چکیدهء مطلب

مشخصه‌ی فلسفه‌ی پراکسیس آنتونیو گرامشی فضایی‌سازی و نیز تاریخی‌سازیِ مقوله‌های تحلیلی‌اش است.

این ممارست‌های نظری عمیقاً در “تاریخ‌گرایی مطلق” وی درهم ‌تنیده شده‌اند. برجسته‌سازی فضامندیِ تحلیل گرامشی نه‌تنها ما را قادر می‌سازد بسیاری از درون‌مایه‌های جغرافیایی را در آثار او بازیابی کنیم، که وزن‌ تعادل مفیدی نیز برای تأکید بر ابعاد تاریخیِ تاریخ‌گرایی‌اش فراهم می‌کند.

علاوه‌ بر ارجاعات آشکار به استفاده‌ی گرامشی از استعاره‌های فضایی و بحث‌اش درباره‌ی مسئله‌ی جنوب، نشان می‌دهیم که بسیاری از مفاهیم کلیدی‌اش به بهترین وجه از منظر مکانی‌ـ‌فضایی و نیز اجتماعی و مادی درک و تفسیر می‌شوند.

در این مقاله پس از معرفی مفاهیم فضا، مکان و مقیاس، نشان می‌دهیم که هر سه‌ی این مقوله‌ها مرتبط است با تحلیل گرامشی از مسائلی هم‌چون زبان، اهمیت تاریخی کلیسای کاتولیک، نقش روشنفکران، جهان‌وطنی، طبقه و مبارزه‌ی طبقاتی، آمریکایی‌گرایی و فوردیسم، سرشت دولت ایتالیا، پایگاه‌های اجتماعی قدرت دولتی، ژاکوبنیسم، انقلاب پاسیو و هژمونی. در این مقاله نتیجه گرفته می‌شود که علاقه‌ی گرامشی به مکان، فضا و مقیاس صرفاً آکادمیک نبود بلکه به تجزیه‌وتحلیل وی از اقتران‌های (conjuncture) انقلابی مربوط می‌شود.

 

“فحوای مدرنیته یعنی زندگی بدون توهمات؛ ایضاً بدون دلسردی و ناامیدی”

 

در این مقاله استدلال می‌شود که فلسفه‌ی پراکسیس گرامشی نه‌تنها دربردارنده‌ی تاریخی‌سازی است، که فضایی‌سازی مقوله‌های تحلیلی‌اش را نیز دربرمی‌گیرد. این ممارست‌های نظریْ عمیقاً در “تاریخ‌گرایی مطلق” وی درهم‌ تنیده شده‌اند.

این استدلال نه‌تنها از آن‌رو مفید است که گرامشی به‌طور مرتب درون‌مایه‌های جغرافیایی را می‌کاوید بلکه به این دلیل نیز است که «خم‌کردن چوب در جهتی دیگر» به درک ما از رویکرد کلی او غنا می‌بخشد. مدعی نیستم که گرامشی یک جغرافیدان بازمانده (manqué) از رشته‌اش بود یا بیش‌تر یک جغرافیدان بود تا مورخ.

این‌ها مسائل رشته‌های دانشگاهی‌ هستند که تناسبی با سنت‌های پیشادانشگاهی فلسفه‌ی ایتالیایی و ماتریالیسم تاریخی و با دستورکار سیاسیِ دولت‌سازی ایتالیا نداشتند. برعکس، به‌طور قطع مناسب است که، همانند سعید (۲۰۰۱) اهمیت استعاره‌های فضاییِ مأنوسِ گرامشی را در نگر آوریم، ولی تمرکز انحصاری بر این‌ استعاره‌ها در اینجا می‌تواند گمراه‌کننده باشد.

زیرا این امر توجه را از تحلیل‌های کمتر صریح ولی مهم‌تر گرامشی از فضامندی و زمان‌مندیِ ذاتی مناسبات اجتماعی منحرف می‌سازد. این رهیافت پیامدهای عملی و نظری ژرفی دارد و لذا تمرکز اصلی من اینجاست.

فضایی‌سازی فلسفه‌ی پراکسیس

گرامشی می‌نویسد که، در حالی‌که همه روشنفکرند، اما همه به لحاظ کارکرد اجتماعی روشنفکر نیستند.

می‌توان اضافه کرد که، در حالی‌که هر کسی معنای کاربردیِ خود را از مکان، فضا و مقیاس دارد، اما هر کسی به لحاظ کارکرد اجتماعی جغرافیدان نیست.

مسلماً این امر در مورد خود گرامشی نیز صدق می‌کند. او اندیشمندی عمیقاً فضاگرا, یعنی باورمند به بُعد فضایی پدیده‌ها و مقوله‌های تحلیلی بود، اما او به‌صراحت تفکر فضایی را در اولویت قرار نداد.

این امر می‌تواند این دو نکته را توضیح دهد که چرا گرامشی «بینش‌های جغرافیایی خود را به‌ طور کامل و صریح نپروراند» و چرا سرشت فضاییِ ذاتی اندیشه‌ی او مورد غفلت واقع شده است. اما او جغرافیا را جدی گرفت.

و آن را در جوار موضوع اصلی خود در رشته‌ی زبان‌شناسی در دانشگاه تورین (با گذراندن امتحان جغرافیای خود در سال ۱۹۱۲) مورد مطالعه قرار داد.

او خواستار تدریس‌ آن در مدارس ابتدایی همراه با خواندن، نوشتن، جمع و تاریخ شد؛ و پیشنهاد یک کتاب درسی حزبیِ بالقوه حاوی «بررسی انتقادی‌ـ‌تاریخی‌ـ‌کتاب‌شناختیِ موقعیت‌های منطقه‌ای (منطقه به‌معنای یک اندام‌واره‌ی ژئواکونومیک متمایز) را مطرح کرد».

وی پس از ترک دانشگاه به کاوش در زمین‌شناسی، جغرافیا و ژئوپلیتیک ادامه داد و پس از دستگیری نیز در زندان به آموختن تاریخ و جغرافیا پرداخت.

او به محبوبیت رمان‌های جغرافیایی اشاره داشت و توصیه کرد که باشگاه‌های گردشگری با تلفیق جغرافیا با ورزش، فرهنگ ملی را ترویج دهند

سوای این‌ها گرامشی بر پیامدهای ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی کنفرانس‌های بین‌المللی در دهه‌ی ۱۹۲۰ برای ایتالیا، اروپا، انترناسیونالیسم و سیاست جهانیِ آینده تأمل می‌کرد. و مرتباً به مسائل سیاسی نه‌تنها به ‌لحاظ عوامل «ساختاری» (اقتصادی و طبقاتی) بلکه به ‌لحاظ منطقه‌ای نیز می‌پرداخت.

این شور و علاقه پژواکی است از تجربیات وی به‌عنوان یک ساردینیایی در استثمارشده‌ترین و تحت‌ستم‌ترین بخش ایتالیای جنوبی (Mezzogiorno) و حرکت‌اش به تورین، پایتخت استان: “پیه‌مونت” و مرکز صنعتی شمال.

آن‌ها هم‌چنین نشأت‌گرفته از تأملاتش درباره‌ی تأثیرات کلی‌تر در توسعه‌‌ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایتالیاست.

این‌ها دربرگیرنده‌ی موضوعات متعددی‌اند:
نقش واتیکان به‌مثابه‌ی یک دولت کوچکِ جهان‌وطنیِ واقع در قلب ایتالیا که از پشتیبانی نخبگان روشنفکر سنتی با سوگیریِ فراملیِ تثبیت‌شده‌ی مدید در خدمت رهبران اروپا برخوردار بود؛
مباحثه‌ی درازمدت درباره‌ی مسئله‌ی جنوب (به‌ویژه از دهه‌ی ۱۸۷۰)؛
فضامندیِ ریسورجیمنتو (Risorgimento) و فرایند یگانه‌سازی ناقص ایتالیا که زیر سیطره‌ی دولت پیه‌مونت بود؛
دشواری‌های اقتصادی و اجتماعی مستمر که از توسعه‌ی ناموزون، توسعه‌ی وابسته و در واقع استعمار داخلی در ایتالیا ناشی شد؛
چالش‌های سیاسی کمونیست‌ها در پیوند با درهم‌شکستن اتحاد طبقاتی میان سرمایه‌ی شمالی و طبقه‌ی زمین‌دار کشاورزیِ جنوبی و ایجاد اتحاد میان کارگران شمالی و دهقانان جنوبی؛
تغییر ماهیت و اشکال امپریالیسم (مشتمل بر موانع، چالش‌ها و فرصت‌های مرتبط با اشاعه‌ی آمریکایی‌گرایی و فوردیسم در اروپا)؛
و مشکلات گسترده‌تر جنبش کمونیستی متأثر از انزوای بین‌المللی اتحاد جماهیر شوروی.

آموزش دانشگاهی گرامشی در زبان‌شناسی زیر نظر اومبرتو بارتولی نیز انگیزش‌های فضایی او را برانگیخت.

وی رویکرد نوین دومی در خصوص زبان‌شناسی به‌عنوان یک علم تاریخیِ مرتبط با قوانین اجتماعیِ زبان را دنبال کرد.

بارتولی تحلیلی «فضایی» از زبان را پروراند که در پی ردیابی این بود که چگونه یک اجتماع گفتاری غالب، اعتبار خود را بر اجتماع‌های هم‌جوار، فرودست، اعمال می‌کند: شهر بر مناطق حومه‌ای، زبان «استاندارد» بر گویش، گروه اجتماعی‌ـ‌فرهنگیِ غالب بر گروه فرودست».

او همچنین جریان مداوم نوآوری‌ها از زبان معتبر به زبان دریافت‌کننده را ترسیم کرد، به گونه‌ای‌که اشکال زبانیِ اولی بیش‌تر در یک منطقه‌ی پیرامونی و نه مرکزی، در مناطق منزوی و نه در دسترس‌، و در مناطق بزرگ‌تر و نه کوچک‌تر، یافت خواهد شد.

گرامشی تحلیل بارتولی را به سمتی به‌شدت ماتریالیستی خم کرد و دلالت‌های عملی آن را برجسته ساخت.

زیرا او مسئله‌ی انقلاب را در ارتباط تنگاتنگی با متحدساختن مردم می‌دید ـ وظیفه‌ای که چنان‌چه اراده‌ی جمعی منسجمی ظهور کند که بتواند طبقات، اقشار و گروه‌های مختلف را متحد سازد، باید به وساطت زبان صورت گیرد.

پیچیدگی‌های حاصله در تحلیل‌های او از نحوه‌ی طبقه‌بندی استفاده از زبان مشهود است.

در میان بسیاری از نمونه‌ها، اظهار او در مورد این‌که مردم روستانشین چگونه ادای آداب شهری را درمی‌آورند، گروه‌های فرودست چگونه از طبقات بالایی تقلید می‌کنند، دهقانان هنگام نقل مکان به شهرها چگونه صحبت می‌کنند و غیره است.

خلاصه این‌که، کار گرامشی در مورد زبان به‌‌عنوان واسطه‌ای برای کسب هژمونیْ نه تنها تاریخی، که از نظر فضایی نیز بسیار درخور توجه است.

متن کامل

 

 

 

“شخصیت درونی من به گونه‌ای ست که اگر محکوم به مرگ هم بشوم، همچنان آرامش خود را حفظ خواهم کرد و حتی ممکن است شب قبل از اعدام شروع به آموختن زبان چینی کنم، تا در دام احساساتِ مبتذل و عوامانه‌ی خوشبینی و بدبینی نیفتم. شخصیت درونی من این دو احساس را باهم ادغام کرده و از آن‌ها فراتر می‌رود: من یک انسان بدبین هستم بخاطر آگاهی ام، اما خوشبینم بخاطر اراده ام.”

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)