احزاب و جریان هایی که امروز خواهان برقراری یک سیستم اداره فدرالی برای ایران هستند، این «راه حل» خود از کثیرالمله بودن ایران نتیجه می گیرند. فدرالیسم برایشان در واقع پاسخی به مسئله ملی در ایران است. اما مسئله ملی در ایران مانند هر جای دیگری مسئله ای مشخص است. به همین جهت مشکل طرفداران فدرالیسم در ایران زمانی آشکارتر می شود که بخواهند حدود انسانی و جغرافیایی ملت هایی را که فدرالیسم گویا بایستی مشکل آنها را حل کند، تعیین کنند.

ملتهای ساکن ایران با چه معیارهایی تعیین می شوند و مرز جغرافیایی حکومت ملی آینده شان در چهارچوب ایران چگونه مشخص می شود؟

نظریه پردازن پروژه فدرالیسم برای ایران، تاکنون نتوانسته اند پاسخی روشن به این سؤال بدهند.

اما درباره مسئله کرد به عنوان یک مسئله مشخص و فدرالیسم به عنوان یک راه حل برای آن، پاسخ به سؤالات و ابهاماتی که در این مورد وجود دارد روشن تر است. در کردستان یک جنبش توده ای و یک مبارزه ده ها ساله بر علیه رژیم های حاکم و بر علیه ستمگری ملی در جریان بوده است. در حالیکه صاحبان پروژه فدرالیسم برای همه ایران، این تاریخ را به فراموشی سپرده و ویژگی مسئله کرد را به رسمیت نمی شناسند و فدرالیسم را مانند نسخه ای یکسان برای همه ایران می پیچند!!

کم نیستند ناسیونالیست های «چپ» و راست ایرانی که تنها به دلیل نادیده گرفته شدن ویژگی کردستان در پروژه فدرالیست های کردستان، برای این چنین طرح هایی هورا می کشند.

همانطور که اشاره شد مسئله کرد در ایران یک مسئله تاریخی و مشخص است که پاسخ خود را می طلبد. فدرالیسم به عنوان راه حلی برای رفع ستم ملی که احزاب ناسیونالیست در کردستان پرچم آن را برافراشته اند سرابی بیش نیست، در پایان دادن به ستمگری ملی ناتوان است و برای بقیه ایران هم، گامی به عقب در مناسبات بین مردم ساکن این کشور است.

فدرالیسم نه تنها هیچگونه مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه باری خواهد بود بر دوش مردمی که با هزار و یک درد دیگر تحت سلطه رژیم سرمایه داری حاکم دست به گریبان هستند.

در ایران تنها مسئله کرد به عنوان یک مسئله ملی محرک یک جنبش توده ای وسیع بوده و خواستها و نیازهای معینی را هم مطرح نموده است. در حالیکه حداقل طی ۷۰ سال گذشته در هیچ گوشه ای از این کشور به جز در کردستان خواست ملی در سطح قابل مشاهده ای مطرح نشده و مبارزه ای جدی حول آن برپا نشده است.

پس چرا و به چه دلیل کسانی که خود را مبارزان جنبش طبقاتی می دانند، بایستی مسائل چنین فرعی شده ای را به دست خود عمده کنند، آن را شعله ور سازند و سپس برای آن راه حل بتراشند؟

روشن است که چنین سیاستی ربطی به فعالیت کمونیستی ندارد. توده هایی که در هم آمیخته اند و همگام با هم رژیم دیکتاتوری شاه را سرنگون کردند و برای سرنگونی رژیم اسلامی هم مبارزه می کنند و دوش به دوش هم با موانع زندگیشان دست و پنجه نرم می کنند، توده هایی که خاتمه دادن به استثمار و فقر و بی حقوقی آرزوی مشترکشان است، چرا باید تنها به دلیل جدایی زبان، فرهنگ، و سنت های دیگر زندگیشان، آنان را از هم جدا سازیم و در قالب های ملی و قومی از نو سازمانشان دهیم، آنهم در حالیکه خود نیز خواهان آن نیستند؟

چرا باید به جای اینکه هویت انسانی و طبقاتیشان را برجسته نماییم، جدایی ملی و قومی، تفاوت در سنت های محلی و زبان و لهجه ای که با آن صحبت می کنند را به مشغله و مسئله آنها تبدیل کنیم؟ تحت عناوین گیلکی، مازندرانی، ترک، عرب، بلوچ، ترکمان، قشقایی، بختیاری، ارمنی، یهودی، مسیحی، شیعه، سنی و ….تقسیم بندیشان کنیم و زمینه تفرقه و تحریک اختلافات ملی و مذهبی را در میانشان دامن بزنیم و چنین شیوه ای را هم، «راه حل مسئله ملی» در ایران بنامیم؟

مسئله ای که در زندگی واقعی چنین مردمی، به جز در کردستان در هیچ جای دیگری جنبشی برپا نکرده است. به همین دلیل است که می گوییم طرح فدرالیسم بر مبنای قومیت و ملیت برای ایران قدمی است به عقب و راهی است پرمخاطره برای آینده مردمی که در این کشور زندگی می کنند.

مسئله اداره دمکراتیک کشور و آنچه که به آن «عدم تمرکز» گفته می شود، قبل از هر چیز بر می گردد به محتوا و ماهیت دولت مرکزی. بر حسب آنکه کدام دولت و با کدام ماهیت طبقاتی و سیاسی در حاکمیت است، می توان در مورد اداره امور دمکراتیک یک کشور به قضاوت پرداخت نه از روی شکل و قواره ای که یک دولت، مستقل از ماهیت سیاسی و طبقاتی خود در ظاهر اختیار کرده است.

بگذارید به یک نمونه تاریخی اشاره کنیم: بعد از اینکه در سال ۱۹۱۷ در روسیه کارگران قدرت را به دست گرفتند و حکومت کارگری برقرار نمودند، ۱۶ کشور با ملیت های مختلف که سابقاً اجباراً به روسیه تزاری ملحق شده بودند، داوطلبانه به نظام شوروی پیوستند و جمهوری فدراتیو شوراها را برقرار نمودند که سیستمی واقعاً دمکراتیک بود و به شیوه ای بسیار انسانی و عادلانه اداره می شد.

سالها بعد از آن که کارگران به تدریج از قدرت سیاسی پایین کشیده شدند و دیکتاتوری حزب جای قدرت طبقه کارگر را گرفت و آرزوهای بورژوازی روسیه بر برنامه های سیاسی و اقتصادی کشور چیره گردید، همان سیستم اداری فدراتیو به زندان ملتها تبدیل شد و دهها فاجعه دردناک را به دنبال داشت.

از این رو برای ما قبل از اینکه صحبت بر سر فدرالیسم و غیر فدرالیسم باشد، مسئله اصلی ماهیت طبقاتی دولت مرکزی است. کسانی که امروز این مسئله را به مشغله توده های مردم تبدیل می کنند و در تلاشند به جای پرداختن به ماهیت دولت و برنامه های اجتماعی آن، اذهان مردم را متوجه قواره و شکل اداره حکومت آینده نمایند، عملاً می خواهند توده های کارگر و زحمتکش به جای مبارزه مستقیم و رودررو جهت سرنگونی رژیم و استقرار حکومت طبقاتی خود، به دنبال افق های ناروشن بکشند و به نیروی پشتیبان پروژه های بورژوایی در ایران تبدیل کنند.

از اینرو است که می گوییم شعار فدرالیسم قبل از هر چیز محتوا و ماهیت طبقاتی دولت مرکزی را به فراموشی می سپارد. در ماورای چنین طرحی برای آینده ایران خط مشی های سازشکارانه با بورژوازی ایران نهفته است. آنان از هم اکنون می خواهند، ماهیت دولت مرکزی آینده و حتی رژیم کنونی ایران را نیز از دید مردم پنهان نگاه دارند. مسئله اصلی این نیست که کشور به شیوه فدرالی یا غیرفدرالی اداره می شود، بلکه مسئله این است که چنین کشوری بر مبنای کدام منفعت طبقاتی اداره می شود؟

مسئله کرد در ایران، مسئله معینی است و نمی توان به دلخواه خود آن را به مسئله تمام مناطق ایران تبدیل نمود. این مسئله ویژگی تاریخی خود را دارد. این نه تنها یک مسئله ایرانی، بلکه مسئله ای منطقه ای است و در کشورهای دیگری چون عراق ترکیه و سوریه جنبش های توده ای به خاطر آن وجود  داشته و وجود دارند. مردم کرد برای دستیابی به حقوق ملی خود، یعنی تشکیل دولت و حاکمیت خود مبارزه کرده اند.

مادام که این مردم در ایران هم بخواهند جدا شوند و کشور مستقل خود را تشکیل دهند، باید این حق آنها را به رسمیت شناخت و راه را برای تحقق آن هموار نمود. این مردم می خواهند به ستم و سرکوبی خاتمه دهند که دولتهای مرکزی بر آنان تحمیل نموده اند. این مردم می خواهند ابزار سرکوب و ستم را از دست دولت مرکزی خارج نمایند. اما تحت عنوان «راه حل» فدرالیستی، کلیه اختیارات در این زمینه ها سخاوتمندانه به دولت مرکزی واگذار می شود.

برای نمونه: طبق طرح فدرالیسمِ، ارتش مرکزی با تمام دم و دستگاههای امنیتی اش، پول و سیاست گذاری اقتصادی و سیاست خارجی، همگی از حوزه قدرت حکومت فدرال کردستان خارج خواهند بود.

فدرالیست ها مدعی اند که با مطرح کردن شعار فدرالیسم، گویا پاسخ خواست «حاکمیت ملی» را برای ملت کرد داده اند. این سخنی بی محتواست. این چگونه حاکمیت ملی ای است که در زیر سایه ارتش و دم و دستگاه سرکوبگر دولت مرکزی تشکیل می شود و چشم براه برنامه ریزان بورژوایی در تهران است که سیاست اقتصادی اش را معین کنند و هرگاه ضرورت داشت در زیر فشار تحریم های اقتصادی خفه اش نمایند؟

این چه قدرت ملی است که به دلیل کنترل سیاست خارجی، اجازه ندارد که فریاد در گلو خفه شده ملت کرد را به خارج از خود برساند و حتی اجازه ندارد که با تشکیلات های مترقی و انساندوست رابطه ای برقرار نماید؟!

بدین ترتیب آن احزاب و نیروهای ناسیونالیست که راه حل فدرالی را برای مردم کردستان ایران تجویز می کنند، در واقع فقط به فکر مشارکت و سهم بری خود از قدرت سیاسی هستند و در حقیقت نسبت به مسئله کرد در ایران که ظاهراً برای آن سینه چاک می کنند، راستگو نیستند.

محدود کردن قدرت دولت مرکزی باید در خدمت سرنگونی آن باشد.

باید در خدمت تعویض ماهیت طبقاتی و سیاسی این رژیم باشد.

مردم کردستان تنها زمانی می توانند به حقوق پایمال شده خود دسترسی پیدا کنند که همگام با دیگر همسرنوشتان خود در ایران برای سرنگونی این رژیم و برقراری حکومتی بکوشند که حق تعیین سرنوشت یعنی حق ایجاد دولت مستقل را برایشان به رسمیت بشناسد و به هرگونه مظاهر ستمگری ملی در سراسر ایران پایان دهد.

“سخن روز” – شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه له

https://alternative-shorai.tv

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)