کشته شدن مونا حیدری در روز شنبه ۱۶ بهمن به دست همسرش بار دیگر پدیده «قتل های ناموسی» را در مرکز توجه رسانه ها و کاربران شبکه های مجازی قرار داد.

متاسفانه قتل فجیع مونا نه اولین و نه آخرین مورد از این نوع قتل هاست.

هر از چندگاهی در گوشه و کنار ایران زنان از هر طیف و طبقه اجتماعی به دلایل مختلف توسط اعضای مذکر خانواده هایشان کشته می شوند.

عوامل مختلفی در انتشار انبوه خبر قتل مونا و مورد توجه قرار گرفتن آن نقش داشتند.

عواملی چون کم بودن سن مونا که بر اساس ماده ۲۴ کنوانسیون حقوق کودک هنوز کودک محسوب می شد٬ کودک همسری وی که گفته می شود در سن ۱۲ سالگی بالاجبار به عقد پسرعمویش درآمده٬ انتشار تصاویری از سر بریده شده وی در دست همسرش در فضای مجازی و ابراز خوشحالی وی از این اقدام بر گسترده تر شدن بحث بر سر این موضوع افزود.

دلایل زیادی در توضیح چرایی کشته شدن مونا به طور خاص و پدیده قنل ناموسی به طور عام مطرح شدند. با این حال٬ در بررسی دلایل قتل مونا حیدری ذکر چند نکته قابل ذکر است.

قتل های ناموسی که یکی از نتایج بارز سیستم پدرسالاری است٬ سیستمی که جان و بدن زنان را ملک شخصی مردان می پندارد و بر برتری ذاتی مردان بر زنان تاکید دارد٬ پدیده ای جهانی و چند بعدی است نه به مناطقی خاص از ایران٬ نه به اسلام و نه به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران محدود است.

برای مثال٬ هر یک از ادیان ابراهیمی (یهودیت٬ مسیحیت و اسلام) نیز به نوعی از خلال گفتمان و تجویزاتشان بر حفظ مسئله ناموس و پاکی زنان تاکید داشته گذاشته اند. یهودیت حکم به سنگسار زنان و مردان زناکار داده است. کلیسای کاتولیک نیز به نوعی در تجسم مریم مقدس٬ باکره بودن زنان را تقدس بخشید اما حکمی برای مجازات زنان زناکار صادر نکرد. در قرآن نیز حکم زنی که با مردی رابطه داشته باشد و این رابطه توسط ۴ شاهد مرد تایید شود ۱۰۰ ضربه شلاق است.

همچنین زن کشی خصوصا به بهانه ناموس به جامعه خاصی محدود نیست. در بسیاری از مناطق مختلف جهان زنان به دلیل آن چه لکه دارکردن «شرف» و یا «آبروی» خانواده شناخته می شود٬ کشته می شوند. با این حال نوک اصلی انتقادات فمنیست ها و فعالان مدنی و سیاسی در اعتراض به چنین قتل هایی نه گروه یا اجتماعی خاص بلکه سیستم و نهادهای قدرتی است که نسبت به این گونه از زن کشی ها منفعلند و یا حساسیت کمتری به خرج می دهند.

اما متاسفانه چنین رویکردی رویه غالب در ایران نیست. برای مثال٬ در واکنش به قتل فجیع مونا حیدری٬ بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی و حتی برخی از فعالان مدنی و زنان تلاش می کردند علت اصلی وقوع چنین قتل هایی را به فرهنگ «قبیله ای» و یا «عشیره ای» حاکم بر مناطق عرب نشین ایران تقلیل دهند.

برای مثال٬ نیره توکلی٬ جامعه شناس و پژوهشگر حوزه زنان در تاریخ ۱۸ بهمن در گفتگو با سایت انتخاب می گوید:

«چندین عامل در این اتفاق دخیل هستند؛ یکی از علت‌ها به فرهنگ ریشه‌دار ازدواج‌های قراردادی و کودک همسری در بین قبایل باز می‌گردد. در واقع، جنگ‌های و رسوم و فرهنگ قبیله‌ای همچنان وجود دارد. اتفاقی که افتاده این است که در سال‌های اخیر هم این امر تشدید شده است. در حقیقت، به جای اینکه با چنین فرهنگی مقابله شود و نشان دهیم که جامعه عدالت‌محور هستیم و با ظلم مبارزه می‌کنیم، اما با افرادی که این مظالم را انعکاس می‌دهد، برخورد می‌کنیم.»

در چنین رویکردی٬ انگشت اتهام بیش از همه به سوی جامعه عرب نشانه می رود و با توصیفاتی قومی و قبیله ای٬ عشیره ای٬ خشن و … دلایل اصلی زن کشی خصوصا قتل ناموسی مورد تحلیل قرار می گیرد.

چنین تحلیل تقلیل گرایانه ای خشونت علیه زنان را تنها به برخی جوامع و اجتماعات محلی محدود می داند و در توصیف چرایی خشونت علیه دیگر زنان خارج از این اجتماعات باز می ماند. همچنین به جای زیر سوال بردن حاکمیتی که خشونت سیستماتیک علیه زنان را به بدیهی ترین وضع موجود نهادینه کرده و صراحتا به صدور حکم قتل زنان در صورتی که کدهای اخلاقی مسلط بر جامعه را رد کنند پرداخته اما این اغلب مردم و گروه های خاص هستند که مورد انتقاد و حمله قرار می گیرند.

حاکمیتی که با اهداف سیاسی هرگونه راه تغییر و بهبود شرایط مادی و سیاسی را از این نوع مناطق سلب کرده و عامدانه می کوشد برخی سنن از جمله سنت های زن ستیزانه ای چون رسم خون بس یا فیصله را در این مناطق تثبیت و تشویق کند. مناطق عرب نشین ایران به دلایل سیاسی دهه هاست با انواع مختلف تبعیض ها و سرکوب های سیاسی٬ اجتماعی و فرهنگی روبروست.

اما چنین شرایطی اغلب در حاشیه تفاسیر بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی و فمنیستی قرار دارد.

در نتیجه چنین تحلیل هایی از جنس همان تحلیل فمنیست های سفیدپوست غربی است که در ارتباط با شرایط زنان جنوب جهانی به نام فمنیسم و به کام راسیسم قلمفرسایی می کنند و تحلیل هایشان هم راستا با سیاست دولت های حاکم اغلب راست گرا پیش می روند.

تحلیل هایی که اغلب نه با هدف مقابله با خشونت علیه زنان بلکه توجیهی هستند در جهت تایید سیاست های راست گرایانه و اغلب ضدمهاجرت دولت ها. این گروه از تحلیل گرایان با رویکردی ذات گرایانه و یا انگاره های فرهنگ-محور و با گزاره هایی چون «زن کشی سنت شان است» به تحلیل پدیده زن کشی در مناطق به حاشیه رانده شده و فرودست می پردازند.

اگر در بررسی دیگر بحران های اجتماعی و سیاسی به درستی سیاست های کلان و خرد جمهوری اسلامی در عرصه داخلی و خارجی مورد انتقاد قرار می گیرد اما در بررسی زن کشی در مناطق حاشیه به یکباره جوامع در حاشیه و فرودست و فرهنگ «زن ستیز» و «قبیله» ایشان مورد هجوم قرار می گیرد.

در واقع با اتخاذ رویکردها و تحلیل های ساده انگارانه و تقلیل گرا، بدون لحاظ کردن تبعیض های مضاعف تحمیل شده بر این مناطق، به تولید و بازتولید انگاره های نژادپرستانه می پردازند.

ارجاع دادن به عشیره یا فرهنگی کردن پدیده زن کشی٬ نه تنها از حکومت تماما زن ستیز جمهوری اسلامی رفع مسئولیت می کند، بلکه و انگشت اتهام را تنها به سمت جامعه ای و کسانی می برد که خود از قربانیان اصلی سیاست های دولت های مرکزگرایی چون پهلوی و جمهوری اسلامی بوده است اند.

 

@collective98
collective98@riseup.net

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)