حسینعلی کاشانیراد فرزند اسماعیل، شاعر ایرانی در ۲۴ تیر ماه سال ۱۳۳۰ در محله آلوچه باغ گرگان متولد شد. او در میان همپالکیهایش به «حسین جنگلی» مشهور بود.
در سال ۱۳۵۲ با ورود به سپاه دانش مشهد، به استخدام اداره آموزش و پرورش درآمد و با اتمام دوره آموزشی، در کردکوی، مشغول به انجام خدمت و تدریس در مقطع ابتدایی گردید. او، در آغاز این دهه به سبب مراودت و همنشینی با بسیاری از شاعران مطرح ایران و گرگان از جمله منوچهر آتشی، نصرت رحمانی، احمد شاملو و…، دوران طلایی شعر خود را به منصه ظهور رسانید.
او در جراید سراسری و محلی قبل از انقلاب از جمله در کیهان، رودکی، فردوسی، چیستا، تماشا، جوانان، نگین و چُکُلش به انتشار شعرهایش پرداخت.
کاشانیراد در نخستین سالهای پیروزی انقلاب ایران، گرگان، را ترک کرد و به خواف رفت (جایی که محل خدمت دوره سربازیاش بود) اما در آنجا نیز ماندگار نشد و پس از چند سال خدمت فرهنگی در این شهر مرزی بهعنوان معلم در مقطع ابتدایی و نیز انجام یک ازدواج ناموفق عاشقانه که تنها ماحصل آن پسری به نام “پوریا” بود، سرانجام در سال ۱۳۶۸ در جاجرم، مأوا گزید و در سال ۱۳۶۹ برای دومین بار متأهل گردید که حاصل این پیوند، تولد دو دختر به نامهای “معصومه” و “محدثه” بود.
سرانجام در ۱۴ فروردین سال ۱۳۸۱ در مشهد بر اثر ایست قلبی دارفانی را وداع گفت، و پیکرش را در آرامستان خواجه مهزیار جاجرم به خاک سپردند.
کتاب «غروب آئینه» مشتمل بر یکصد قطعه شعرهایش با گردآوری، پژوهش و مقدمه علی بایزیدی به همت انتشارات پیک ریحان گرگان در هزار نسخه به انتشار رسید.
– نمونه شعر:
(۱)
تو ای تنهاترین سقا! ابالفضل
دلاور مرد عاشورا! ابالفضل
تو بیتاب آمدی، لبتشنه رفتی
تو ای دریاترین دریا! ابالفضل
شهادت موج میزد از نگاهت
تو ای دریادل! ای والا! ابالفضل
چه شبهایی که با بانگ خدایا
صدا کردم شما را یا ابالفضل
نمیدانم که دست اطهر تو
چه دارد خونبها، آیا ابالفضل؟
شفاعت کن مرا در روز محشر
تو ای دست خدا، آقا ابالفضل!
(۲)
آموختن
من از نگاه تو آموختم
که زندگی، دو خط موازیست
تو زیر سایهی زیتون، من روی بال باد
بی تو، تمام پنجرهها بستهست
دستم، کشش ندارد
و تنها اتاق من
عمریست طعم آفتاب را نچشیدهست
با تو، تمام پنجرهها باز است
و گل قالی، زلال و معطرند.
من از نگاه اُریب تو آموختم
دو خط موازی به یک نقطه میرسند.
(۳)
پندار پرنده،
سبز را میجوید؛
رفتار پرنده،
آسمان را…
اما
با بال شکسته
مینشیند سرد،
من فاتحهای برای گل میخوانم.
(۴)
بخشی از شعر «پرواز عاطفه» حسینعلی کاشانی راد به یاد شادروان حجت الاسلام سید محمد حسینی فائق که بعدها بر سنگ مزار خودش در خواجه مهزیار جاجرم حک شد:
در خواجه مهزیار،
وقتی که قامت رعنا و مهربانت را
به خاک پس دادند
و خاک، بگو چگونه پذیرفت؟!
بگو چگونه پذیرفت؟!
تو که ز خاک نبودی،
مهربانی ما!
تو که ز خاک نبودی!
جمعآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.