سیدکاظم حسینی متخلص به “داور همدانی” در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شهر همدان متولد شد. پدرش سیدمحمد علی حسینی ملقب به «روح الامین» مردی اهل ادب و با ذوق بود که گه‌گاه شعر می‌سرود و خانه خود را محفل شعر ادیبان آن عصر کرده بود.
او دوران تحصیل را در همدان گذرانید و در سال ۱۳۱۹ از دانشسراى مقدماتى همدان فارغ‏التحصیل شد، آنگاه به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و مدتى مدیر دبستان‏هاى بابا طاهر و علویان شهر خود بود. چندى نیز در تهران در دبیرستان مروى و دارالفنون به تدریس اشتغال داشت.
او شعر و شاعری را در مظهر شاعر نامدار “آزاد همدانی” آموخت. نخستین کتاب وی در سال ۱۳۲۵ به نام “روان الوند” منتشر شد و در سال ۱۳۳۰ “روزنامه تاریخ” را منتشر کرد. افکار و اندیشه‌های عارفانه‌ی او در غزل‌های و قصایدش متجلی و روحیه‌ی شوخ‌طبعی و طنزگویی او در غزلیاتش قابل درک است.
***
وی در ۲۴ تیر ۱۳۷۱ چشم از جهان فرو بست و در باغ بهشت همدان مدفون گردید.
«روزنامه آینده»، چاپ همدان، شماره ۸۸، یکشنبه ۴ مرداد ماه ۱۳۷۱ ضمن مقاله مفصلی که خبر از درگذشت داور بود، نوشت: داور مردی بود میهن‌پرست که به وطن خود سخت عشق می‌ورزید. در انجمن ادبی همدان که به سرپرستی مرحوم آزاد تشکیل می‌گردید مستمراً شرکت داشت، در این انجمن استادان بزرگی چون غمام، آزاد، مفتون، جعفر پیدا، ناهید، جواد حمیدی نقاش بزرگ، رضا ایزدی، شرف‌الدین خراسانی، هلال و… شرکت می‌کردند. داور از همه آنان بهره برد.
دیوان شعری از داور همدانی به همت نشر مسلم همدان با ۶۴۷ صفحه به جای مانده‌است.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
شبی پروانه‌ای پر وا نکرده
ز جان خویشتن پروا نکرده
بدو گفتم مگر پروانه داری؟
که از شمع رخش پروا نداری
بگفتا: من اگر پروا ندارم
ز شمع روی او، پروانه دارم
مرا جانان به جان پروانه خواند
حضور خویش، بی‌پروانه خواند
شبی از شمع، چون پروانه، سان دید
مرا در عشق خود، پروانه سان دید
به بلبل گفتم: از پروانه بودی
ترا از سوختن، پروا نبودی
به کوی عشق او پرواز کردم
گره زین عقده، بی‌پر، واز کردم
منش گفتم: در این پروانه بازی
پر زرینه، بی‌پروا، نبازی
گروهی عاشق پروانه مانند
پر معشوق بی‌پروانه مانند
اگر این عاشقان پروانه گونند
ز یک پرواز بی‌پروا نگونند
نبد پروانه را پروای شعله
بمیرم، سوخت بی‌پر، وای شعله
نه می‌بودش ز سر پروا، نه از دل
که باشد شعله پروانه از دل
نه می‌بودش به لب شیون نه ماتم
من از این عشق جانفرسای ماتم
چنین پروانه‌ای پروا ندارد
که از جانانه‌اش پروا ندارد
سحر چون شمع را آمد ندامت
بیفتاد از فروغ و قد و قامت
در آن ساعت که اشک آخرین ریخت 
به سر خاکستری از رنج و غم ریخت
بجان آنکه با ما مهربان است
که داور نیز از سوته‌دلان است‌.
 

(۲)
سخن سالار ایران راد فردوسی و دیوانش
زهی بر غیرت و مردانگی و فهم و ایمانش
سپهسالار بخرد را سپهبد در سخن گفتم
چنین گفتند مردان محقق نام و عنوانش
سپهدار کلام فارسی فردوسی طوسی
که از میهن‌پرستی بحث‌ها دارد به دیوانش.

(۳)
چنین بود آری مرا سرگذشت
که داور دگر آبش از سرگذشت
بجویی و دیگر نیابی مرا
بگویند با تو که او درگذشت.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

منابع
– سیمای میراث فرهنگی همدان.
– ابراهیمی، پروین (۱۳۸۲)، سیمای میراث فرهنگی همدان، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، شابک ۹۶۴-۷۴۸۳-۶۸-۶
http://absar.blogfa.com/post/146
http://parastegari.blogfa.com/post/56

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)