استاد عزت الله فولادوند دورودی، معلم بازنشسته، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ادبی ایرانی زاده ی یک آبان سال ۱۳۱۷ خورشیدی در روستای کامحمدرضا شهرستان دورود لرستان که اکنون ساکن شهر کرج است.
او دوره‌ی دو ساله‌ی دانشسرای کشاورزی را در بروجرد به پایام رساند و در سال ۱۳۵۰ در رشته‌ی فلسفه و حکمت اسلامی از دانشکده‌ی الهیات دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد.

▪︎کتابشناسی:
– بشنو این نی چون حکایت می‌کند. (نیستانی از مثنوی معاصر) – مجموعه‌ای از بهترین مثنوی‌هایی که توسط شاعران معاصر سروده شده است.
– ما فاتحان قلعه‌های فخر تاریخیم: نمادها و نشانه‌هایی از فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران باستان, چاپ اول ۱۳۹۹، نشر برسم.
– عالمی دیگر بباید ساخت / انتشارات خوارزمی /سال ۱۳۹۸.
– ای خطه دلیری و دانایی. (مجموعه شعر)
– مردی که می‌سراید (شعر و زندگی شفیعی کدکنی) – نشر مروارید تهران ۱۳۸۸.
– دیلمیان و امیران فولادوند – نشر بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ۱۳۸۸.
– عالمی دیگری بباید ساخت (گذری به فرهنگ و تاریخ) – نشر ترنگ تهران ۱۳۹۸.
– نقش فرهنگ جهان‌گرای (ایران در زلال آیینه تاریخ) – یانار _ آیدین تبریز ۱۳۹۵.
– دریچه ای رو به آفاق شعر – نشر اردی‌بهشت جانان خرم‌آباد ۱۳۹۹.
– ستارخان و جنبش مردم غیور تبریز – نشر ابتکار نو تهران ۱۳۹۴.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
دورود
به کارگاه دل و جان تنیدم این حله
کدام حله که آن را نه تار هست و نه پود
فروغ ماه ندارد چنین لطافت و حسن
صفای صبح نباشد بدین جمال و نمود
زمانه گر بگذارد مرا دمی، دانم
که با چکامه نکوتر ازین چکامه سرود
دریغ می ندهد یک نفس مجال مرا
بلا و محنت گیتی، خیال بود و نبود
مرا ز دامن البرز باز می‌طلبد
هوای دلکش “دربند” و کوهسار دورود
کنون که می‌نتوانم ز بار محنت ری
ره دیار تو ای قبله گاه جان پیمود
به پیک آه دهم نامه و همی گویم
الا دیار عزیز من ای دورود، درود.

(۲)
شکسته بال چو از آشیان خویش پریدم
درون شعله فتادم، به خون لاله تپیدم
ز چشم پنجره‌ها بود خون حادثه جاری
که از فراز تو ای شهر شب گرفته پریدم
حریق بود؟ ندانم و یا تهاجم طوفان.

(۳)
تو بهار گل افشان، من گیاه پاییزی
تو همه دل آرایی، من همه دل آزاری
رهگذار این وادی، یادگار من خواند
این غزل چو بنویسم، بر جبین تو باری.

(۴)
منم تنها درخت این بیابان
تن لرزان به دست باد و باران
هزاران آرزوی سبز در دل
به امید گل و باغ بهاران.

(۵)
مهربان من!
گوش کن صدای تلخ شیون مرا
من،
پلی شکسته پیش پای این قبیله‌ی مهاجرم
کز هجوم رهزنان
سوخت هر چه دارشان، ندارشان
کشت گاه زرد وخیمه‌ی سیاه،
عشق سبز شان،
مادیان ابلق نجیب،
اسب‌شان، تفنگشان، سوارشان،
یاد و یادگارشان!
ای ز من نهفته روی
در کدام بیشه‌ی غریب!؟

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)