با سلام من در خانواده سخت گیری بزرگ شدم و دارای پدری بودم زور گو به نحوی که بارها مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم و مادرم به عنوان سپر دفاعی از من دفاع می کرد در خانواده ام پدرم دارای دو زن بود و ۷ فرزند و من فرزند اول از زن دوم که مادرم بی سواد بود و خودش نیز بسیار مورد آزار و اذیت قرار می گرفت ؛ بروم سراغ اصل مطلب من در کودکی به علت چهره زیبارویی که داشتم مورد تجاوز قرار گرفتم اولین مرتبه توسط پیرمردی که آلت و باسنم را با دستان خود می مالید و خودش خود ارضایی می نمود و می ترسیدم که به خانوده ام چیزی بگویم و مدتی با یک مرد معلول در محله مان آشنا شدم و من هیچ گونه میل جنسی نداشتم و نمی دانستم فرد معلول قصد کامجویی از من را دارد به هر جهت چندین مرتبه به طور وحشیانه از جانب وی مورد تجاوز قرار گرفتم و این موضوع به این نحو برای اولین مرتبه برایم اتفاق افتاد که باعث افسردگی و ناراحتی شدید من شد و تقریبا به علت سخت گیری های بسیار خانوداده و گوشه گیر بودن و منزوی بودنم دوست زیادی نداشتم و به همین جهت با افراد بزرگتر از خودم آشنا می شدم ؛ لذا این موضوع و تجاوز باعث شد مسیر نامنتهی در زندگیم آغاز شود و به نوعی به مروز زمان به همجنس خودم به خصوص بزرگتر از خودم وابسته شوم و از محبتی که به من نثار می کردند لذت می بردم ، و همچنین در طول دوران تحصیلم به ناخوداگاه توسط خدمت کار یا همان سرایدار مدرسه مورد تجاوز قرار گرفتم به نحوی که مقاومت از خودم نشان نمی دادم ؛ و از طرفی شریک جنسی و یا دوستی نداشتم و اصلا نمی دانستم دارم چکار می کنم و تنوع کمی بود تا پایان تحصیلاتم و هیچ کس من را راهنمایی نمی کرد و می ترسیدم با کسی حرف بزنم و حتی در کلاس درس وقتی معلم وارد می شد همیشه در افکارم سکس وجود داشت و دوست داشتم این رابطه برقرار شود و این موضوع کم کم در من تبدیل به عادت شد به نحوی که روزانه سه الی چهار مرتبه خودارضایی می کردم و همیشه به همجنس خودم فکر می کردم و بسیار تنها و منزوی تا اینکه تحصیلاتم تمام شد و به خدمت سربازی رفتم و از آنجائیکه تنها بودم بسیار اذیت شدم و در دوران خدمت یک نفر به من تجاوز کرد ولی دیگر به او و یا افرادی که تمایل به این موضوع داشتند اجازه نمی دادم اما در حقیقت خیلی دلم می خواست که سکس داشته باشم و در حال مبارزه با خودم بودم ، و بعد از اتمام خدمت پدرم به شدت به من فشار آورد که بایستی سر کار بروم و خودم خرج خودم را بدهم علیرغم ثروتی که داشت و البته بسیاری از آنها را در قمار از دست داده بود ، بدین جهت وارد حرفه ای شدم که اصلا دوست نداشتم و در یک قسمت دولتی مشغول بکار شدم و بعد از مدتی در جریان استخدامم با افراد مذکری در سطح شهر آشنا شدم که تقریبا بزرگتر از خودم بودند و در اکثر مواقع نقش فاعل را داشتم و یا به صورت سافت سکس داشتم و تنوع بسیاری وجود داشت ؛ و ادامه زندگیم با همین فشار خانواده ام ازدواج کردم علیرغم اینکه هیچ حسی به جنس مخالف نداشتم لذا با ازدواج تمایلم به جنس مخالف زیاد شد و از قدرت شهوت بالایی برخوردار بودم در اوایل زندگی مشترک دست از سکس با همجنس خودم برداشتم اما نتواستم مقاومت کنم و این امر زندگی شخصی ام را چالش های بی شماری مواجه کرد به جهت پنهان ماندن گرایش جنسی ام ، لذا بعد از مدتی متاسفانه از طریق شنود گوشی ام توسط افرادی معلوم الحال و دیوانه افرادی متوجه شدند که من با افراد مذکری دارای رابطه هستم و این موضوع به شدت در روحیه ام تاثیر منفی گذاشت و بسیار ترسیده بودم اما سعی کردم خودم را از این ماجراها مبری بدانم تا مبادا بیکار شوم با یک زن و بچه که همین موضوع هم شد و فکر می کنم کمی متوجه شدند و من را یکی از دورافتاده ترین مناطق ایران جهت ادامه اشتغال تبعید کردند و به تنهایی رهسپار دیار غربت شدم و بار دیگر طعم تلخ تنهایی را به نحوی دیگر چشیدم اما تمامی این اتفاقات باعث نشد که از همجنس خودم بیزار شوم هر چند در برهه های از زندگیم تا مراحلی پیش رفتم اما همیشه شکست خوردم و مسیر خود را با دو گرایس متفاوت ادامه می دهم و تا این لحظه نگارش از ترس اینکه با فرد مونثی رابطه برقرار کنم و این امر افشا شود خودداری نمودم و صورتی که دوست دارم ربطه ای داشته باشم ، و شاید این درد و گرفتاری شدید بسیار از پسران سرزمینم باشد که به علت جامعه و سرکوب شدید نمی دانند چکار کنند و در سردرگمی بسر می بردند البته نباید نقش شبکه های اجتماعی را نادیده گرفت که در جهت پیشبرد کسب اطلاعات می تواند بسیار موثر باشد.و این قصه ای است واقعی از زندگی یک مرد تنها

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)