راسکولنیکف در رمان جنایت و مکافات،پی‌یر بزوخف در رمان جنگ و صلح، و ژولین سورل در سرخ و سیاه استاندال، شخصیت‌های هستند که چند ویژگی مشترک دارند؛همه جوان‌اند و شیفته ناپلئون بناپارت.

به غیر از پی‌یر بزوخف که بعد از حمله ناپلئون به روسیه و دیدن جنایت‌های این سردار افسانه‌ای تغییر عقیده میدهد، دو شخصیت دیگر دست به جنایت میزنند و به سرنوشت بدی دچار می‌شوند.

اما دو شخصیتی که دچار سرنوشت ناگوار می شوند برخلاف پی‌یر بزوخف، هر دو از طبقه پایین جامعه هستند و از احساس تبعیض و تحقیر شدیدی رنج می برند و ناپلئون را به چشم فرد شجاعی می‌بینند که توانسته برهمه‌ی این تبعیض‌ها و تحقیر‌ها خرد کننده غلبه پیدا کند و بر طبقه اشراف که مسبب این احساسات‌اند حاکم شود؛از اینرو به او به چشم قهرمان زندگی خود می نگرند.

ژولین سورل در تمام لحظات خوش زندگی در کنار اشراف، و بهرمند شدن از موقعیتی که برای او فراهم کرده اند، تمام اعتبارات خودش را بدلیل غیراشرافی بودن متزلزل و ناپایدار می‌بیند.او حتی در مناسبات عاشقانه با دو اشراف زاده رمان دائما از جایگاه طبقاتی رفتار آنها را تحلیل می کند و حتی عشق را موهبت یا ابزاری می‌بیند که می‌تواند آنها را در جایگاه برابر قرار دهد.

سورل در زندان،در لحظه‌ای که خودش را با مرگ مواجه می‌بیند از تمام حس‌های تبعیض و تحقیر رها می شود و در قامت یک سردار شجاع از خودش دفاع می‌کند. این حس رهایی معنی دوباره‌ای به زندگی و عشق پیشین او می دهد. سورل عاشق لحظه‌های اندک باقی مانده زندگی خود می شود چرا که دیگر قرار نیست به مناسبات اجتماعی-طبقاتی آن روزهای فرانسه بی اندیشد یا درآینده به آن تن دهد.

سبک رئالیسم اجتماعی رمان‌های مانند سرخ و سیاه، این ویژگی را دارد که روح سیاسی-اجتماعی زمانه را با گره زدن به مناسبات‌ها و روابط شخصی بین شخصیت‌های رمان، برای خوانند ملموس و ادراک‌پذیرتر کند؛ و این برتری ادبیات است به تاریخ‌نگاری صرف.تاریخ‌نگاری که فاقد قدرت برانگیزاننده حس هم‌دلی است.این که خواننده به تواند به میانجی احساسات شخصی خود که با همدلی با شخصیت‌های رمان برانگیخته می‌شود تبعیض ها و تحقیرها را ملموس‌تر حس کند، قطعا قضاوتش از وقایع تاریخی به حقیقت نزدیک‌تر خواهد شد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)