چشم‌های منی
        تو
 اشک‌های منی
 هر اتفاقی که بیفتد
دیگر از چشمم نمی‌افتی.
 

(۵)
چه غریبانه اتفاق افتاد
      چه غریبانه آه چشمانش
       چه غریبانه آه چشمانم
چه غریبانه آه مابین
               من و او سایه فراق افتاد
چه غریبانه اتفاق افتاد.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)