مقاطعی در تاریخ مبارزات سیاسی علیه رژیم کنونی حاکم بر ایران وجود داشته که شایسته بازخوانی مجدد و توجه افزونتری است. به عنوان مثال گفتمان «مطالبه‌محور» در دوره‌هایی از انتخابات در ایران، عملا نظام سیاسی ایران را آچمز کرده بود. مسئله از این قرار بود که جنبش زنان و سازمان‌هایی از دانشجویان اعلان کرده بودند که رای خود را به کسانی که در ازای قبول درخواست‌هایی آن را می‌خرند، خواهند فروخت. در واقع رای را به مثابه کالایی معرفی می‌کردند که در بازار انتخابات قابل معامله است. چنین وضعیتی عملا ایده مشارکت در انتخابات به عنوان یک «واجب شرعی» که توسط رهبر پیشین انقلاب طرح شده بود را بی‌محل می‌کرد و تمام عرصه سیاسی را به تدریج به نوعی سیاست سوداگرانه یا مبتنی بر منطق بازار تبدیل می‌نمود. این فرایند که می‌توانست در نهایت به استحاله نظام دینی و عرفی‌سازی آن منجر شود، موجب وحشت گسترده در رهبران نظام حاکم شد. شعار ایران برای همه ایرانیان هم که توسط نیروهای اصلاح‌طلب طرح شد و به سرعت به گفتمان غالب تبدیل گشت، چنین جهت‌گیری داشت. در واقع گفتمان دینی که نظام سیاسی حاکم بر آن قرار دارد و یا مدعی آن است- اگرچه تا حدود زیادی این امر بر عکس است زیرا این قدرت سیاسی است که گفتمان دینی متناسب با خود را پدید می‌آورد- بر نوعی «حق ویژه» قرار دارد که در آن مومنین به نظام سیاسی که نماینده گفتمان دینی هستند، از اولویت حقوقی در مقایسه با افراد دیگر برخوردارند. دین به جهت آنکه ریشه‌ای اسطوره‌ای دارد- و این نه به معنای آن است که بی‌اعتبار است، زیرا تمدن مدرن نیز بر بنیاد اسطوره‌های خاصی شکل گرفته است- هیچ شناختی از «انسان به مثابه انسان» ندارد. در واقع در اندیشه اسطوره‌ای، شهر، خدا و انسان مفاهیم همبسته‌ای بودند که بدون یکدیگر فاقد معنی بودند. به عبارت دیگر، انسان ماقبل شهر یا اجتماع از اساس فاقد هویت و بلاموضوع بود و همچنین ایده خدا فقط در شهر و اجتماع معنای خود را پیدا می‌کرد. از این منظر، جهان و از آن طریق ایده خدا در جهان نیز به گونه‌ای بازتاب جامعه یا اجتماعی می‌شد که جهان در آن معنای خود را بازمی‌یافت، دیدگاهی که بازمانده آن در اندیشه دینی اسلامی در نگرش جهان به عنوان عالم اکبر معنای خود را در عالم اصغر یعنی انسان بازمی‌یابد. در اندیشه دینی، همبسته‌های خدا، جامعه، انسان به صورت «انسان شهروند شهر خدا» تغییر پیدا کرد و مومنین به خداوند به عنوان شهروندان ملکوت یا بهشت خداوندی، صاحب حق ویژ‌‌ه‌ای نزد خداوند شدند. بازتاب چنین ایده‌ای در کتاب مسلمین به صراحت مورد شناسایی قرار گرفته است: و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین- اگرچه شان نزول آن ممکن است مربوط به شکست مسلمین در نبرد احد بوده باشد اما وفق سنت توسعه معنایی آیات، می‌توان آن را به مثابه حکم کلی تعبیر کرد- به این ترتیب است که اندیشه سیاسی متاثر از این گفتمان دینی در جهت پیاده‌کردن شهر خداوند و ملکوت او روی زمین عملا و ذاتا به نابرابری بین انسان‌ها منجر می‌شود. فقط بعدها و توسط پدران عصر روشنگری و نویسندگان منشور حقوق بشر بود که هویتی تازه در تاریخ بشر به عنوان «بشر به مثابه بشر» در اذهان آنان متولد شد و پا به اندیشه بشر گذاشت – اگرچه نتوانست به تمامی خود را با ایده دولت-ملت که ریشه در اندیشه اسطوره‌ای شهر، خدا، انسان داشت، هماهنگ کند، عدم تطابقی که تنش‌های آن را اکنون در مناطق بحران‌زده خاورمیانه و افریقا مشاهده می‌کنیم-

اگرچه مطالب بالا حائز توجه زیادی است اما منظور اصلی این نوشته نیست زیرا سالیان پیش در مورد آنها نوشتم و توضیح دادم چرا تصمیم‌گیران نظام سیاسی ایران از رواج گفتمان‌های مطالبه‌محور یا شعار ایران برای همه ایرانیان وحشت‌زده شدند. منظور این نوشته توجه به الزام عقلانی است که این شعارها برای نیروهای اپوزیسیون ایجاد می‌کند. اگر بپذیریم شعار ایران برای همه ایرانیان می‌تواند به عنوان محور وحدت نیروهای سیاسی مخالف عمل کند، آنگاه حق اظهار نظر در مورد ایران و سرنوشت آن به همان میزان که متعلق به نیروهای داخل ایران است، متعلق به نیروهای خارج ایران نیز هست. به عنوان مثال اگر بخشی از نیروهای خارج خواستار یا هوادار حمله نظامی یک کشور خارجی به ایران باشند باید به همان میزان معتبر باشد که بخشی از نیروهای داخل ایران ممکن است خواستار چنین وضعی باشند- و البته سوای از اینکه ما یا دیگران در مورد اعتبار این نظر چه فکر می‌کنیم و ممکن است چه دلایلی له یا عیه آن اقامه کنیم- به همان میزان ممکن است بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور خواستار نوعی مماشات سیاسی با نظام حاکم بر ایران باشند به همانگونه که بخشی از اپوزیسیون داخل کشور چنین استراتژی را پی‌گیری می‌کنند. منظور این است که بودن یا نبودن در داخل مرزهای جغرافیایی ایران نه حقی را از شهروندان این کشور می‌ستاند و نه حق ویژه‌ای را به آنها اعطاء می‌کند اگر شعار ایران برای همه ایرانیان مورد پذیرش قرار گیرد. احتمالا تعداد زیادی از مهاجرین از ایران مجبور به مهاجرت شدند و حق زندگی در سرزمین اجدادی از آنها ستانده شد، حال به هر سببی که باشد. تصور درستی نیست که آنها را از زندگی مرفهی برخوردار بدانیم و به همین سبب حق اظهار در باره موطن اصلی‌شان را از آنان بستانیم، حال هر اظهار نظری که باشد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)