بازار محکوم کردن روسیه به خاطر حمله به اوکراین گرم است و روشن است که برای گرم نگاه داشتنش ـ چنانکه معمول است ـ از هر هیزمی استفاده میشود. ولی وقتی از نزدیک نگاه میکنید، میبینید که کار خیلی هم آسان نیست و حجم حملات قادرنیست کیفیت آنها را ارتقأ بدهد.

اگر از ریشه به کار بنگریم و دیدگاه معروف به واقع گرایانه در امور بین المللی را پایه قرار بدهیم، محکوم کردم روسیه چندان سهل و حتی می توان گفت که ممکن نیست. چون از این دیدگاه، اصل قدرت و تعادل قدرت است. واحد های سیاسی در پی افزودن بر قدرت خویش هستند و با استفاده از قدرت موجودشان عمل می کنند و به معیاری جز این هم توجه نمی کنند. اثبات اینکه اصل روابط بین الملل بر مداری غیر از قدرت می چرخد، کار آسانی نیست. برای همین هم هست که این طرز تلقی را واقع گرا می خوانند. این جا، امنیت ارزش مطلق دارد و و وقتی پایش به میان آمد، هر معیار دیگری در برابرش رنگ می بازد. خلاصه این که بحثی در کار نیست و اگر هم باشد، در اینجا ختم می شود.

ولی این نگرش، هر قدر هم با واقعیت اطراف ما منطبق باشد، در نهایت راضی کننده نیست. نیست، چون قبول منطق برهنۀ قدرت برای کسی مطبوع نیست. در تصوری که ما از تمدن داریم، در تمام برداشت های مختلفی که می توان از آن عرضه نمود، مهار خشونت مقامی مرکزی دارد و هر جا که این امر ممکن نشد، مایۀ تأسفش می شمریم و در صدد ترمیمش برمیاییم. اگر با برد طرف زورمند مخالف باشیم، دنبال توجیهات دیگری می گردیم که به کار محکوم کردن حریفمان بیاید.

از این جا می رسیم به وجه حقوقی کار، به حقوق بین الملل که قرار است حق و ناحق را از هم جدا کند و تمام آن هایی که در پی مهار خشونت هستند، اگر هم به کارآییش اعتقاد مطلق نداشته باشند، حرمتش را لازم می شمارند که البته هست. ولی این جا هم کار قدری دشوار است. البته شکی نیست که تجاوز نظامی به کشوری مستقل که در تمام دنیا هم به رسمیت شناخته شده، از این دیدگاه محکوم است. ولی وقتی کار، از همین دیدگاه حقوقی مورد سنجش قرار بگیرد، مسئلۀ قول و قرار های بعد از فروپاشی شوروی در میان میاید و پیمان شکنی طرف غربی که تعهداتی را رسماً پذیرفته و بعد همه را زیر پا گذاشته و اکنون که به قدم آخر رسیده، با واکنش روسیه مواجه گشته است. خلاصه اینکه شمشیر حقانیت حقوقی دو لبه است و نمی توان با آن فقط به یکی زخم زد.

بعد می رسیم به سلاح آخر که ایدئولوژی است و روز به روز شاهد به کارگیری بیشترش توسط منتقدان روسیه هستیم و قرار است نقش کمک دندۀ تبلیغات را ایفأ کند. سرمایۀ اصلی و نهایی آمریکا و کلاً بلوک غرب در اثبات برتری و محق بودن خویش نسبت به دیگران، این ادعاست که ما دمکراسی داریم و دیگران ندارند. در مورد کشور های ضعیف جهان سوم که شاهدیم چطور از این برتری استفاده می شود و چگونه هر حقی نه فقط از حکومتشان، بل از مردمانش هم سلب می گردد تا بهره وران از دمکراسی را در مقام تصمیم گیری به جای آن ها قرار بدهد. داشتن یا نداشتن دمکراسی، جایگزین و مترادف متمدن بودن یا نبودن شده که تا قبل از جنگ جهانی دوم حق دخالت کشور های غربی را در مستعمرات، توجیه می کرد.

تا بلوک کمونیستی در کار بود، این برتری در قالب عبارت «جهان آزاد» بیان می گشت تا چنین وانمود کند که دنیا به دو جبهۀ مدافعان و دشمنان آزادی تقسیم شده است. فقط یادآوری کنم که از کودتای بیست و هشت مرداد به بعد، ایران جزو جهان آزاد قلمداد می شد. حاجت به تطویل کلام نیست، آنچه را که از آزادی به ما رسیده بود، خودتان می توانید اندازه بگیرید.

به هر حال، در مورد واحد های نیرومندی نظیر روسیه و چین، لاف برتری دمکراسی نمی تواند به حد تصمیم گیری به جای آن ها برسد، ولی در نبرد تبلیغاتی به کار میاید و ظرف روز های اخیر، شاهد استفادۀ بیش از پیش آن در رسانه ها هستیم. در گوشه و کنار می خوانیم که برخی انگیزۀ حملۀ روسیه به اوکراین را دشمنیش با آزادی و دمکراسی، می شمارند! این نوع تبلیغات که از پژواک تبلیغاتی چند دهه ای جنگ سرد و خاطرۀ وجود رژیم های توتالیتر در جبهۀ مقابل آمریکا، مدد می گیرد، برگ آخر و نهایی محکوم کردن روسیه است. برای همین هم هست که همه دست به دامنش شده اند.

یادآوری کنم مشکل تقسیم بندی ایدئولوژیک این جاست که در نهایت راهی برای آشتی باز نمی گذارد و حذف یکی از دو طرف را می طلبد. چنان که با سقوط شوروی واقع گشت. از این دید، صلح فقط با نابودی حریف به دست میاید، نه با مذاکره. اگر می بینید که روسیه را ذاتاً توسعه طلب معرفی می کنند، برای این است که بگویند مصالحه با آن ممکن نیست. می گویند راه اتحاد شوروی را ادامه می دهد، همان طور که در مورد شوروی می گفتند راه تزار ها را ادامه می دهد و… این امر که در بحران فعلی و از منظر استراتژیک، آمریکا در موضع تهاجم قرار دارد و روسیه در موضع تدافع، مسکوت گذاشته می شود تا کار پیش برود.

ولی با این همه، در این جا هم کار بی مشکل نیست. حریف در قالب پیش ساخته جا نمی افتد، زیرا امروز نه روسیه توتالیتر است و نه چین. دیگر اینکه به سختی بتوان اوکراین را سرمشق دمکراسی خواند. درست است که حکومت فعلی بر اساس رأی مردم انتخاب شده، ولی بعد از انقلابی قلابی که حکومت قبلی را که آن هم برآمده از رأی مردم بود ولی گناهش تمایل به روسیه بود، کنار زد تا راه را برای به قدرت رسیدن دست نشاندگان آمریکا باز کند. نقش فاشیست های محلی هم که به یاد همه هست. به هر حال، بازی، بازی رأی و خواست مردم نبود. رأی وقتی قبول شد که منطبق با سیاست طرف زورمند بود.

وقتی دور کامل بزنیم، تصویر بهتر از رو در رویی به دستمان میاید و روشن تر می بینیم که معیار اصلی قدرت است و هر که بهتر از قدرت خود استفاده کند، در عمل برنده خواهد شد. باقی توجیهات هم در پی این واقعیت می دوند تا بلکه به آن برسند. می دانم که سخنم شیرین نیست، ولی تلخی را به واقع بینی ببخشید.

۲۸ فوریۀ ۲۰۲۲، ۹ اسفند ۱۴۰۰

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)