دالانها خنک بودند. با این که تابستون گرم توی مناطق کویری تقریبن غیر قابل تحمل هست، ولی خونهها طوری ساخته میشدند که گرما را لااقل تو بخشهایی حس نکنی. یکی از جاهایی که برای این کار ساخته میشد دالانها بود. همه محلهها و کوچهها و حتا گاهی خونهها خصوصن در ورودی دالان داشتن. درهای چوبی که باز میشدند، از گرمای تیز و خفه کننده و خشک وارد یک دالان تاریک میشدی و ناگهان جریان خنکی از هوا به صورتت میخورد. کنار دالان معمولن تاقچههای بزرگ وجود داشت و کف از خشت بود و یا قلوه سنگ و سیمان برای تزیین کار شده بود.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
سقفها به صورت طاق و چشمه کار میشد و وقتی که مهمان یا یکی از اعضای خانواده و یا گاهی حتا رهگذری برای گرفتن آب به در خانه میآمد و کوبهها را میزد، بعد از باز شدن در، ناگهان موجی از هوای خنک را روی صورت خودش وسط یک تابستان گرم و طاقتفرسا حس میکرد. بعد صاحبخانه از یکی از تاقچههای توی دالان یا از سه گوش دیوار کوزه پر از آب خنک را بر میداشت و در لیوانی آب میریخت و دست رهگذر میداد.
دالانهای خانههای قدیمی محل تجمع هم میشد گاهی. بساط بادام پوست کنی یکی از آنها بود. زنها همه دور هم جمع میشدند و در دالان زیراندازی میانداختند و مشغول به کندن پوست بادامها میشدند و در کنار آن سحن میگفتند. از غیبت گرفته تا نامزدی و شیرینیخوران، از فوت گرفته تا بیماری و بیپولی. بعد عصر نشده بساط جمع میشد و یا ادامه کار میرفت کنار درختان در حیاط یا ایوان.
دالان دقیقن حد وسط همه اینها بود. دالان مکانی بود از اتاق کمی گرمتر و از حیاط و ایوان خنکتر. البته گاهی به دلیل جریان هوا از اتاقها خنکتر میشد. همین موضوع باعث این بود که در بعضی از اوقات محلی برای گفتگوهای طولانی باشد. یا حتا قرار و مدارهای عاشقانه. بسیاری از جوانهای قدیمی خوب به خاطر دارند که دالان خانه بهترین مکان بود برای دیدار با یار. یاری که شاید معشوق بود و شاید نامزد شیرینی خورده یا عقد شدهای که سنتهای رایج آن زمان ملاقات را برای دو دلداده منع میکرد.
آنوقت در یک ظهر تابستان گرم و سوزان که همه اعضای خانواده به خواب عمیق رفته بودند دخترک از سوراخ کلون کوچه را میپایید و وقتی صدای توقف او را و بعد صدای خفهاش را که نامش را صدا میکرد میشنید در را باز میکرد و دو عاشق در گوشه دالان بیسر و صدا به عشقبازی میپرداختند و…
دالانها این روزها یک به یک در حال خراب شدن هستند در شهرها و روستاها. چه دالانهای خانهها و چه محلات. سقفهای طاق و چشمهای سالها دالانها را نگه داشتند و امروز به هزار و یک علت تخریب میشوند. گاهی از ترس این که بر سر مردم خراب نشوند و گاهی بخاطر ساخت و ساز و گاهی هم سنگینی دیوارهای بتونی و آجری کناری، خود به خود آنها را خراب میکند. خاطرات هم البته با آنها به مرور دفن خواهد شد زیرا که تاریخ خاطرات انسانهای معمولی را در یاد نگه نمیدارد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.