شامگاه ششم جدی ۱۳۵۸ /۲۷ دسمبر۱۹۷۹ که هنوز رادیوی دولتی افغانستان از حفیظ الله امین به عنوان منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق و رئیس شورای انقلابی نام میبرد و محل اقامت امین در قصر تپۀ تاج بیک تحت آتش شدید نیروهای مهاجم شوروی قرار داشت، ببرک کارمل از یک فرکانس رادیوی خارجی نزدیک به فرکانس رادیو افغانستان(احتمالاً رادیو تاشکند) سقوط حکومت امین را اعلان کرد:

«سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی حفیظ الله امین این جاسوس سفاک امپریالیزم امریکا و دیکتاتور جبار و عوام فریب را، بشما ……..  شاد باش می گویم.»

اما سیزده سال بعد ببرک کارمل خود را قربانی جنگ سرد خواند و به حامد علمی خبرنگار رادیو بی.بی.سی گفت:

«نه تنها تو بلکه تمام خبرنگاران و ژورنالیستان در برابر من جفای بزرگ را مرتکب شده اید. طوریکه من اضافه از چهارسال در شوروی و چکسلواکیا زندانی بودم ولی هیچ خبرنگار دربارۀ من گزارشی به نشر نرسانید. خصوصاً ژورنالیستانی مانند شما که خود را افغان می گویید باید از روس ها می پرسیدید که رئیس جمهور ما کجاست و چرا به شوروی برده شده است؟ ……… من از روز اول مخالف آمدن شوروی ها به کشورم بودم ولی ما قربانی جنگ سرد شدیم.»

چرا؟

چرا شوروی به افغانستان لشکر کشید و ۹ سال جنگید؟

 واکنش ها در برابر این لشکر کشی چه بود؟

 این هجوم و جنگ چه حاصلی برای شوروی داشت؟

این مقاله به این چرا ها پاسخ می دهد:

سربازان شوروی در کابل، ۱۹۸۶، منبع: ویکی‌پدیا

سربازان شوروی در کابل، ۱۹۸۶، منبع: ویکی‌پدیا

حفیظ الله امین؛ داعی، میزبان و قربانی:

ورود نخستین دسته های نظامی لشکریان شوروی در ظاهر، توأم با دعوت و موافقت امین بود. اما این نیروها دست به قتل داعی و میزبان خود زدند. و اگر از منظر قربانی شدن به نقش رهبران حزب دموکراتیک خلق درهجوم و تجاوز نظامی شوروی نگاه شود، سهم حفیظ الله امین در ماجرای کشاندن پای ارتش سرخ به افغانستان و همچنان قربانی شدن در این ماجرا بصورت متناقض و شگفت آور، بیشتر از همه است.

حفیظ الله امین در زمان امضای معاهده میان عالی ترین هیئات دولت شوروی و افغانستان در پنجم دسمبر ۱۹۷۸ که به رهبری نورمحمد تره کی و برژنف صورت گرفت، بصورت رسمی نفر دوم دولت  بود. او با تره کی و سپس در زمان کوتاه حکومتش بارها از شوروی خواستار اعزام نیرو به افغانستان شد.

پروفیسور “پی یر آلن” آمر دیپارتمنت علوم سیاسی دانشگاه ژنو سویس و “دیتر کلی” همکار ارشد دیپارتمنت علوم سیاسی دانشگاه مذکور تقاضای تره کی و امین را مبنی بر اعزام قوای نظامی از شوروی بر اساس اسناد آرشیف کی.جی.بی  و حزب کمونیست شوروی، بیست و یکبار وانمود می کنند.

جالب این است که تقاضای حفیظ الله امین از شوروی برای اعزام قوای نظامی پس از قتل تره کی و قبضۀ کامل قدرت افزایش یافت. حتی او برای محافظت خودش از مسکو خواست که نیروی نظامی را به محل کا ر و اقامتش بفرستد.

ظاهراً پس از تقاضای امین یک قطعۀ پنجصد نفری که عمدتاً از نیروهای مخصوص کی.جی .بی بودند در اوایل دسمبر ۱۹۷۹ به محل اقامت امین در کاخ تپۀ تاج بیک اعزام شدند. این نیروها حلقۀ دوم محافظتی را بدور قصر تپۀ تاج بیک میساختند که همه ملبس با یونیفورم ارتش افغانستان بودند.

حفیظ الله امین و سی.آی.ای:

شوروی در فضای جنگ سرد و رقابت با ایالات متحدۀ امریکا به حیث  ابر قدرت رقیب و متخاصم، تحمل از دست دادن افغانستان را در اثر رابطۀ امین با سی. آی.ای نداشت. آیا میان امین و سی.آی.ای چنین رابطه موجود بود؟

سید محمد گلابزوی از وزیران هوادار تره کی در جناح خلق که پس از سرنگونی حکومت امین توسط قوای شوروی به وزارت داخله رسید، امین را جاسوس سی.آی.ای خواند:

«په رشتنی او واقعی معلوماتو حخه په استفادی سره چه تر لاس راغلی باید وویو که جنایتکونکی حفیظ الله امین او د سی.آی.ای C.I.A  نماینده او جاسوس او عدۀ همدیوالان او دافغانستان د اخوانیانو له مشر گلبدین حکمتیار سره جور رخ درلود. او دسی.آی.ای په لارشو نه په افغانستان کی دیوی کودتا او توطئه چی په ۱۳۵۸ د جدی په اتمه نیته ……..(بر مبنای معلومات راستین و واقعی بدست آمده باید گفت که حفیظ الله امین جنایتکار، این نماینده و جاسوس سی آی اِی و عدۀ همراهانش با گلبدین حکمتیار رهبر اخوانی های افغانستان بر اساس هدایت و رهنمایی سی آی اِی می خواست توطئه و کودتایی را در هشتم جدی ۱۳۵۸ عملی کند. در حکومتی که بعد از انجام این کودتا و توطئه تشکیل می شد، حفیظ الله امین به حیث رئیس جمهور، گلبدین حکمتیار صدراعظم و محمد یعقوب لوی درستیز قبلی وزارت دفاع به حیث وزیر دفاع مورد توافق قرار گرفته بود.»

در حالی که سید محمد گلابزوی، نه آن زمان و نه بعداً شواهد واسناد ی را از آن “معلومات راستین و واقعی”در مورد رابطۀ امین با سی.آی.ای نشان نداد، بیست و دو سال بعد گلبدین حکمتیار از کودتا و به قول خودش “اقدام عسکری”  در روزهای سقوط حکومت امین توسط قوای شوروی سخن گفت. حکمتیار اظهار داشت:

«ما بخاطر وارد آوردن آخرین ضربه بر پیکر نیم جان رژیم کمونیست امین، ترتیبات یک اقدام عسکری را گرفته بودیم، افسران وفادار بما پیام  فرستادند که: “قطعات اردو  از هر لحاظ آمادۀ قیام هستند، اما طبق اطلاعات ما شوروی در قبال این تحول بی تفاوت نمانده حتماً “به مداخلۀ نظامی متوسل می شوند(می شود). شما از کشورهای همسایه مخصوصاً از امریکا توضیح بخواهید که در صورت مداخله نظامی روسها در افغانستان عکس العمل واشنگتن چه خواهد بود؟ تا این زمان هیچگونه تماس مستقیم وغیر مستقیم با امریکایی ها نداشتم.  . . .  . استاد امین الله، مسؤل بخش روابط بین المللی را توظیف نمودم تا در همین رابطه با کنسول امریکا در پشاور صحبت نماید که آیا آنها گزارش های حاکی از مداخلۀ نظامی شوروی و اعزام قوا به افغانستان را مؤثق میدانند یا نه؟ و احتمال وقوع این امر را در چه حدی می بینند؟ و اگر بالفرض روس ها کشور ما را مورد هجوم قرار دهند، عکس العمل آنان چه خواهد بود؟……………..»

گلابزوی کودتا را، توطئه ای به رهبری سی.آی.ای تلقی میکند و حکمتیار میگوید که نمایندۀ خود را در مورد “اقدام عسکری” یا همان کودتا نزد قنسل امریکا فرستاد. آیا می تواند وجود این نقاط مشترک در ادعای حکمتیار و گلابزوی، نشانی از صحت ادعای گلابزوی باشد؟

هر گاه به همسانی در سخنان گلابزوی و حکمتیار، همزمانی تماس و رابطۀ حفیظ الله امین با جنرال ضیاءالحق رئیس دولت  پاکستان را بیفزاییم، آیا رابطۀ امین با سی.آی.ای و ادعای گلابزوی واقعی تر به نظر میرسد؟

حفیظ الله امین از نخستین روزهای حکومت خود در صدد تماس و مذاکره با دولت پاکستان شد. تمایل او به برقراری روابط نزدیک با پاکستان هر روز افزایش میافت و در روز های پایانی حکومت خود به دیدار و گفتگو با جنرال ضیاءالحق بی صبری بیش از حد نشان داد. آغاشاهی وزیرخارجه پاکستان به هریسن خبرنگار امریکایی می گوید که داکترشاه ولی وزیرخارجۀ حکومت امین برای سفر من به کابل در اواسط دسمبر ۱۹۷۹ التماس می کرد.

در حالی که تلاش امین به گفتگو و روابط با ایالات متحده و پاکستان در دوران حکومت صد روزه اش (دستگیر پنجشیری حکومت امین را ۱۰۳ روز می گوید)افزایش یافت، اما موصوف قبل از آن نیز در مسند وزارت خارجه و کرسی صدارت با سفارت امریکا تماس های مداوم داشت. به گفتۀ “بروس فلاتین” قنسل سیاسی سفارت امریکا در کابل، حفیظ الله امین چهارده بار با “ادولف دبس” سفیر ایالات متحدۀ امریکا در کابل دیدار و گفتگو کرد. “دبس” در مورد اولین ملاقاتش با امین گفت:

«این رهبر افغانها در بارۀ خودش چنین فکر میکند که وی گویا یک “کمونیست – ناسیونالیست” است و نمی خواهد پیش از حد مجبوریت به اتحاد شوروی متکی باشد. “دبس” چند بار گفت که لهجۀ امین در بارۀ مسکو آشوبگرانه و آمیخته با نوعی لافزنی بود. نامبرده گمان میکرد که امین آماده است با ایالات متحدۀ امریکا زودتر از آن روابط خود را توسعه بخشد که احتیاط مقتضی آن است.»

توصیف بروس آمستاز، شارژدافر آمریکا در کابل نیز از امین جالب نیست. او پس از دیدار با امین در گزارشی به واشنگتن، خلقی ها(جناح خلق حزب دموکراتیک خلق) را “یک دستۀ کژدم می خواند که همدیگر خود را تا مرگ نیش می زنند.”   

رویهمرفته نکتۀ قابل بحث در دوران حکومت کوتاه حفیظ الله امین، عملکرد متضاد وی غرض ایجاد مناسبات با ایالات متحدۀ امریکا  همزمان در روابط موجودش با شوروی بود. خطر امین برای شوروی قبل از آنکه از رابطۀ وی با سی.آی.ای بر میخاست، ریشه در سیاست و عملکرد بحران آلود و غیر قابل مهار موصوف در داخل حزب و حکومت حزبی داشت که حاکمیت این حزب را در مسیر فروپاشی قرار داده بود.

امین؛ شخصیت مستقل و ناسیونالیست:

فرضیۀ ناسیونالیست بودن و استقلالیت امین در بریدن از شوروی می تواند یکی از عوامل تحریک آمیز در لشکر کشی شوروی باشد.  این ادعا را بیشتر هواداران امین در داخل حزب دمکراتیک خلق مطرح کرده اند که برخلاف جناح پرچم و رهبر آن ببرک کارمل، در صدد آن بود تا حزب موصوف و دولت حزبی را از سلطه وکنترل شوروی بیرون کند. عبدالقدوس غوربندی از وزیران کابینۀ امین وطرفدار او می نویسد:

«حفیظ الله امین حتی به قول و عقیدۀ دشمنانش یک عنصر نا سیونالیست، آزاد منش و مغرور و متکی به نفس، جسور، نیکومنظر و خوش لباس بود. نگارنده چند بار از زبانش شنیده بودم که میگفت دوستان شوروی سیاست مستقلانۀ ما را نمی پسندند و از استقلال فکری ما ناراض اند.»

برخی از ژورنا لیستان و محققین خارجی نیز از آزادیخواهی و استقلالیت حفیظ الله امین در برابر نفوذ و سلطۀ شوروی نام میبرند. “سلیک هریسن” نویسنده و خبر نگار امریکایی که در تابستان ۱۳۵۷ با امین در مسند وزارت خارجه به گفتگوی مطبوعاتی پرداخت، میگوید:

«پالیسی امین این بود که به شوروی ها در امور افغانستان حق آنقدر نظارت را ندهد که اتحاد شوروی با دادان کمک های هنگفتی در اقمار خویش از آن برخورداربود. دو مصاحبۀ طویل با امین که یکی آن بتاریخ ۶ جون ودیگرآن بتاریخ ۱۳ آگست ۱۹۷۸ صورت گرفت، نشان داد که امین ناسیونالیست سرسخت، آزاد منش و مغرور و متکی به نفس خود بود.»

اگر پالیسی امین این بود، ولی در عملکرد خویش مسیر متناقض با این پالیسی را پیمود. منازعۀ امین در درون حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی با جناح پرچم و راندن جناح مذکور از قدرت، سپس خصومت او با تره کی و قتل تره کی برای قبضۀ کامل و انحصاری رهبری حزب و حاکمیت حزبی، وابستگی حزب و دولت حزبی را به شوروی، نه کاهش بلکه افزایش بخشید.

رفتارهای ناسیونالستی و آزادیخواهانۀ امین در برابر شوروی  بیشتر تظاهر بود. اینگونه حرکات را در برابر ژورنالیستان و دپلوماتهای غربی به خصوص امریکایی ها انجام میداد. از اظهارات آدولف دبس سفیر امریکا بر می آید که  دیپلومات های امریکایی نیز بسوی حرکات واظهارات آزاد منشانۀ موصوف در برابر شوروی ها با بی باوری نگاه میکردند.

 صرف نظر از هر برداشت و دیدگاهی در مورد استقلالیت و آزادمنشی امین از نفوذ  و سلطۀ شوروی،  پرسش مهم  این است که آیا او در دوران یکصد یا یکصدو سه روز رهبری و زعامت در حزب و دولت حزبی، در مسیر این آزاد منشی قدم  گذاشت؟

حفیظ الله امین و  مناسبات با شوروی:

یکصد روز رهبری حفیظ الله امین در حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی همراه با فریاد شوروی دوستی و تأکید به این دوستی و وفاداری به نظام و آیدئولوژی شوروی بود. امین در تمام بیانیه ها و گفتگوهای مطبوعاتی خود به تمجید از شوروی و حزب کمونیست شوروی می پرداخت. بسیاری از صحبت های وی در این موارد بدون ارتباط و مناسبت ایراد می شد. او در بیان دوستی با شوروی لحن شگفت آوری میگرفت و با مبالغه و افراط به دوستی و برادری با شوروی تأکید میکرد.

امین کمک های شوروی را با ادعا و لحن شگفت آوری بی حد وحصر می خواند:

«ما یقین داریم که اگر کمک های عظیم اقتصادی و سیاسی اتحاد شوروی برای ما نمی رسید ما در برابر دسایس و تجاوزات امپریالیزم و متحدین چپ نمای ارتجاع بین المللی آن، دوام داده نمی توانستیم و در ساختمان جامعۀ سوسیالیستی کشور خویش مؤفق نمی شدیم……………………..

کمک های اتحاد شوروی حد وحصری ندارد و آن مربوط به ما است که چقدر می توانیم در جلب و جذب آن استفاده بعمل آوریم…….»

حفیظ الله امین در این دوره علی رغم تماس ها و تلاش هایش غرض برقراری رابط با امریکا و پاکستان، به تمام تقاضای شوروی پاسخ مثبت گفت:

۱ – از هیئات نظامی و امنیتی شوروی که بلا وقفه در رفت و آمد به افغانستان بودند، با گرمی استقبال بعمل آورد.

۲ – هیچگونه شرایط و محدودیتی را در رفت و آمد بلا انقطاع مقامات نظامی و امنیتی شوروی وضع نکرد.

۳ – گوش خود را برای شنیدن هرگونه توصیۀ شوروی ها باز گذاشت.

 ۴ – مشورت نمایندگان شوروی و مشاورین روسی را در انتقال دفتر و مقر خود از قصر ریاست جمهوری به قصر تپۀ تاج بیک در دارالامان پذیرفت.

۵ – به ورود قطعات نظامی شوروی که از آن به قطعات محدود تعبیر گردید، توافق کرد و در پاسخ به پیام پرژنف و کاسگین به مناسبت اولین سالگرد معاهدۀ پنجم دسمبر ۱۹۷۸، از تطبیق مواد مندرج در معاهده توسط دولت شوروی اظهار امتنان و مسرت کرد.

محاسبۀ امین و نقطۀ اتکای او در اعتماد به روس ها و گسترش روابط با شوروی علی رغم فضای غبار آلود میان او و شوروی در نتیجۀ قتل تره کی و اخراج سفیر شوروی، چه بود؟

وفاداری و اعتماد به شوروی:

 حفیظ الله امین به این گمان بود که مسکو دیر یا زود متقاعد می شود که وی در رهبری حزب دمکراتیک خلق و دولت حزبی می تواند عین روابط تره کی را با دولت شوروی بر قرار کند و بهتر از تره کی، مجری تمایلات و اهداف شوروی ها باشد. حتی امین شوروی را در برقراری مناسبات گسترده و اعتماد به خود  بیشتر از خویش نیاز مند احساس میکرد. باری در مسند وزارت خارجه به خبر نگار امریکایی در تابستان ۱۹۷۸ گفت:

«شما امریکایی ها در مورد ما نباید تشویش داشته باشید. ما افغانانیم، ما میدانیم که با روس ها چطور سلوک باید داشته باشیم. بیاد داشته باشید که آنها بما آنقدر ضرورت دارند که ما برای ایشان داریم. حتی ضرورت آنها به ما بیشتر از ضرورت ما به آنها است. روس ها به من آنقدر ضرورت دارند که من با ایشان آنقدر ضرورت احساس نمی کنم.»

 آیا امین در عمل به توصیه ها و خواست های شوروی، تنها به گمانه ها و پیش فرض های خود اکتفا می کرد؟ 

نه؛

 امین در منازعۀ درونی حزب دمکراتیک خلق بر سر قدرت در طول یک سال و نیم گذشته نشان داد که شخص زیرک، جسور، بی رحم و عملگرا است. معهذا بعید به نظر می آید که او در محاسبات خود مبنی بر اعتماد و وفاداری به شوروی تنها به حدس و گمان تکیه کرده باشد.

انگیزه های اصلی اعتماد امین به شوروی در فضای ناگوار و متشنج روزهای آغازین رهبری در حزب و حاکمیت، در موضع گیری و دیدگاه های شوروی ها نهفته بود. امین این پیام و اطمینان را از برخی نمایندگان دستگاه های قدرت شوروی در کابل دریافته بود. الکزاندر موزورف نمایندۀ کی.جی.بی در افغانستان از قول “وی پی. زپلاتین مشاور سیاسی ارتش افغانستان در سال ۱۹۷۹ میگوید:

«ما، در حالت دفاعی قرار داشتیم. زیرا بعضی از مشاورین و متخصیصین ما در کابل در مقابل مشکلاتی که در حزب دمکراتیک خلق وجود داشت عکس العمل زایدالوصفی را از خود نشان میدادند. خلاصۀ راپور های شان به مسکو این بود که همه چیز رو به اضمحلال گذاشته و امین به ما خطری را تشکیل میدهد. مشاهده می شد که جنرال گورلوف (رئیس استخبارات نظامی شوروی در کابل) بر آشفته و مضطرب بود. من هم در اضطراب بودم. نظر ما این بود که می شود با امین کار کرد! وی دشمن اتحاد شوروی نیست و ما باید از استعداد و لیاقت زیادش به نفع خود بهره برداری نمائیم…….

زیپلاتین به اوستینوف وزیر دفاع مکتوبی داد که از طرف امین به برژنف فرستاده شده بود. امین از برژنف تقاضای ملاقات کرده و خواسته بود که سخنش سنجیده شود. “وی فکر میکرد که اطلاعات غیر واقعی  به مسکو میرسد. متأسفانه که ایشان(برژنف) نخواستند که در چنین یک لحظۀ حساس با وی صحبت نمایند.

چند هفته بعد از این مذاکرات، جنرال گورلوف از مقامش در کابل برطرف گردید. به همین منوال پالوفسکی که به اوستینوف تلگرامی فرستاده بود که اعزام سرباز به افغانستان مقرون به مصلحت نخواهد بود و هم تقاضا نموده بود که با امین به سطح عالی مذاکرات صورت بگیرد در ماه نوامبر از کابل احضار گردید. زمانی که پالوفوسکی به مسکو مواصلت کرد برایش معلوم گردید که به توضیحاتش در مورد افغانستان کسی گوش نمیدهد.»

نمایندۀ استخبارات نظامی شوروی (جی.آر.یو) و مشاور سیاسی شوروی در ارتش افغانستان وقتی در پایتخت شوروی از امین بدفاع می پرداختند و به زمام داران شوروی توصیه میکردند که امین دشمن شوروی نیست و می توان با او کار کرد، مسلماً در کابل بسیار بیشتر از آن، صدای اعتماد و دوستی شوروی را به گوش امین میرساندند. حمل نامۀ حفیظ الله امین عنوانی برژنف توسط ژنرال “زیپلاتین” مشاور سیاسی شوروی در ارتش و تسلیمی نامه به وزیر دفاع، تأکید ژنرال گورلوف رئیس استخبارات نظامی شوروی در کابل به دوستی امین با شوروی و ارسال پیام تلگرافی جنرال پالو فسکی معاون وزارت دفاع از کابل به مارشال اوستینوف در مورد مذاکره با امین درسطح عالی، همه مبیین اعتماد و روابط تنگاتنگ سازمان استخبارات نظامی ارتش شوروی(جی.آر.یو) به امین بود. نقطۀ اصلی اتکای امین در اعتماد به شوروی از این جا ناشی می شد.

علی رغم نشانه هایی از پارادوکس و تناقضی که در تمایل شدید امین به برقراری مناسبات با امریکا و پاکستان و چگونگی روابطش با شوروی در این دوره به مشاهده میرسد، او در صدد بازی کردن با شوروی ها نبود. بر خلاف، این شوروی ها بودند که با امین بازی کردند. حفیظ الله امین در اعتماد و باور صادقانه به شوروی ها به سر می برد و نیروهای آنها را حامی و پاسبان حاکمیت خود تلقی می کرد.

شکل گیری تجاوز:

بازی با امین از نخستین فیصله های رهبران حزب کمونیست شوروی بود. جنرال الکساندر لیاخفسکی از یاد داشتها و مصوبات سری حزب کمونیست در این مورد که پس از فروپاشی شوروی علنی گردید، می نویسد:

«بعداً در یاد داشتهای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی واضح شد که کار پیگیر با امین و در مجموع با رهبران کنونی حزب دمکراتیک خلق افغانستان را ادامه داده و بهانه در دست امین ندهیم که فکر کند ما به او اعتماد نداریم. از تماس با امین برای پرده برداری از امیال نهایی وی باید بهره گرفت.»

اعزام هیئات مختلف به ویژه هیئات امنیتی و نظامی از سوی مسکو به کابل جهت بررسی اوضاع  و گفتگوی مداوم با امین بر سر کمک های شوروی گسترش یافت. بررسی اوضاع و ارایۀ گزارش به رهبران شوروی و آماده ساختن امین جهت توافق و پذیرش نیروهای شوروی از وظایف هیئاتی بود که به پایتخت افغانستان می آمدند و با امین و مقامات حکومت او گفتگو میکردند. و امین بسیار به آسانی و با اعتماد کامل به ورود نیروهای نظامی شوروی توافق کرد.

فیصله نامۀ ۱۷۶:

در سند مهم و سری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی که در سال ۱۹۹۲ پس از فروپاشی شوروی علنی گردید، مشاهده می شود که فیصلۀ حملۀ نظامی به افغانستان در حلقۀ معدود ۹ نفر عضو بیروی سیاسی حزب کمونیست اتخاذ شد. این سند که به فیصله نامۀ ۱۷۶ معروف است، توسط “کنستانتسن چرنینکو” در یازدهم دسمبر۱۹۷۹  به قلم نگاشته شده بود.

نکتۀ قابل بحث در فیصله نامۀ ۱۷۶، نقش و سهم برژنف رهبر سالخوردۀ آن حزب و زمام دار شوروی است. “یوری گانکوفسکی”، مدیر پروژۀ افغانستان در مؤسسۀ مطالعات شرقی از قول “ر.الف اولیانوفسکی” یکی از اعضای اداری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی  که در جلسۀ مذکور حاضر بود، میگوید:

«گرومیکو از جلسه ریاست نمود و اوستینوف در رأس میز طویل پهلویش نشسته بود. اندروپوف در پهلوی میز نزدیک به دیوار جا گرفته بود. ده یا یازده نفر اعضای کمیتۀ مرکزی در بیخ دیوار مقابل، یک اندازه دورتر نشسته بودند. تقریباً بعد از نیم ساعت استماع راپور ها که از طرف مشاورین قرائت می شد برژنف به اتاق در آمد. گرومیکو از بازویش گرفت و همرایش کمک نمود که بصورت لرزان دورا دور اتاق بگردد و هر یک از اشخاص حاضر را در آغوش بکشد. وی چندین مرتبه به افتیدن نزدیک شد. بعد از آن گرومیکو در گوشش طوری نجوا نمود که حرفش بکلی شنیده می شد و به برژنف گفت:

“معلومات تازه به جلسه عرضه شده که نشان میدهد که امین تا چه حد بد، تا چه حد ماجرا جو و تا چه حد غیر قابل پیش بینی است. برژنف برای دوسه دقیقه خاموش بود. بعد از آن دفعتاً به پا ایستاد، مشت هایش را به میز کوفت وگفت:

“مرد ناپاک” و از اتاق خارج شد.»

مقدمات تجاوز نظامی بر افغانستان قبل از فیصله نامۀ ۱۷۶ در اوایل نومبر ۱۹۷۹ آغاز گردید. قوای مهاجم در ترمز ازبکستان و حوزۀ ترکمنستان تشکیل شد. اما مارشال استینوف وزیر دفاع شوروی تصمیم رهبران شوروی را در اوایل دسمبر در جلسۀ رهبری هیئت وزارت دفاع و برخی ژنرالان ارشد و با صلاحیت اعلان کرد.

ششم جدی ۱۳۵۸ (۲۷دسمبر ۱۹۷۹)

حفیظ الله امین ظهر آنروز در کاخ تپۀ تاج بیگ میزبان اعضای دفتر سیاسی حزب دمکراتیک خلق بود. او پس از غذای ظهر مسموم شد(در اثر سوپ زهر آلود) و در بیهوشی و کوما رفت.  اما پزشکان شوروی دگروال “ویکتور کزنیچنکف” متخصص امراض داخلی و دگروال”اناتولی الکسی یف”سرطبیب گروه دکتوران نظامی شوروی در شفاخانۀ چهارصد بسترکابل در بی خبری از برنامۀ عملیات سرنگون سازی، او را تا شروع عملیات نظامی به هوش آوردند.

یورش ۳۳۳ در شامگاه ششم جدی

حفیظ الله امین زمانی به هوش آمد که عملیات نظامی نیروی های شوروی غرض سرنگونی حکومت او آغاز یافته بود. نیروی های مهاجم به قصر اقامت امین بوسیلۀ قطعات ویژۀ کی . جی . بی  که قبلاً در کاخ تپۀ تاج بیک محل اقامت امین جا بجا شده بودند کمک می گردیدند:

«این جزو تام ها(یگانها و واحد ها) هیچ تفاوتی با یک جزو تام افغانی نداشتند. افراد آن که ملبس با یونیفورم افغانی بودند، اطراف قصر را مین گذاری کردند. آنها سازماندهی و چگونگی تبدیل پهره داری قصرامین را میدانستند. محافظین امین را به چهره می شناختند. از خصوصیات سیستم مخابروی و تجهیزات محاربوی شان نیز آگاه بودند. در پهلوی آن، ساختمان داخلی قصر و نقشۀ اتاق های داخل قصر را نیز میدانستند. قطعات مهاجم “الفا” را “نیکولای بریلیف” و “زینت” را “بویارنیف” از افسران کی جی. بی فرماندهی میکردند. این قطعات چند عراده ماشین محاربوی و دستگاه “شلیکا” در اختیار داشتند. هجوم به کاخ امین بنام “یورش ۳۳۳”در شامگاه ۲۷ دسمبر ۱۹۷۹(ششم جدی ۱۳۵۸)ساعت ۶ و ۲۵ دقیقه آغاز یافت.»

 قتل امین:

یکی از نکات شگفت انگیز در داستان قتل حفیظ الله امین توسط نیروهای شوروی، باور و اعتماد عمیق امین در آخرین دقایق عمرش به شوروی بود. در حالی که محل اقامت و کار امین در کاخ تپۀ تاج بیک مورد هجوم و آتش نیروهای شوروی قرار گرفت، حفیظ الله امین اطلاع جانداد قوماندان گارد محافظ قصر خود که آتشباری از طرف روس ها است را، نپذیرفت. خانم امین سالها بعد در مصاحبه با رادیو بی.بی.سی گفت:

«امین صاحب به جانداد قوماندان گارد گفت ببین که فیر(شلیک) می کند؟ جانداد معلومات گرفت و آمد به امین صاحب گفت: این طور معلوم می شود که فیر از طرف روس ها با شد. اما امین صاحب گفت:

نه!»

داکتر الکسی یف داکتر روسی معالج امین که شاهد قتل او در شامگاه ۲۷ دسمبر ۱۹۷۹ بود میگوید: «امین به یاور خود دستور داد به مشاورین نظامی شوروی زنگ بزند و آنان را خبر کند که به کاخ حمله شده است. و آنگاه گفت که شوروی ها کمک می کنند. یاور به امین گفت این شوروی ها اند که آتش باری میکنند. این سخنان، دبیر کل (امین) را ازخود بیخود ساخت خاکستر دانی سیگار را گرفته به سوی یاور پراند(پرت کرد) و به خشم فریاد زد:

.»”دروغ میگویی این امکان ندارد

 امین حتی تا آخرین لحظات حیاتش سخنی از بی اعتمادی و سوء ظن در مورد شوروی به خانوادۀ خود نگفته بود. زیرا خانم امین و فرزندانش نیز باور نداشتند که حمله در آن شامگاه  به کاخ اقامت شان از سوی نیروهای شوروی باشد. آنها گمان میکردند که نیروهای شوروی در دفاع از امین با کسانی می جنگند که به قصر یورش آورده اند. همسر امین می گوید:

«ما نمی دانستیم که روس ها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشیندار به چهار طرف شلیک کردند. در اثر این شلیک ها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد. در حالی که آنها عکس امین را بدست داشتند، بسوی دخترم غتی رفتند. غتی به آنها گفت چرا شلیک می کنید، امین صاحب اینجاست. گفتند که امین کجاست؟ دراین حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است. بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند و وقتی دیدند کس دیگری باقی نمانده، خاموش شدند.»

چرا شوروی به افغانستان لشکر کشید و ۹ سال جنگید؟

بعضی ازانگیزۀ لشکرکشی شوروی در رسیدن به آبهای گرم سخن میگویند. شماری این لشکرکشی را به ملحوظات آیدئولوژیکی پیوند می دهند و آنرا ناشی از عمل به دکتورین برژنف در حمایت از دولت های به رهبری حزب مارکسیست-لنینیست طرفدار شوروی میدانند.

دربرخی از تحلیل ها، لشکر کشی شوروی به افغانستان در منازعه و رقابت پنهان رهبران حزب کمونیست شوروی و دستگاه های استخباراتی آن کشور بر سر قدرت قابل بررسی پنداشته می شود. در رقابت درونی دستگاه های قدرت بر سر لشکرکشی و دخالت در افغانستان، از نقش کی.جی.بی و رئیس آن اندروپوف سخن زده می شود.

یکی از نکات قابل بحث در انگیزه های لشکرکشی شوروی بر افغانستان به تصمیم مسکو در حمایت از ببرک کارمل و جناح پرچم برای رساندن به رهبری حزب و حاکمیت حزبی برمیگردد.

اگر رقابت درونی در دستگاه اقتدار شوروی به عنوان یکی از مؤلفه های حملۀ نظامی برافغانستان مطمح نظر باشد و نقش کی.جی.بی و اندروپف برجسته تلقی شود، آیا ببرک کارمل گزینۀ اصلی در رهبری و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق به جای حفیظ الله امین بود؟

“ولادیمیرپلاستون”عضومؤسسه مطالعات شرق شناسی در روسیه میگوید:

«این پرچمی ها در لحظات خیلی حساس در مسکو بودند.آنها دوستان خود را در ادارات ما و مامورین کمیته مرکزی ما همه روزه می دیدند. پلاستون رهبری ببرک کارمل را پس از قتل امین نتیجه تصمیم و پافشاری کی. جی.بی میداند که سپس مشاوران نظامی شوروی از این انتخاب ناراض و شاکی بودند.»

رهبران جناح پرچم به شمول ببرک کارمل که به سفارت گماشته شده بودند پیوسته تلاش می کردند تا با شوروی ها تماس برقرار کنند و از آنها برای تغییر در کابل کمک بخواهند. ببرک کارمل در ۳۰ اکتوبر ۱۹۷۹عنوان برژنف نامه نوشت. قبل ازاو نیز سه تن ازوزیران معزول خلقی هوادارتره کی  (گلابزوی، وطنجار و سروری)به کمتیه مرکزی حزب کمونیست شوروی در۸ اکتوبر نامه نگاشته بودند.

آیا این نامه ها از سوی هواداران تره کی ورهبران جناح پرچم به ویژه ازسوی کارمل و پس از قتل تره کی توسط امین، موجب کشاندن پای قوای شوروی به افغانستان شد؟

نه؛

 انگیزۀ زمام داران شوروی در حمله نظامی بر افغانستان نه ناشی از خوانخواهی نور محمدتره کی بود و نه در جهت رساندن ببرک کارمل و جناح پرچم به کرسی حاکمیت. تصمیم گیرندۀ اصلی دراین حمله نه رهبران حزب دموکراتیک خلق بلکه رهبران شوروی بودند. نقش رهبران حزب دموکراتیک خلق علی رغم هرگونه دوری و نزدیکی آنها به مراکز قدرت در شوروی، قطعاً نقش اصلی و تعین کننده نبود.

مهم ترین و اصلی ترین عاملی که مسکو را به این هجوم نظامی واداشت و پای شوروی را در یک جنگ نافرجام و بی حاصل ۹ ساله فرو برد، اهداف و ملحوظات امنیتی بود.

ملحوظات امنیتی چه بود؟

 اناتولی گرومیکو پسر گرو میکو وزیرخارجه و عضو دفترسیاسی حزب کمونیست شوروی نامۀ پدرش را در مورد حمله بر افغانستان که به دفتر حزب کمونیست نگاشته بود در سال۱۹۹۷ منتشر کرد: «گرومیکو در این نامه سعی در توجیه رأی موافق خود برای دخالت نظامی شوروی دردوازدهم دسمبر۱۹۷۹ بر اساس “شرایط ذهنی وعینی”دارد. یکی از دلایل ذهنی، تلاش های دولت امریکا برای ناامن کردن مرزهای جنوبی شوروی بود و اینکه امنیت شوروی از این طریق در معرض خطر قرارمی گیرد. ….»

برژنف ماه های بعد از حمله نظامی بر افغانستان(۲۳ جون ۱۹۸۰) که در پلینوم کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی سخن گفت، اعزام قوا را یگانه انتخاب در جلوگیری از نفوذ امریکا به مرزهای جنوبی شوروی خواند.

جنرال وارننکوف معاون ستاد مشترک ارتش شوری واز مشاوران ارشد دیمیتری استنوف وزیردفاع در زمان حمله، پس از فروپاشی شوروی در کنفرانس “افغانستان و شکست تشنج گرایی” منعقدۀ اسلو پایتخت ناروی در سال ۱۹۹۵ که با شرکت ماموران متقاعد ارشد امریکایی و شوروی دهۀ هشتاد به شمول رئیس جمهور کارتر دایر شده بود، گفت:

«نمی توان توضیح داد که چرا شوروی در اقدام نا بخردانه به افغانستان تجاوز کرد، فکرمی کنم میتوان توضیح داد که چرا نمی خواستیم رژیم کابل سقوط کند.» وارننکوف در این کنفرانس خطاب به امریکایی ها اظهار داشت:

«شوروی احساس کرد از هر طرف در منطقه ضربه می خورد. برای مدت طولانی ایالات متحده امریکا، ایران حتی حکومت پهلوی را زیر سلطه داشت. نیروی دریایی(بحری) امریکا اقیانوس هند را کنترل کرد.  پاکستان؛ ما باید صادق باشیم. فکر می کنم پاکستان از واشنگتن دستور می گیرد. روشن بود، حتی چریک های اسلام گرای که با رژیم امین-تره کی تحت حمایت ما مخالفت میکردند، تربیت و تدارک می شدند. بنا بر این، تهدید شوروی از جانب افغانستان نبود بلکه از جانب امریکا بود علی رغم کاهش نفوذش در منطقه.

 تصور کنید افغانستان در تجاوز امریکا-پاکستان سقوط میکرد، آن وقت امریکا میتوانست موشک کوتاه برد خود را در آنجا مستقرکند و علیه موشک های استراتژیک شوروی از جمله در قزاقستان بکارگیرد.    

وارننکوف در این کنفرانس خطاب به امریکایی ها می گوید:

این منطقۀ نفوذ ما است(بود). مرز های ماست نه شما. لذا هیچ چاره ای جز رفتن به افغانستان نبود…»

توجیه حقوقی تجاوز نظامی شوروی:

صرف نظر از دیدگاه وباورهای مختلف در حملۀ نظامی شوروی یکی ازنکات اصلی و قابل بحث، جنبۀ حقوقی و قانونی این حمله است. آنچی را که شوروی ها و حاکمان حزب دموکراتیک خلق در توجیه حقوقی و قانونی حملۀ نظامی عنوان میکردند به توافقنامۀ پنجم دسمبر ۱۹۷۸ میان کابل و مسکو و مادۀ ۵۱ منشور شورای امنیت ملل متحد برمیگشت.

 مهم ترین مطلب مورد استناد در توافقنامه دسمبر ۱۹۷۸ به ماده چهارم این توافقنامه برمیگردد که در آن گفته می شود:

«طرفین عالیین متعاقدین به تأسی از روحیۀ دوستی و حسن همجواری و منشورملل متحد به مقصد تأمین امنیت و استقلال و تمامیت ارضی دو کشور با هم مشورت نموده و تدابیر مناسب را به موافقت جانبین در زمینه اتخاذ خواهند کرد. به منظور تقویت قدرت دفاعی، طرفین عالیین متعاقدین انکشاف همکاری را در ساحۀ نظامی به اساس موافقتنامه های که بین شان عقد شده، دوام خواهند کرد.»

 در ماده۵۱ منشورملل متحد که دستاویز دیگرشوروی ها از زاویه حقوقی قضیه بود، می آید:

«در صورت وقوع حمله مسلحانه علیه یک عضو ملل متحد تا زمانیکه شورای امنیت اقدام لازم برای حفظ صلح و امنیت بین المللی را بعمل آورد هیچ یک از مقررات این منشور به حق ذاتی دفاع از خود، خواه فردی یا دسته جمعی لطمه وارد نخواهد کرد. اعضاء باید اقداماتی را که در اعمال این حق دفاع از خود به عمل می آورند فوراً به شورای امنیت گزارش دهند. این اقدامات به هیچ وجه در اختیار و مسئولیتی که شورای امنیت بر طبق این منشور دارد و موجب آن برای حفظ واعادۀ صلح وامنیت بین المللی و درهر موقع که ضروری تشخیص دهد اقدام لازم بعمل خواهدآورد، تاثیری نخواهد داشت.»

 آیا شوروی اسناد و شواهد تقاضای دولت افغانستان بریاست حفیظ الله امین را مطابق ماده ۵۱ منشور ملل متحد به شورای امنیت ارائه کرد؟

آیا حکومت حفیظ الله امین به حیث عضو سازمان ملل، وقوع حمله مسلحانه خارجی را به شورای امنیت ملل  با اسناد و مدارک گزارش داده بود؟

 آیا حکومت مذکور سازمان ملل را در جریان اقدام خود مبتنی به تقاضای نیروی نظامی از شوروی غرض مقابله با تجاوز مسلحانۀ خارجی گذاشت؟

پاسخ تمام این پرسش ها، نه، است.

واکنش ها به حملۀ نظامی شوروی:

 در سطح بین المللی، ایالات متحده امریکا و کشورهای اروپایی بیشتر از همه با یورش و حضور نظامی شوروی به مخالفت برخواستند.

واکنش غیر رسمی ایالات متحده امریکا، حمایت از جنگ مجاهدین علیه نیروهای شوروی وحکومت حزب دموکراتیک خلق بود. امریکا در تمام سالهای دهۀ هشتاد میلادی ابعاد این حمایت را بصورت فزاینده گسترش داد و سیاست ایالات متحده در این مورد بگونۀ غیر علنی از طریق سازمان استخباراتی آن کشور شکل گرفت. سازمان جاسوسی امریکا سی آی اِی در همسویی با سازمان های جاسوسی کشورهای متحد خود بویژه سازمان استخبارات نظامی پاکستان(آی اِس ای) وسازمان اطلاعات عربستان سعودی(جی آی دی) مجری سیاست های غیر رسمی وغیرعلنی ایالات متحده امریکا شدند.

در حالی که امریکایی ها افغانستان را مدت ها قبل شامل حوزۀ نفوذ و منافع شوروی تلقی می کردند، چرا آنها با این شدت در برابر حمله نظای شوروی به مخالفت برخواستند؟

یکی از انگیزه های مخالفت به ترس امریکایی ها از موقعیت تهاجمی شوروی برمیگشت. این نگرانی به روشنی در بیانیه سالانه رئیس جمهور ایالات متحده انعکاس یافت که در ۲۳ جنوری ۱۹۸۰ در کانگریس ایراد شد. کارتر تأکید کرد:

«حملۀ شوروی بر افغانستان موقعییت تهاجمی آنها را بالا برده و منابع حیاتی نفتی خلیج فارس را در دسترس و تیر رأس شوروی قرار داده است. وپاکستان به عنوان کشوری دارای اهمیت سوق الجیشی به میدان این تهدید کشانده شده است. باید موقف ما کاملاً روشن باشد. کوشش هرقدرت خارجی به منظور تسلط در منطقه خلیج فارس در حکم حمله بر منافع حیاتی امریکا پنداشته خواهد شد و چنین یک حمله باهر وسیلۀ ضروری بشمول قوای نظامی، دفع خواهد شد.»

یکی ازتأثیرات حمله نظامی شوروی در سطح بین المللی ایجادهمفکری واتخاذ مواضع مشترک میان دولت های ناهمسو وحتی متخاصم بود. حتی برخی از دولت های سوسیالیستی دوست شوروی و احزاب چپ سوسیالیست و کمونیست در کشور های مختلف با حمله نظامی شوروی ابراز مخالفت کردند. دولت کمونیست چین برای نخستین بار با امریکا و کشور های غربی در یک جبهۀ واحد علیه شوروی قرار گرفت.

سازمان ملل متحد و سایر سازمان های بین المللی نیز به تقبیح تجاوز نظامی شوروی پرداختند. اعضای مجمع عمومی ملل متحد در اولین نشست اضطراری خود خواستار خروج فوری قوای شوروی شدند که با ۱۰۴ رأی موافق اعضاء مورد توافق قرار گرفت. در تمام جلسات بعدی سالیانه نیز تعداد موافقین خروج قوای شوروی در مجمع عمومی ملل متحد همچنان افزایش می یافت.

حاصل و تبعات ۶ جدی برای شوروی:

جنرال بوریس گروموف آخرین قوماندان نیروهای شوروی در افغانستان بود که به عنوان آخرین نظامی  این نیروها، روزپانزدهم فبروروی ۱۹۸۹ از پل حیرتان عبور کرد. بعداً خبرنگاران از او پرسیدند که دیدگاه و احساسش در زمان ترک افغانستان و جنگ شوروی در این کشور چه بود، گفت:

«من آخرین سپاهی شوروی بودم که سرزمین افغانستان را ترک میگفتم. در این لحظات واپسین در درونم خلاء بزرگی را احساس میکردم، زیرا در پیش رویم آیندۀ گنگ وتاریک و در پشت سرم گذشته تهی و برباد رفته را دیدم.»

این دقیق ترین و واقعی ترین تصویری بود که گروموف از نتیجۀ جنگ شوروی در افغانستان ارائه کرد؛ جنگی که بصورت رسمی و علنی در ششم جدی ۱۳۵۸/۲۷ دسمبر ۱۹۷۹ آغاز گردید و با مشارکت متناوب یک میلیون نیروی شوروی، ۳۳۳۵ روز ادامه یافت. اما حاصلش برای شوروی همان چیزی بود که جنرال گروموف به تصویر کشید:

“گذشتۀ تهی و آیندۀ تاریک!”

بسیاری از رهبران تنظیم های جهادی و مجاهدین از شکست نظامی شوروی سخن می گویند، اما من(نویسندۀ این مقاله) به شکست نظامی شوروی ناشی از جنگ افغانستان باور ندارم، چونکه قدرت نظامی شوروی و ماشین عظیم جنگی آن با تمام سلاح متعارف و اتمی اش از هم نپاشید و نابود نگردید. اما جالب این بود که کشور شوروی و نظام آیدیولوژیک شوروی در وجود و حضور آن همه ماشین عظیم نظامی فروپاشید که برای حفظ این کشور و این نظام ساخته شده بود.

شکست و فروپاشی شوروی پس از جنگ افغانستان، شکست و فروپاشی آیدیولوژیکی و سیاسی بود، نه نظامی. اما افغانستان نیز از این فروپاشی چیزی بیشتر از بی ثباتی مداوم و فروپاشی مکرر به دست نیاورد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)