“مرگ انتخاب ما نبوده است
ما که با رد شلاق‌ها بر گرده‌هایمان زیباترین سرودها را دست در دست خوانده‌ایم
اما شما پیام‌آوران مرگید ای خداوندان تاریکی”

 

خبر کوتاه بود. معین احمدی دانشجوی ورودی ۹۶ کارشناسی هوافضای دانشگاه خواجه نصیر طوسی بعد از ساعت‌ها کار متوالی در هتل اسپیناس تهران، خودکشی کرده است.

دردی در قلبم تیر می‌کشد و مشت‌هایم گره می‌شوند.

تریبون‌های رسمی پیام تسلیت منتشر می‌کنند و خود را شریک غم نشان می‌دهند اما برای مایی که سال‌هاست فضای نابرابر و تیغ طرد و سرکوب را بیخ گلویمان حس کرده‌ایم این پیام‌ها چیزی بیش‌تر از همدردی ریاکارانه متهمان ماجرا نیست.

در یک دهه گذشته و مخصوصا در دوران پس از تعطیلی دانشگاه‌ها ما شاهد فروپاشی، حاشیه‌نشینی و طرد گسترده دانشجویان فرودست بوده‌ایم.

دانشجویانی که مخصوصا پس از تعطیلی دانشگاه‌ها مورد ستم مضاعف قرار گرفته‌اند و در غیاب امکان‌های مقاومت حضوری در برابر سیاست‌های طرد کننده و طبقاتی، در حاشیه و در سکوت رو به خاموشی می‌روند.

مراکز مشاوره دانشگاه‌ها که پیش از این بنا بر روایت‌های فعالین دانشجویی محل درز اطلاعات شخصی آن‌ها و مسبب فشار مضاعف از طرف نهادهای امنیتی بوده‌اند در موارد خودکشی دانشجویان سریعا دست به کار شده و با پیش کشیدن دلایل مضحک سعی در شخصی نشان‌ دادن مرگ دانشجویان داشته‌اند. حجم خیانت این مراکز و هم‌دستی در پیاده‌سازی سیاست‌ کالایی‌سازی آموزش به گونه‌ای بوده است که هر نظاره‌گر بی‌طرفی را شوکه می‌کند.

آن‌ها با شخصی کردن مشکلات دانشجویان که ناشی از تعمیق بحران‌های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی در یک دهه اخیر بوده است خوراک خبری رسانه‌های زرد و توجیه مرگ‌ها و طردها را فراهم آورده‌اند. در حالی که در همین زمان دانشجویان در دانشگاه و خیابان برابر این هجوم همه جانبه به دانشگاه و البته مردم با تمام وجود حضور داشته اند و برابر درد جمعی، جمعی ایستادگی کرده‌اند.

در تمام این سال‌ها دانشجویان در دانشگاه فریاد می‌زدند: در دانشگاه بیگاری، بعد از تحصیل بیکاری. وضعیت بحرانی دانشجویان در این سال‌ها، دقیقا وضعیت بحرانی نیروی کار هم بوده است. موقتی‌سازی قراردادها،حقوق زیر خط فقر، گزینش‌های بیمارگونه و فساد گسترده اقتصادی و سیاسی که با سیاست‌های انقباضی اقتصادی همراه بوده است کمر مردم و فرزندانشان در دانشگاه را شکسته است.

اگر در گذشته دانشجو می‌توانست با کار‌های پاره‌وقت، هر چند یک جانبه و ظالمانه، گلیم خودش را برای تامین هزینه‌های تحصیل از آب بکشد، اکنون ساعت‌های طولانی کار در محیط‌های سخت هم پاسخ‌گوی هزینه‌های تحصیل در شرایط تعطیلی دانشگاه‌ها نیست.

با تعطیلی خوابگاه‌های دانشجویی بخش قابل توجهی از دانشجو-کارگران که در شهرهای دانشگاهی مشغول به کار بودند با شرایط دشواری رو به رو شدند. بخشی از آن‌ها در پانسیون‌های خصوصی اسکان یافتند، بخشی با شریک شدن در خانه‌های اجاره ای همزمان با بحران و تورم گسترده در بخش مسکن مجبور به پرداخت هزینه‌های گزاف بودند و بخشی دیگر به محیط‌های صنعتی حاشیه‌ای رهسپار شدند.

اشکان فتحی دانشجوی کارشناسی ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران یکی از این دانشجویان بود که برای تامین هزینه وسایل آموزش مجازی در بوشهر مشغول به کار شده بود. او در آذرماه ۱۳۹۹ در سیل بوشهر غرق شد و خیلی زود بعد از آگهی‌های تسلیت به فراموشی سپرده شد و هم‌سرنوشتان او همچنان در محیط‌های حاشیه‌ای میان مرگ و زندگی دست‌وپا می‌زنند.

در این میان ستم مضاعفی نسبت به بخشی از دختران دانشجو رخ داد. آن‌ها که با حضور در دانشگاه و کار کردن توانسته بودند علی رغم فشارها و خطرات متعدد زندگی مستقل خود را شکل بدهند، پس از تعطیلی دانشگاه‌ها با فشار خانواده‌ها و در نبود حمایت‌های قانونی به خانه‌نشینی کشیده شدند و برخی از آن ها حتی اجازه خروج از منزل را هم نداشتند.

ما مستقیما شنونده روایت‌های آن‌ها از این دوران بوده ‌ایم و حداقل یک دانشجوی دختر به دلیل این فضا دست به خودکشی زده است و تعداد قابل توجهی در رنج استخوان‌سوز، این دوران را به امید پایان تعطیلی دانشگاه سر ‌می‌کنند.

چه کسی می تواند نقش قوانین و سلب حقوق اولیه از دختران دانشجو و ستم جنسیتی و طبقاتی همزمانی که امکان تصمیم‌گیری در مورد زندگی خودشان به عنوان یک انسان آزاد و دارای اختیار را از آن‌ها سلب کرده است نادیده بگیرد؟

در حالی که روایت‌های رسمی از تعطیلی دانشگاه‌ها به دلیل حفظ سلامت دانشجویان و خانواده‌هایشان حکایت می‌کنند، واقعیت زندگی دانشجویان فرودست چیز دیگری بوده است. آن‌ها یا آواره پانسیون‌ها و درگیر اجاره‌های کمرشکن شده‌اند یا در فقدان فضای خصوصی و امکانات علاوه بر این‌که قربانیان مستقیم آموزش مجازی بوده‌اند در خانه با مرگ عزیزان یا هزینه‌های گزاف درمانی در فاجعه مدیریتی کرونا مواجه بوده‌اند.

با این که بارها فعالین دانشجویی در مورد سیاست فاجعه بار تعطیلی خوابگاه‌ها یا قوانین پذیرش سخت‌گیرانه هشدار داده‌اند اما شیرینی صرف نشدن بودجه‌های رفاهی پس از زمستان ۹۸، جان دادن و سقوط دانشجویان را عادی کرده است.

مسئولین دانشگاه و وزارت علوم با سپردن بخش بیرونی کار به مراکز مشاوره که به قول خودشان در این دوران به صورت مداوم وضعیت دانشجویان را پیگیری کرده اند، سعی در حفظ وجهه عدالت‌خواه و نقش پدران دلسوز داشته‌اند در حالی که همزمان خون سرخ دانشجویان از دست و پنجه‌هایشان می‌چکد. در تمام این سال‌ها فشار برخوردهای انضباطی و امنیتی فعالین و شوراهای صنفی برخاسته از اراده دانشجویان را با مشکلات متعدد مواجه کرده است.

موضوعی که به صدور بیش از صد سال حکم قضایی برای فعالین صنفی دانشجویی منجر شده است. احکامی که اگر چه همه‌ی آن‌ها به مرحله‌ی اجرا نرسیدند اما در حقیقت اصل فعالیت صنفی مستقل و مداوم را هدف قرار دادند. روندی که با صدور آیین‌نامه‌های دستوری جهت به تعطیلی کشاندن یا بی‌کارکرد کردن شوراهای صنفی همزمان شد تا فشار دستگاه‌های امنیتی و سیاست‌گذاران در بالاترین حد خود قرار بگیرد.

نهادهای امنیتی بیرون دانشگاه با جرم انگاری فعالیت صنفی دانشجویی و پرونده‌سازی گسترده برای دانشجویان سعی کردند نه فقط فعالیت مستقل دانشجویی که در حقیقت منافع دانشجویان فرودست در دانشگاه را قربانی کنند.

پس در این زمان متهمان درون و بیرون دانشگاه حق مرثیه‌سرایی ندارند و بایستی منتظر روزی بمانند که بابت اقداماتشان که منجر به طرد شدن و مرگ دانشجویان در حاشیه و یا تباه شدن زندگی و تحصیل فعالین مستقل دانشجویی با حکم‌های کمیته‌های انضباطی دانشگاه یا دادگاه‌ها بوده است، پاسخ‌گو باشند.

دادخواهی دانشجویان مشت‌های گره‌کرده در برابر تلاش برای تبدیل دانشگاه به پادگان و بنگاه خواهد بود.

امید که نابرابری و هجوم عریان به زیست دانشجویان فرودست با اتحاد دانشجویان و مقاومت مداوم و آگاهی جمعی در مورد ریشه‌های وضعیت کنونی خنثی شود.

 

 

 

 

مسعود سالاری
دانشجوی کارشناسی‌ارشد علوم‌اجتماعی
عضو سابق شورای صنفی دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)