جور زمانه و تاوان برای آزادی: ژیلا کرم زاده مکوندی به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد.
گاه صداهای مان در لابلای زخم هایی که هر روز بر تن مان میزنند، گم میشود. حیدر قربانی چونان پدر و دیگر سرو قامتان وطن در بی خبری به دار کشیده میشود و ایستاده میمیرد. هم چنان که یکی دیگر را در شیراز و آن دیگری را در سیستان…!
این دشمنان انسانیت و آزادی هر روز برای طنابهای دارشان به دنبال گردن بی گناهی میگردند و وقتی کار را تمام کردند، نه تنها از پیکر بی جان آنها میترسند، بلکه خانوادههای دادخواهشان را هم به زندان میاندازند.
باز دوباره میخکوب خبرها میشوم وقتی میشنوم که ژیلا کرم زاده مکوندی را هم برای اجرای حکم ناعادلانه دیگری احضار کرده اند. شب یلدا، این بلندترین شب سال برای ژیلا و خواهراناش شبی بس درازتر بود، این فکر حالم را خراب میکند که شاید از فرداها او هم از پشت میلههای اوین نظاره گر روزهای آتی باشد و نگران فروغاش.
روزها و ماهها و سالها به دنبال هم رفتند، دههای پر رنج گذشت، گیسوان مادران پارک لاله سپید شد و بسیاری با عشق به آزادی به ابدیت پیوستند یا با جور زمانه تبعیدی شدند، ولی هنوز نیمکتهای باران خورده پارک لاله در بازداشتاند. هنوز تاوان دارد وقتی از دستان چروکیده مادران عزادار در آن روزها بنویسی. تاوان دارد وقتی از خیابانهای سرخ از خون ندا، سهراب، اشکان، محسن، محمد، مصطفی، شبنم، شهرام و… بنویسی.
ژیلا و پنج سال تاوان برای گرفتن آزادی و گفتن و سرودن درد و رنج مادران عزادار! ولی تاریخ شاهد است که هر بار به پیکرمان تبر زدند جوانههای ما بیشتر شدند.
یکی از مادران پارک لاله ایران
آغاز زمستان ۱۴۰۰
www.mpliran.net
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.