ناامیدی و عدم امیدواری به آینده حال ‌و هوایی است که این روزها شاید بیشتر از هر زمان دیگری در میان مردم ایران حس می‌شود. ناامیدی، همان حس نارضایتی به دنبال برآورده نشدن انتظارات، حالا چرخه زندگی روزمره را کند و همبستگی اجتماعی را تضعیف کرده است. گرچه پژوهش آماری دقیق و رسمی برای برآورد میزان ناامیدی در کشور به ندرت انجام شده است اما مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، پیش‌تر پژوهشی به نام «آینده پژوهی ایران ۹۶» منتشر کرده است که بر اساس یافته‌های آن در سال ٩۴ تنها حدود ٢۴درصد از مردم کشور آینده را بهتر ارزیابی می‌کنند و حدود ٧۵درصد معتقدند که آینده بدتر می‌شود یا فرقی نمی‌کند.[۱] این در حالی است که آمار ٧۵درصدی ناامیدان اجتماعی، دوره‌ای را بررسی کرده است که هنوز بارقه‌هایی از امید میان مردم وجود داشت و سرخوردگی اجتماعی مانند امروز نبود.

در جامعه‌ی سرخورده، ناامید و مایوس مجموعه‌ی بزرگی از افراد آسیب می‌بینند و از تبعات مخرب ناامیدی تاثیر می‌پذیرند اما نوجوانان به واسطه ویژگی‌های خاص روانی، فکری و جسمانی مرتبط با سن‌شان از یک سو نسبت به حس ناامیدی بسیار آسیب‌پذیرند و از سوی دیگر جامعه‌ی غرق در بحران، زمان و انرژی لازم برای بررسی و توجه کافی به آسیب‌های ناشی از سرایت ناامیدی به نوجوانان را ندارد.

فرد در دوران نوجوانی از نظر فکری رشد می‌کند و قادر به شروع ترسیم اهداف برای زندگی خود خواهد بود. توانایی درک و استدلال انتزاعیش افزایش پیدا می‌کند و با مفهوم هویت شخصی آشنا می‌شود و آن‌چه او در طی این دوران بحرانی حس می‌کند و انجام می‌دهد تأثیر بسیار زیادی بر آینده‌ی او دارد. حالا نوجوان ۱۴-۱۵ ساله‌ای را در نظر بگیریم که به تبع سن و سالش، دنبال یافتن هویت فردی و شکل‌دهی شخصیتش است. اگر تجربه زیسته‌ی چنین نوجوانی را مرور کنیم می‌بینیم که در کودکی‌اش حوادث پس از انتخابات سال ٨٨ را دیده و حتی اگر نزدیکانش در تجمع‌ها حاضر نبوده‌اند به احتمال زیاد در معرض اخبار مرتبط با آن قرار گرفته است؛ چند سال پس از آن شاهد اعتراضات دی ماه ٩۶ بوده و سرکوب‌های پس از آن؛ در کمتر از دو سال اعتراض‌های خیابانی آبان ٩٨ را شاهد بوده و از کشته شدن نوجوانان در صف معترضان شنیده؛ به چند ماه نکشیده خبر سقوط هواپیمایی با ١٧۶ مسافر را شنیده که هدف موشک جمهوری اسلامی قرار گرفته است؛ به سال نمی‌کشد که ویروس کرونا گروه گروه کشته می‌گیرد و درست در زمانی که تمام دنیا امید پیدا می‌کنند که واکسن ساخته شده و به زودی تزریق می‌شود، او می‌بینید و می‌شنود که قرار نیست «واکسن آمریکایی و انگلیسی» به کشور وارد شود. هنوز از اضطراب نبود واکسن خلاص نشده از اعتراض مردم خوزستان به بی‌آبی می‌شنود و شلیک مستقیم ماموران امنیتی به معترضان؛ لابه‌لای تمام این اخبار، مدام می‌شنود که دلار گران شد، تحریم‌ها افزایش پیدا کرد، داروهای بیماران خاص پیدا نمی‌شود و با تمام وجودش می‌بینید و می‌فهمد که گرانی است و قدرت خرید پایین است و روز به روز اوضاع اقتصادی بدتر می‌شود. این اخبار روزهایی است که با اندکی کم و زیاد، شمار بسیاری از نوجوانان ایرانی شنیده‌ یا دیده‌اند.

البته باید تاکید کرد نوجوان ۱۴-۱۵ ساله‌ی که به عنوان فرض ذکر شد، نوجوانی از طبقه متوسط شهری است که به شکل مستقیم از نابسامانی‌ها آسیب ندیده است؛ یعنی آن نوجوانی نیست که خود یا پدر و مادرش در اعتراضات زخمی و یا بازداشت شده‌اند؛ آن نوجوانی نیست که به خاطر شرایط اقتصادی ترک تحصیل کرده و به کودک کار بدل شده است؛ آن نوجوانی نیست که خانواده‌اش از بی‌آبی نه فقط دام‌های‌شان را از دست داده‌اند که خودشان هم تشنه لب مانده‌اند؛ آن نوجوانی نیست که نبود دارو و پول درمان عزیزش را از او گرفته و یا درد بیماری‌اش را دو چندان کرده است؛ نوجوان مورد بحث ما، آن نوجوانی است که در ظاهر از سختی‌ها دور نگه داشته شده است.

در تمام آن‌چه این نوجوان دیده، یک فصل مشترک مهم وجود دارد و آن عدم موفقیت جمعی و انباشت احساس ناامیدی است. او در پس این اخبار دست‌هایی را می‌بیند که به هم داده شده‌اند اما پیش از آن که حقشان را بگیرند به خشونت‌بارترین شکل از هم گسسته شده‌اند و این ممکن است در موارد بسیاری این حس را در نوجوان ایجاد کند که موفقیت جمعی و تغییر ممکن نیست. گرچه تاثیرات این تجربه‌ها و شرایط زیست نه بر روی تمام نوجوانان یکسان است و نه به شکل دقیق قابل‌ اندازه‌گیری است اما بسیاری از کارشناسان معتقدند این ناامیدی که میراث شکست است حتی اگر به شکل مستقیم در او شکل نگرفته باشد در مواجه با خانواده و جامعه‌ای افسرده و مایوس از ایجاد تغییر، به نوجوان منتقل می‌شود و از آن‌جایی که او در مرحله شکل‌گیری هویت و شخصیت است این احساس ناکامی و ناامیدی خلایی در شخصیت او ایجاد می‌کند که تبعات آن برای نسل آینده ایران، هم به شکل فردی و هم اجتماعی بسیار وسیع و آسیب‌رسان است.

افزایش مصرف مواد مخدر[۲] افزایش میزان خودکشی[۳] در میان نوجوانان، سکون و بی‌عملی و بی‌تفاوتی نسبت به اخبار جهان همه از نشانه‌های ناامیدی و یاس حاکم بر جامعه و شکل گرفته در نوجوان است.

رشد فردگرایی نیز یکی از تبعات افزایش ناامیدی در افراد است. نوجوانی که در مرحله‌ی هدف‌گذاری و بازتعریف «خود» است از ناکامی وحشت دارد و این موضوع باعث خشم او می‌شود. در واقع نوجوان زمانی که می‌بیند عواملی محیطی و یا درونی مانع رسیدن او به هدفش می‌شوند، خشم و ناامیدی بزرگی را تجربه می‌کند. ذهن این نوجوان به شکل خودکار برای فرار از ناکامی راه‌های جدیدی می‌سازد که اگر خودکشی و مواد مخدر و سکون و بی‌عملی تام نباشد، می‌تواند به شکل رشد فردگرایی خودخواهانه در نوجوان نمود پیدا کند. فردگرایی خودخواهانه به خصوص زمانی که از سنین پایین شکل بگیرد، علاوه بر افراد، برای جامعه نیز پیامدهای گسترده‌ای دارد. احساس بی‌تفاوتی نسبت به آینده کشور و عدم تلاش برای بهبود اوضاع اجتماعی شدت می‌گیرد و ارزش تلاش برای جمع به شدت کاهش می‌یابد. به اعتقاد رفتارشناسان، ناامیدی از تلاش و بهروزی جمعی، وابستگی و حس هویت و تعلق اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند و به تبع آن ناهنجاری‌هایی مانند فساد مالی، سرقت و کلاهبرداری بیشتر می‌شود. درست از این نقطه روند ازهم‌گسیختگی و فروپاشی غیر قابل توقف جامعه آغاز می‌شود. 

تمایل شدید به مهاجرت و رفتن از کشور در سال‌های اخیر نیز به عنوان یکی دیگر از تبعات ناامیدی در جامعه عنوان می‌شود. نتایج یک نظرسنجی که آذر ماه امسال منتشر شد نشان داد که تمایل به مهاجرت در بین ایرانیان طی پنج سال اخیر افزایش یافته و این تمایل میان تحصیلکرده‌ها و جوانان بیشتر است. مدیر رصدخانه مهاجرت ایران گفته است: «پیمایش‌های اخیر رصدخانه مهاجرت حاکی از آن است که میل به مهاجرت در کشور به ‌خصوص در دو سال اخیر به‌شکل نگران‌کننده‌ای در حال افزایش است و تراز شاخص تصمیم به مهاجرت با سرعت در حال نزدیک شدن به میل به مهاجرت است.»[۴]

همچنین براساس آمار سالنامه مهاجرتی سال ۹۹ ایران، میل مهاجرت در بین دانشجویان و فارغ‌التحصیلان ایرانی، نسبت به سال گذشته، از ۳۰درصد به ۶۳درصد رسیده است. در این بررسی ناامیدی از اصلاح امور کشور، سطح درآمد و نامتناسب بودن آن با هزینه‌ها از جمله دلایل افزایش مهاجرت دانشجویان عنوان شده است. 

شرایط بحران‌زده و بی‌ثبات و فاصله طبقاتی باعث شده تا بخش بزرگی از کودکان و نوجوانان ایرانی به این نتیجه برسند که در کشور خودشان شایستگی، استعداد و توانایی بالقوه‌شان که حتی فرصت آزمایش و سنجش هم نمی‌یابد، هیچ‌گاه شکوفا نخواهد شد. آن‌ها شک ندارند که رفتن تنها راه پیشرفت است و در پی این هستند که با مهاجرت خودشان را «نجات» دهند. معنای جنبی نهفته در این نگاه این است که به آن‌ها ثابت شده است «با هم» قرار نیست چیزی تغییر کند و موفقیتی به دست آید، بنابراین باید به تنهایی و برای خودمان تلاش کنیم. البته باید پذیرفت در چنین شرایطی بار سرخوردگی حاصل از شکست برنامه مهاجرتی نیز روی سایر سرخوردگی‌های نوجوان اضافه خواهد شد و طبیعتا ابعاد بحران افزایش خواهد یافت. 

کوتاه کلام آن‌که تسری ناامیدی میان نوجوانان یک جامعه اساسا پدیده‌ای فردی نیست بلکه مسئله‌ای اجتماعی است که قدرت و قابلیت اثرگذاری بسیار بالایی بر جمع و جامعه دارد. گرچه برآورد مخاطرات و زیان‌های احتمالی چنین وضعیتی کار آسانی نیست، اما یک نگاه‌ گذرا و سردستی هم کافی است تا روشن کند آینده‌ای نامعلوم و نه چندان امیدوارکننده در انتظار جامعه ایرانی است، مگر آن‌که تغییری اساسی و بنیادین در سیستم اداره کشور و برنامه‌ریزی‌های کلان اتفاق بیفتد و حکمرانانی سر کار بیایند که اصلاحات بزرگ سیاسی، اقتصادی و زیست‌محیطی را با هم به پیش ببرند و تنها شاید در چنین شرایطی با تزریق امید و چشم انداز روشن، نسل آینده‌ساز ایران جان دوباره‌ای بگیرد.


پی‌نوشت‌ها:

[۱] «آینده‌پژوهی ایران ۱۳۹۶»، مرکز تحقیقات استراتژیک ‌ریاست‌جمهوری، ص ۷۹.

[۲] «خودکشی نوجوانان افزایش یافته است»، تعادل، ۳۰ بهمن ۱۳۹۹.

[۳] «گرایش به اعتیاد در دانش‌آموزان ۱۳ تا ۱۷ ساله یک درصد است»، خبرگزاری ایمنا، ۶ تیر ۱۴۰۰.

[۴] «میل به مهاجرت به ‌شکل نگران‌کننده‌ای در حال افزایش است»، صدای آمریکا، ۱۱ بهمن ۱۴۰۰. 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)