امروز به سرم زد تعداد دنبال کنندگان خامنه ای را در فضای مجازی بشمارم. دیدم بیشترین دنبال کننده را در اینستاگرام دارد که چهار میلیون و ششصد هزار نفرند. یعنی کمتر از شش درصد جمعیتِ ایران. البته تعدادِ لایک های هیچ کدام از هفت هزار پستی که منتشر کرده است، به یک میلیون هم نمی رسد. پس چه تعداد از این دنبال کنندگان فیک هستند، بماند. و اما در تویترِ فارسی تنها چهارصد و سی و سه هزار دنبال کننده دارد. 

دلم برای از هم گسستی مان می سوزد. دلم برای همبسته نبودنمان می سوزد. دلم از روشِ براندازیمان گرفته است. غمگینم از تناقضی که بینِ شعارها و باورهایمان وجود دارد. ما هم استثنا نیستیم. شعار شعار است و بس. زمانی که فریاد سر میدهیم که: ایرانی می میرد، ذلت نمی پذیرد،‌انگار با خودمان رو راست نیستیم. یادمان رفته که حکومت اعدام اسلامی هر سازی برایمان زده، بعد از کمی اعتراض، به نوایش رقصیدیم. ما اعدامِ دسته جمعی فرزندانمان را در دهه شصت پذیرفتیم. ما احکام و قوانینِ حکومت را پذیرفتیم. ما موضوع انقلاب فرهنگی را پذیرفتیم. ما اعتراضی به پاکسازی استادان دانشگاه و دانشجویان نکردیم. ما نه تنها وجود گشت های کمیته و ثارالله و جندالله در جامعه را راحت پذیرفتیم که به تفتیش عقاید هم در گزینش هایِ تحصیلی و شغلی اعتراض نکردیم. ما اصولا در چهل و سه سال گذشته، ملتِ پذیرنده ای بوده ایم. ما تمامی این نا برابری ها، بی عدالتی ها، ظلم ها، اعدام ها، شکنجه ها و زندانی شدن ها را پذیرفتیم، اما ذلت را نه! 

شعارهایمان، شعاری بیش نبوده اند. ما همه با هم هستیم یکی دیگر از همین شعارهاست که صرفا شعار بوده است و با باورهای ما فاصله دارد. شاید بسیاری از خوانندگان این مطلب با من موافق نباشند. اما اگر با خودمان رو راست باشیم، می بینیم که بسیاری اوقات، بی خود و بی جهت از خودمان تعریف می کنیم. همه ما فیلمهایی را در فضای مجازی دیده ایم که ماموری مشغول ضرب و شتمِ زنی به جرم بی حجابی است و مردانِ این سرزمین دورشان حلقه زده و نهایتِ همدردی شان یا فیلم گرفتن و یا فریادِ بی شرف است. که نهایتا مامور زن را به داخل ماشین می کشاند. و شاید بسیاری خوشحالند از اینکه جای شخص بازداشت شده نیستند. 

این موضوع در مورد اعتراضات و اعتصابات هم صدق میکند. برای مثال زمانیکه کارگران در اعتراض به حقوقِ کم و پرداخت نشده خود چند روزی دست به اعتراض و یا اعتصاب زدند، هیچ قشری همراهشان نشد. چندی بعد، بازنشستگان دست به اعتراض زدند ولی دیگر خبری از اعتصابات کارگری نبود. زمانی که معلمان اعتراض کردند، دیگر خبری از بقیه نبود. انگار ما با هم هماهنگیم که جلو دست و پای همدیگر نباشیم. تمامِ اقشار جامعه ناراضی اند، و هر قشری، روز خاصی را برای اعتراض انتخاب میکند. پرستاران در یک روز، ایثارگران در روزی دیگر، جانبازان در یک روز، و کارمندانِ ادارات مختلف هر کدام در روزی دیگر. انگار میخواهیم که شعار ما همه با هم هستیم، در حد همان شعر بماند. 

ما اگر فرزندمان در زندان نیست، هیچ گاه از خانواده های زندانیان سیاسی حمایت نمی کنیم. اگر فرزندمان را نکشته باشند، در حمایت از مادران داغدار به هشتگی یا آه کشیدنی بسنده میکنیم. ما همچون کبک هایی هستیم که سرمان را زیر برف کرده و تنها زمانی که خطری متوجه خودمان باشد، سر برآورده و اعتراضی میکنیم.  

با نگاهی به تعداد دنبال کنندگانِ رهبرِ جمهوریِ اعدام که تنها پنج درصدِ از جمعیت ایران است، و با توجه به گستردگی نارضایتی ها، راهِ رسیدن به رهایی دشوار نیست. درست است که دشمن تا دندان مسلح است، ولی مگر چقدر فدایی دارد؟ مگر چه تعداد از ما را میگیرند و می کشند؟ دشمن نشان داده که از ما می ترسد. فقط ما باید خودمان باور داشته باشیم. اگر تمامی افراد ناراضی در یک روزِ مشخص و همراه با همدیگر دست به اعتراض بزنند، دشمن را به زانو در خواهند آورد. اگر ما یکپارچه و همصدا شویم، دشمن برای سرکوب ما نیرویی ندارد. 

به امید همبستگی

پاینده ایران

علیرضا نوری پور 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)