اصلا گزارش صدا و سیمای حکومت، جانبدارانه. با دوربین مدار بسته و فیلم زمین خوردن خانم گوهر عشقی چه کنیم؟با اپوزیسیونی که می خواهد با دروغ و صحنه سازی خودش را مظلوم و موجه جلوه بدهد چه کنیم؟

 

از ماجرای محمد نوری زاد مگر چه قدر گذشته است؟ صحنه سازی اش را که یادتان هست؟

 

درد ما این است که جماعتی نادان شده اند سردمدار مبارزات مدنی. نادان از این جهت می گویم که محاسبه نمی کنند تبعات این صحنه سازی ها چقدر به حیثیت مخالفان حکومت دینی لطمه می زند. چقدر می تواند اعتبار برای تلویزیون میلی بتراشد. چقدر می تواند از روایت این روزهای مردم ایران اعتبار زدایی کند.

 

برای خانم عشقی تقدس تراشیدند.

 زنی با چهره ای تکیده و خسته با تنی رنجور و نحیف می که می توانست نماد مادران داغدار ایران باشد. اما چه شد؟ زنی با این همه صفات پس میتواند دروغ بگوید. روایت رسمی او درباره هجوم دو موتور سوار و ضرب و شتمش را همه باور کردیم. همه محکوم کردند. حتی چهره های سیاسی داخل کشور واکنش نشان دادند و حکومت را مسئول این اتفاق دانستند.

 

حالا و با انتشار فیلم دوربین های مداربسته معلوم شد روایت ماجرا آن چیزی نیست که گوهر عشقی می گوید. نه موتورسواری بوده نه ضرب و شتمی و نه سرسوزنی فکتی برای اثبات روایت ایشان.

 

واکنش ها هم خیلی منفعلانه بود. عده ای صدا و سیما  را فقد مرجعیت صحت و سقم گزارش های خبری عنوان کردند. عده ای نوشتند «داوری مردم به نفع گوهر عشقی است و این گزارش صدا و سیما هم مثل گذشته نمی تواند در اقناع افکار عمومی کامیاب شود.»

برخی دنبال سوتی های تصویری این گزارش بودند.

 

کسانی مثل مسیح علینژاد در گفتگویی مستقیم با گوهر عشقی همچنان بر روایت سایق خود تاکید میکند و جمهوری اسلامی را متهم به دروغ گویی می کند.

کسی مثل پرپنجی هم رندانه توئیت میکند: «کسی که تلو تلو می‌خورد، ممکن است که سرش گیج رفته یا فشار خونش پایین افتاده. یک احتمال هم این است که قبلش یک موتور سوار با مشت روی صورتش خوابانده و برای همین دارد تلو تلو می‌خورد!»

من اما در پسِ همه این حرفها که غالباً درست هم هست به این فکر میکنم که چرا دوستان نمی خواهند پیام اصلی این ماجرا را بگیرند؟ چرا سرشان را در برف کرده اند؟

 

خب! تلویزیون حکومتی است و مرجعیت عمومی ندارد؛ این حرف درست است. در گزارش هم می توان صد اشکال وارد کرد که درست است. این که چرا تلویزیون سراغ خود گوهر عشقی نرفته هم جای سوال است و هزاران «ان قلت» درست یا نادرستی که می توان بر زبان راند یا منتشر کرد؛ آخرش که چه؟

 

در فیلم مداربسته نشانی از موتور سواران نیست و خانم عشقی به هر دلیلی-اعم از کاهش فشار خون یا چیزی شبیه این- با صورت روی میلگردهای نزدیک یک ساختمان نیمه کاره افتاده است و صورتش زخم برداشته.اصل روایت خانم عشقی زیر سوال می رود.

 

نمی دانم چه کسی یا چه کسانی از این فرصت استفاده کرده اند و به مادر یا مادربزرگ روان شاد ستار بهشتی یاد دادند که می تواند برای مظلوم نمایی و ضربه به حیثیت جمهوری اسلامی صحنه سازی کند و به دروغ چنین چیزی را مطرح کند؟بعید میدانم خانم عشقی به چنین چیزی اصلاً فکر کرده باشد.البته همچنان دارند به او راهنمایی می دهند که مبادا از حرفت برگردی و او در لایو اینستاگرامش با خانم علی نژاد حرفش را تکرار میکند.

 

آنان  خودشان اصلاً به فکرشان رسیده که برای مبارزه با حکومتی که ما بارها به دروغ گویی و کتمان حقیقت – مثل ماجرای هواپیمای اوکراینی-متهم کرده ایم نمی شود از همان شیوه دروغ گویی و کتمان حقیقت استفاده کنیم؟

 

خروجی این دو واقعه تلخ این است که دیگر نمی تواند به هر ادعایی دست زد. اکنون هر کسی که شبیه چنین ادعایی داشته باشد – حتی اگر درست هم بگوید- حرفش  هزار اما و اگر پیدا می کند. همان چیزی که حاکمیت می خواهد.

برای پایان دادن به این ماجرا باید مخالفان مواضع شان را نسبت به عاملان این کار روشن و شفاف بگویند. رودربایستی را باید کنار گذاشت. خودفریبی هم دردی را دوا نمی کند.

 

عقل رسانه ای می گوید از این به بعد هر کسی شبیه این چنین ادعایی بیاورد ابتدا باید مستند باشد. صرف طرح چنین ادعایی نباید منجر به حمایت رسانه ای شود.

 

امیدوارم این ماجرا درس عبرتی باشد برای این مسئله. اگر نه وجهه اپوزیسیون به دلیل بازی های احمقانه عده ای سود جو بیشتر خدشه دار می شود.از این رو بر ماست که جلوی این کار را بگیریم.

احمد حیدریان

شنبه – ۲۷ آذر ۱۴۰۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)