جلاد شعبه دو دادگاه انقلاب کرمان یه …. به تمام معنا بوده و مدتیه بخاطر فساد اخلاقی و زنا اخراج و الان درسایه است.

چندسالی در بند …. بودم. حداقل ۲۰۰ نفر را به چشم دیدم که هر هفته می بردند و میکشتند. یادم است وقتی با آنها دست می دادیم و خداحافظی میکردیم دست هاشون یخ بود.

قاضی های جلاد دادگاه انقلاب کرمان چه ناجوانمردانه زندگی ها را نابود میکردند. چه جوانهایی را هر سحرگاه قبل از طلوع آفتاب می کشتند. و بلافاصله به پزشکی قانونی منتقل میکردند. بعد از اینکه مبلغی را بابت پول طناب می گرفتند، جسد را به خانواده ها تحویل می دادند و بی سرو صدا خانواده جسد را می بردند و خاک می کردند.

زندان شهاب کرمان یک کشتارگاه واقعی بود.

اعدامها از سال ۹۳ شدت گرفت. حتی خیلی از افرادیکه جرمشان قتل بود را بدون رضایت شاکی و تلاش مشاور مددکاری حکم شان را اجرا می‌کردند.

این اواخر حتی اعلام کرده بودند که خرج خوراک زندانیان را ندارند و بی از این نمی توانند زندانیان را در زندان نگهدارند!‌

افرادیکه جرمشان مواد مخدر یا جرمهای سیاسی بود را بعد از اینکه سریعا و فوری قاضی های جلاد حکم اعدام می دادند، پرونده ها را سریعا به دیوان عالی می فرستادند و بعد از سه هفته برای اجرای احکام فرستاده می شد.

یادم هست که در تابستان بیش از ۹۰ نفر یا ما بین ۹۸ تا ۹۵ نفر را اعدام کردند.

خدا شاهد است یک اطاق در طبقه بالای بند بود از بلوچ های بم و زاهدان، یک روز صبح را به یاد دارم که تعداد ۱۸ نفر را به سوییت های انفرادی بردند و خیلی خانواده ها حتی فرصت پیدا نکردند که آخرین خداحافظی را با عزیزانشان بکنند و آنها را بدون آخرین ملاقات بالای دار بردند.

باور کنید زندان شهاب کرمان یک کشتارگاه واقعی بود. اصلا هیچ چیز برای آنها مهم نبود.

یک روز ماه صفر بو یا رمضان ساعت ۸ یا ۹ صبح بود که افسر نگهبان با چند تا سرباز آمدند توی بند، دستبند و پابند می زدند و بعد می بردند به سوییت های انفرادی و صبح تا شب ببینید که اون زندانی چه حالی داشت. یک آخوند نامرد هم از فرهنگی به سلول انفرادی او می رفت و به او میگفت قران بخوان! توبه کن! و قبل از طلوع آفتاب او را اعدام می کردند و بعد به پزشکی قانونی منتقل میشد.

یک مورد فردی بنام علی سابکی بچه شهر ریگان در حومه بم اعدام داشت، خانمش خیلی تلاش کرد تا موفق شد یک درجه تخفیف گرفت، پرونده را به دویان عالی فرستادند اما اجرای احکام شعبه دو، نامردهای …. صبر نکردند تا جواب پرونده از دیوان برگردد، بلافاصله بردند و حکم را اجرا کردند. در صورتیکه یک ماه بعد به زندان رفتم و با کلی تلاش برگه را خواندم، حکمش ابد شده بود و نباید اعدام میشد اما کار از کار گذشته بود. بخدا به خانمش گفته بودند خوب حالا نگران نباش به زندان ابلاغ شده، بعد از این تو بهشت هست!!

یعنی جان انسانها برایشان یک بازیچه و مسخره ای بیش نیست.

از شما میخواهم صدای ما را به هرکجا که میتوانید برسانید. اینجا زندان نیست، به معنی واقعی کشتارگاه است.

 

قسمتهایی که نقطه چین گذاشته شده یا بدلیل امنیتی و یا بدلیل استفاده از الفاظ نامناسب حذف شده است.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)