سلفی‌گری ابن تیمیه تا حدود زیادی متاثر از دیدگاهی بود که ابوالحسن اشعری در رد تحکم بی‌محابای عقل در امور مربوط به صفات و افعال ذات باری طرح کرده بود. او که به درستی پی‌برد احکام عقل دستان ذات الهی را مغلول می‌کند، تلاش نمود تا دستان خداوند را به حکم قران گشاده کند که قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدیهم. گرایش سلفی‌گری البته محدود به او نماند و در اشکال مختلفی بروز کرد و محمد عبدالوهاب به درستی پی برد که بسیاری از باورهای فرق مختلف اسلامی با نصوص قران و به ویژه توحید مغایرت تام دارد و تلاش کرد تا انحرافات این فرق را با توسل به نصوص متن مقدس اصلاح کند. مسئله اما از آنجا پیچیده‌تر شد که نوعی سکولاریزم دینی توسط مومنینی که با مدرنیته آشنایی یافته بودند،‌ وارد اسلام شد. منظور از سکولاریزم دینی نوعی قرائت است که دین را تابع قواعد دنیوی می‌کند و اذعان می‌دارد که شارع مقدس در زمان خود تابع عقل زمانه بوده و این باب برای اکنون نیز باز است و «صورت» احکام شرع انور تابع «باطنی» است که خود اگرچه ازلی و ابدی است اما خویشتن را هر زمانه‌ای به وجهی درمی‌آورد که با معیارهای عقلانی آن دوران همخوانی و تناسب داشته باشد. در یکی از نوشته‌های پیشین توضیح دادم چگونه تمام قرائت‌های اسلام سیاسی حاوی نوعی «باطنی‌گری» هستند و بی‌راه نیست ادعا کنیم باور به باطنی که در هر زمان خود را به شمایل عقلانی دوران خود درمی‌آورد و خود را همچون عروسی در لباس سفید زمانه جلوه‌گر می‌سازد،‌ بنیان تمام اندیشه‌های اسلام سیاسی اعم از رادیکال یا غیر رادیکال است. به هر حال، تلاش‌هایی که از ناحیه کسانی چون جمال اسدآبادی و کواکبی آغاز شد، خود را در گرایش قدرتمند اخوانی مستحکم ساخت، گرایشی که در شکل افراطی خود تمام تمدن غربی را تمدن‌الجاهلیه خواند و سرزمین‌های کفار را دارالحرب نامید و شعار الاسلام هو الحل سر داد. جریان سلفی‌گری که با مدرنیته پیوند خورد، متضمن نوعی سکولاریزم است که نه تنها اسلام را دنیوی می‌خواهد بلکه دنیای دیگران را نیز اسلامی می‌خواهد و این نطفه ایده جهانی سازی شر در اندیشه اسلام سیاسی شیعی است. مسئله این است که متعصب‌ترین باورمندان به الاسلام هوالحل به زودی پی بردند که این شعار بی‌مایه‌تر از آن است که بتواند حتی قابل طرح باشد. از طرف دیگر، اندیشه آخرالزمانی شر جهانی به عنوان بستری برای ظهور منجی آسمانی در اندیشه فرقه امامیه‌ای که توسط خاندان آل بویه در قرن سوم هجری بنا گذاشته شده بود و عملا می‌خواست نظام سیاسی عباسی را در برابر اندیشه ایرانی تضعیف کند، راه را برای تقویت جهانی‌سازی شر گشود. اگر اسلام نمی‌تواند راه حلی برای مشکلات دنیای امروز باشد، مشکل از ناتوانی اسلام نیست بلکه بنیان تمدن امروز آنچنان است که اسلام نمی‌تواند راه حلی برای آن باشد و در نتیجه بنیان این تمدن باید فرو ریزد و برای این فروریزی، شر به هر شکل ممکن باید توسعه یابد و تبدیل به امری جهانی شود. به این ترتیب است که نیروی شرساز قدس سپاه پاسدران به همان شکلی که در کشورهای مسلمان عراق و یمن و افغانستان فعال است،‌ در تجارت مواد مخدر در امریکای جنوبی و همکاری با کارتل‌های ترافیک انسان و بزه‌کاری‌های دیگر نیز فعالیت می‌کند. در این اندیشه، توسعه شر از هیچ محدودیتی برخوردار نیست و هر شری،‌ شر مقدس است. طبیعی است کشورهایی مانند روسیه و چین که خود را در حاشیه تمدن غرب می‌بینند از چنین ایده‌هایی استقبال محتاطانه به عمل آورند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)