در آخر فیلم enemy of the state  که ایرانی ها به “دشمن ملت” ترجمه و پخش کرده اند، تیم فاسدی که در آژانس امنیت ملی آمریکا برای خودشان کار می کنند با تیمی از مافیای ایتالیایی ها روبرو می شوند و با یک خطا به روی هم آتش می گشایند و با دخالت اف.بی.آی کارشان به دفتر بازرسی ملی کشیده می شود و جنایاتشان برملا می گردد. با خودم فکر می کردم چرا باید نویسنده و کارگردان این فیلم زیبای انتقادی، چنین صحنه اکشن و بی کله ای را برای آخر کار به تصویر بکشد تا عدالت در حق چهره منفی فیلم جاری گردد. امروز که بحث فساد دو محوری شهرداری قالیباف و هلدینگ سردار آبرومند همه را برافروخته است معنای این صحنه را درک میکنم. هنگامی که یک تیم فاسد امنیتی مقابل یک گنگ خلافکار خیابانی دست به هفت تیر می برد یعنی فرقی نمیکند در کدام نهاد خلاف رخ میدهد. هرکس که برای منافع و قدرت خویش فساد می کند یک مافیای سیاه است و در سرنوشتی مشابه باید مجازات گردد. 

براستی چرا مافیای قالیباف متوقف نشد و او به جرم چنین رسوایی هولناکی از سیاست حذف نگردید و امروز شاهدیم روی شیروانی خانه ملت مشغول بازی با همنوعان خویشتن است؟ مافیایی که گویا بیش از همه به خود سپاهی که وظیفه پاسداری از انقلاب را دارد خیانت کرده است. وقتی که قرارست درست یا غلط، با یک هلدینگ اقتصادی از سپاه قرارداد ببندی و به سپاه پول برسانی یا بودجه قدس را تأمین کنی ولی مخفیانه با شرکتی دیگر که دست رفقای خودت یا شاید بندگان خودت بوده قرارداد بسته ای به چه کسی خیانت ورزیده ای؟ آیا خنجر این کار کندتر از ترور سلیمانی یا ترورهای مجاهدین خلق است؟ به نظرم این خیانت مجازاتی کمتر از عقوبت افساد فی الارض ندارد. آن طرف هم فرمانده ای با سنگینی درجه الله روی شانه هایش چقدر توان داشته که به دروغ تأیید کرده شرکت های بیرون از هلدینگ سپاه، متعلق به سپاه معرفی گردند. صاحب چنین وجدان خواب زده ای امروز چشم بیدار قالیبافی است که بر مجلس شکننده و بی پشتوانه ایران چمبره زده است. آیا میخواهیم مجلسی که با کمترین رأی تاریخ تشکیل شده کلاً به محفلی تبدیل شود که رضاخان از آن بیرون بیاید و مالک الرقاب ملتی رنج دیده گردد که ظرف دوسال دوبار در سراسر کشور آتش اعتراض برپا کرده است؟ بجای آنکه از خطاها درس بگیریم و به شعور مردم احترام بگذاریم و جامعه را گوسفند نپنداریم بدترین مافیاهای سیاه را از سپاه به کانون نمایندگی سیاسی سراسری ایران گسیل داشته ایم؟ مسئول عدم رسیدگی کامل به این پرونده ۱۸۵ صفحه ای چه کسی جز سپاه می تواند باشد؟ چرا درحمی خواهی بشینی این حرف ها رو بزنی در یک جمع بیرون ایرانی بزن که ممکن نباشه برادرها رصدشان کنند.کومت های ایدئولوژیک نهاد حافظ بقای انقلاب چنین مقابل هر اصلاحی قد علم می کند و تا روزی که همه چیز را از هم نپاشاند مقابل قانون و افکار عمومی سر خم نخواهد کرد؟ 

تاریخ را بد نیست باهم کمی ورق بزنیم شاید به خود آییم و درسی بگیریم. همانطور که اولین نهاد امنیتی انقلاب ایران کمیته ها بودند و سپس اطلاعات سپاه تشکیل شد و رسما در دولت رجایی دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری تأسیس شد تا نهایتاً از همسویی تمام اینها وزارتی برای تدبیر امنیت کشور بیرون آمد، در شوروی هم که از اول کا.گ.ب بوجود نیامده بود. تنها مجسمه سهمگینی که همپای هیکل لنین و استالین بر قامت انقلاب شوروی آویخته بود متعلق به فلیکس ژرژینسکی بنیانگذار اولین پلیس مخفی شوروی به نام چکا بود. آنقدر این سیستم به مردم ظلم کرد که هربار یکی به نام اصلاحات قول تغییر ساختار اطلاعاتی انقلاب را می داد درحالیکه همان آدمهای قبل در بدنه تکرار و همان کارها تکثیر می شدند. نهایتاً وقتی کا.گ.ب مخوف ترین ساختار امنیتی و اطلاعاتی شوروی شد آنچنان روی پای خود ایستاد که پس از طرح های اصلاحی گلاسنوست و پروستاریکا هم این سازمان حافظ بقای انقلاب، حاضر به نرم خویی مقابل امواج اصلاحی نشد و سفت بر سر موضع خویش ایستاد. وقتی اعضای حزب کمونیست همچون یوری آفاناسیف وارد شورای شهر مسکو شدند برای گسترش امواج اصلاحات اول به زندان های مخوف کا.گ.ب همچون لوبیانکا به عنوان سمبل بی قانونی، بی رحمی و خلاف کاری اشاره کردند و دعوای شورا و مردم را به پایین کشیدن مجسمه ژرژینسکی معطوف داشتند. در عوض نهاد امنیتی حافظ بقای انقلاب سخن از دسته گل گذاردن روی مجسمه محذوف به دست ملت می راند و برای این کار مراسم برپا می کرد. آیا سیاست مداران  بزرگ یا نیروهای برجسته ای از کارشناسان و تحلیلگران امنیتی برای این مراسم نقش فراخوان می دادند؟ نه قصه آن روز کا.گ.ب را به خوبی میتوانیم امروز درک کنیم. تبلیغ اصلی برای این مراسم مجسمه، توسط بانوی کا.گ.ب یعنی کاتیا انجام می شد که دنیا و ستون روزانه واشنگتن پست به نام miss k.g.b می شناختند. دختری ۲۳ ساله که در یک مسابقه که معلوم نبود کی برگزار شده و چه زنانی از کارکنان کا.گ.ب در آن شرکت کرده اند به عنوان نماد زنان لطیف و جذاب این سازمان به جامعه عرضه می گشت تا به قول اعضای شورای شهر مسکو دستان خون آلود سازمان امنیتی مذکور را بشویند. سازمانی که آنقدر بر امواج انقلابیگری و شورش علیه نظم جهانی اصرار ورزید و برای مقابله با جاسوسی کلا پای هر توریستی را از کشور برید که در اوج فشار اقتصادی و نارضایی ملی چهره خشن خویش را در قامت یک دخترک با جلیقه ضدگلوله اروتیک و رژ گونه وهنر کاراته بازتعریف می کرد ولی با همه این اوصاف نهایتاً شاهد بود نیروهای اطلاعاتی برای بدست آوردن لقمه ای نان ذره ذره اطلاعات ذی قیمت انقلاب را به جاسوس ها و دلالان اطلاعات می فروشند تا چنددلاری به جیب بزنند. کا.گ.ب فقط زمانی اصلاح شد که کل نظام انقلابی از اصلاحات به انحلال رسیده بود و کشور با تمام هویتی که میخواست بسازد و صادرکند از هم فروپاشید و مسیحیت و دین رحمانی به جای کمونیسم و خشونت لجام گسیخته عامل همصدایی ملت گردید. 

ممکن است فوراً این را بپرسیم که خب باید نهاد اصلی اقلاب زیرنظر رهبرآن انقلاب که عامل بقای انقلاب است مقابل اصلاحات بایستد تا مثل شوروی سقوط نکند. نکته شایان توجه این است که کا.گ.ب سالیان سال همین کار را می کرد و دست رهبر حزب کمونیست برای اجرای هر اصلاحاتی بود و مقابل هر اصلاحاتی بیرون از خواست رهبری قد علم می کرد تا جایی که خودش مفسدترین شد و فساد برای آن به مثابه آب حیات گردید. وقتی هم که نهاد حافظ انقلاب خودش دچار فساد سیستمی شود بطوری که نتواند تا ریشه اصلی هر فسادی بشکافد و جلو برود دیگر حفاظت از انقلاب جز با فسادافزایی ممکن نخواهد بود. در چنین نقطه ای فقط با مافیا میشود کشور را اداره کرد و نظام را نگه داشت. اینجاست که بزرگترین نهاد امنیتی دنیا با صدهزار کارمند در تمام دنیا هم نتوانست کشور و انقلابش را حفظ نماید. در زمان جلوتر هم شاهد بودیم که نهادی با بیش از یک میلیون نفر نیرو قادر به حفظ قدرت حسنی مبارک نشد و یک هفته بیرون آمدن مردم کار دیکتاتور فقرگستر و عدل ستیز مصر را یکسره کرد. هیهات که به قول علی بن ابیطالب عبرت بسیار و عبرت گیری اندک است.  

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)