چه باید کرد؟ قسمت دوم (کاوه)
۲- حاکمیت یکپارچه،مسئله تحریم و وظایف نیروی پیش آهنگ
 
نوع نگاه  به یک پدیده سیاسی ویا اجتماعی موجب پیدایش نظریه های مختلف در خصوص آن می گردد و چگونگی چشم اندازهای آینده را در مقابل ما ترسیم می نماید؛هنگامی که  شناخت درستی از پیدایش پدیده ها ویا رویدادهای ضد تاریخی داشته باشیم در واقع یا مسیرهای پرخطرآن را کوتاه خواهیم کرد ویا از وقوع آن جلوگیری خواهد شد و جامعه مجبور نیست با پرداخت هزینه های بسیار با آزمون وخطا به نتیجه گیری مورد لزوم و یا مطالبات ونیازهای مرتبط با پیشرفت خود دست یابد.هیچ پدیده ای به یکباره و بدون آنکه ارتباطی با بسترهای پیدایش آن داشته باشد قابل درک نیست وهنگامی می توان عمق رفتارو گفته ها ی گوناگون وارتباط آن را با حقیقت درک نمود وحقیقت را ازواقعیات تشخیص داد و دچارروزمرگی تحلیلی برحسب حوادث وگفته های مختلف نگردید که دیدگاه و شناخت درستی از بسترهای پیدایش،ارتباط وروندشکل گیری آن داشته باشیم ؛واگر سیر حوادث را برمبنای وقایع ،اتفاقات وگفته ها و به صورت مقطعی و بدون درک ارتباط آن موضوع با یک کل بزرگترکه موجب پیدایش آن شده، در نظرآوریم؛ همواره یا ما را به خطا انداخته و یا دچار فقر تحلیلی می گرداند.با این مقدمه، موضوع را پی می گیریم تا هم بتوانیم موضع گیری منطقی و درستی در قبال رویدادهای پیش رو،هم چون حاکمیت یک پارچه که با انتصاب ابراهیم رئیسی و با توجه به اشتباهات محا سباتی حاکمیت، آینده پرابهام و خطیری را چه درصحنه سیاست خارجی وچه داخلی برای آینده کشورو مردم ایران رقم می زند داشته باشیم و هم شناخت روشنی نسبت به وظایف و موقعیت خود به دست آوریم. درخصوص مسئله مذاکرات هسته ای وآینده جنبش مبارزاتی توده ای با چنین دیدگاهی این دو پدیده را مورد بررسی قرارمی دهیم که هریک هم برروی یکدیگر تاثیرداشته وهم با حیا ت سیاسی حاکمیت پیوند خورده است؛ و برای آنکه بتوانیم موقعیت حاکمیت را در رابطه با برجام و اصولا مناسبات سیاسی ایران وآمریکا وهمچنین جنبش سیاسی مستقل توده ای در دوران ابراهیم رئیسی بشناسیم، درابتدای امر باید از شرایط وساختارهایی آغاز نمائیم که در زمان روی کار آمدن دولت روحانی به ایفای نقش پرداخته است؛ وبه نوبه خود موجب پیدایش توافق هسته ای گردید(شرح بیشتراین مسئله در مقاله “جنبش مستقل تو ده ای و دولت پنهانی” بیان شده است) در نتیجه نمی توان بدون در نظر گرفتن کلیت موقعیت حاکمیت، شناخت روشنی از “دوران ابراهیم رئیسی” به دست آورد؛ بنا براین برای آگاهی وچگونگی روبرو شدن با وضعیتی که اکنون در آن قرارگرفته ایم ابتدا ازمنظرموقعیت،جایگاه وتوانایی های حاکمیت که موجب تلاش آن در جهت پیدایش توافق هسته ای گردید به بررسی این پدیده می پردازیم و سپس آن را با وضعیت کنونی مقایسه نموده تا بتوانیم با تشخیص روند آن به نتیجه گیری درستی دست یابیم؛ زیرا بدون شناخت مشخصی از پروسه آن به عنوان بخش اساسی وبسیار قدرتمند در پیدایش وضعیت کنونی و آینده جنبش مبارزاتی توده ای نمی توان دورنمای روشنی از موقعیتی که در آن به سر می بریم و آینده ارائه داد.
در زمان روی کار آمدن دولت حسن روحانی که در نتیجه آن منجر به پیدایش توافق هسته ای گردید سه عنصر به عنوان عوامل اصلی داخلی عمل نمود به غیرازعوامل خارجی که در قسمت پیشین به آن پرداخته شد که با تغییراتی بسیار ودر نتیجه شرایطی متفاوت همچنان بر مبنای آن عمل شده و یا بر مدارآن می چرخد.
یکم – نیاز حاکمیت به منابع مالی ناشی از رفع تحریم ها وتوافق هسته ای بود که باید آن را به دست دولتی به ظاهر میانه رو و با “تدبیروامید” واگذار می کردند تا تلاشهای آنها جهت پیدایش توافق هسته ای را به عنوان کوشش هایی خیرخواهانه و واقع بینانه یک دولت میانه رو نشان دهند ونه عجزودرماندگی حاکمیت دررابطه با تاثیرات کمر شکن تحریم ها وناتوانی دراداره امور جامعه، زیرا امکان چنین اقدامی از جانب یک دولت به ظاهر تند رواصول گرا امکان پذیر نبود؛ تا در این روند امتیازات هرچه بیشتری را کسب نمایند واقعیتی که با توجه به آنکه بخشی ازاپوزسیون با لابی گران حاکمیت همکاری نموده وپوشش فکری و تبلیغی برای آن فراهم نمودند توانستند دردستیابی به آن موفق عمل کنند.
دوم – این اقدام در شرایطی صورت می گرفت که یک جنبش مبارزاتی درحال کذاردر جامعه جریان داشت و نهادهای مستقلی که از ابتدای انقلاب با تلاشها و زحمات بسیار پس از سرکوبهای خونین دهه شصت به تدریج پدید آمده بود هنوزبه نوعی وجود داشت؛ درچنین شرایطی با شکست جنبش سبز مردم با ناامیدی ازاصلاحات حکومتی در حال گذار از یک جنبش اصلاحاتی به یک جنبش سرنگونی طلبانه بودند و دولت روحانی که محصول اتحاد وزد وبندهای سیاسی هر دو جناح حکومت خصوصا تلاش های پشت پرده هاشمی رفسنجانی بود که از آن تحت عنوان “اسرارنظام” نام می برد، توانست این حرکت عمومی در جهت شکل گیری جنبش مستقل توده ای را درموارد بسیاری درهم شکسته ویا با موانع بزرگی روبروساخته واز انسجام وپیشرفت آن جلو گیری نموده وبا ایجاد توهم و پراکندگی درآن به عقب رانده ویا به تعویق انداخته به طوری که با بستر سازی و ایجاد توهم در جریان انتخابات مجلس بسیاری از مدعیان دروغین و یا فریب خوردگان سیاسی رابه عنوان بخشی از برنامه حاکمیت، تشویق نماید که در انتخابات شرکت کنند وبه لیست امید آن رای دهند؛و از طریق انشقاق در جامعه بسترهای سرکوب آنرا هر چه بیشترفراهم نمایند.
ومسئله سوم- درگیری های میان حاکمان فارغ از هر گونه اختلاف نظر سیاسی برسر منابع ثروت وقدرت سیاسی در ایران می باشد که در برخی مواقع و بستگی به شرایط نقش قدرتمندی را ایفا می کند ؛پدیده ای که خود در آن هنگام تحت تابعیت دو مورد پیش گفته قرار داشته است؛ اما در این دوره ازانتخابات ریاست جمهوری مطیع و گوش به فرمان بودن معیارگزینش هفت کاندیدای ریاست جمهوری از سوی حاکمیت وشخص خامنه ای بود معیاری که نمی توانست کسی همانند لاریجانی را بپذیرد و پاسخگوی کاملی از شرایط و نیاز های آن باشد بنا براین با تغییردر عوامل انتخابی می توانست دیگری را در این موقعیت قرار دهد و این فرض از پیش تعیین شده ومطلق که حتما رئیسی از میان هفت نامزداعلامی، انتخاب شده، نمی توانست معیار قابل اطمینانی باشد؛ هر چند شانس او از همه بیشتربوده و مورد توجه حاکمیت قرار داشته است.(در اینجا و در داخل پرانتزضروری است واصرارداریم به آن دسته از افراد ساده دلی که سال ها است به عنوان یکی از مبانی نظرات خود لزوم برخی انتخابها را نتیجه ایجاد مقدمات جانشینی مجتبی خامنه ای می دانند؛ باید یاد آوری نمود، واعظان باور به وعده نسیه بهشت فردا را برای عوام است که تکرار می کنند و هم اکنون خامنه ای تنها به صد سال بعدی استفاده ازاین نعمات نقد بهشتی درید خود می اندیشد و مرگ آخرین گزینه ای است که در باورهای او می گنجد و به همین دلیل است که به راحتی جنایت میکنند.)حال باید ببینیم کارکرد هرسه عامل فوق درزمان روی کار آمدن حسن روحانی، اکنون چگونه در شرایطی متفاوت ایفا نقش نموده است زیرا وزن واهمیت وتاثیر گذاری هریک بستگی به شرایط می تواند متفاوت و یا از دید پنهان ویا آشکار باشد؛ در ابتدای امرقابل ذکراست به عنوان یک عامل خارجی اگر دولت ترامپ در آمریکا مجددا انتخاب می شد می توانست با کارکردی بازدارنده، مانع واثر گذاردرعدم انتصاب رئیسی به عنوان رئیس جمهور در شرایط کنونی عمل نماید تا کمترین تنش ودرگیری ها را با آمریکا ایجاد نماید، در این شرایط فرد ناتوانی همچون همتی گزینه مناسبتری می توانست باشد؛ از طرف دیگر نوع عمل وتجربه قبلی ازحاکمیت سیاسی در آمریکا که دولت بایدن به نوعی خود را وامدارتوافق هسته ای دولت اوباما می داند وچون توافق صورت گرفته از جانب دولت پیشین آمریکا نقض گردیده ؛ توافقی که هرگز دولتی همانند رئیسی از ابتدای امردرموقعیت وجایگاه دست یابی به آن قرار نداشت؛ اکنون می تواند با نشان دادن یک شخصیت تندرو واز موضع بالا در جهت به دست آوردن امتیازات هر چه بیشتر عمل نماید. بنا بر این درجریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ اینکه دولت روحانی در مذاکرات صورت گرفته جهت احیاء برجام در کدام موقعیت از دست یابی به آن قرارداشته است یکی از پارامتر های اصلی و اثر گذار درانتخاب وشناخت رئیسی به عنوان رئیس جمهور آینده عمل کرده است پدیده ای که با توجه به مذاکرات مخفیانه وبه دور از خبررسانی آن را از دیدگاه همگان پنهان نموده بودند.
در ادامه ،ما ابتدا در قسمت نخست ،از زوایه مذاکرات هسته ای مطلب را پی می گیریم وسپس از نقطه نظر جنبش سیاسی مستقل توده ای و وظیفه نیروی پیش آهنگ به بررسی آن می پردازیم.
شش دورمذاکرات هسته ای و”تفاهم های اولیه “صورت گرفته در زمان روحانی بین حکومت ایران وقدرتهای جهانی بر سر”رفع قسمت عمده تحریم ها” در خطوط عمده واصلی تحت نظارت وهدایت رهبری جمهوری اسلامی صورت گرفته است؛در اینجا باید یاد آوری نمود درایران ما بایک ساختاردموکرا تیک روبرو نیستیم که هریک از قوای سه گانه به سهم خود بتواند در مورد یک مسئله مهم واساسی چه در سطح ملی ویا بین المللی به اعمال نظر و قدرت ناشی ازاراده مردم بپردازد؛ در واقع سهم هریک از قوای سه گانه اعم از مجریه، مقننه وقضائیه بخشی از سهم قدرت سیاسی رهبری است که به آنها تفویض شده، برآنها اعمال گردیده واز طریق آنها عمل می شود؛ وهمچنین این مسئله را باید در نظر داشت که اکنون با یک فرایند دموکراتیک با تغییراتی که نتیجه مجموعه ای از شرایط سیاسی و اجتماعی است روبرو نیستیم؛ بلکه این وضعیت نتیجه جابجایی افراد با ذهنیتهای مختلف سیاسی از سوی حاکمیت در مفهوم عام آن است که از طریق اعمال قدرت حاکمه واز سوی راس قدرت سیاسی موجودیت یافته وایفا نقش می نماید؛ وهرگونه دیدگاه واقع بینانه نسبت به اقدامات حاکمیت تنها درچنین چارچوبی قابل درک خواهد بودو برخورد تجریدی به آن یا برحسب معیارهای دموکراتیک نمی تواند مارا به دید گاه درستی رهنمون سازد؛ در واقع چنین چارچوبی منطق حاکم برانتصاب رئیسی،طرح اقدام راهبردی مجلس و مذاکرات هسته ای را تعیین کرده وآن را هدایت می کند. با توجه به مطالب پیش گفته، در شرایط کنونی تعویق مذاکرات هسته ای از سوی جمهوری اسلامی جهت ترک آن نیست بلکه پروسه به هم پیوسته ای است که مقدمات آن در حد امکان از سوی دولت روحانی فراهم گردیده؛ روندی که حاکمیت در کلیت آن نیز در دست یابی به آن نقش داشته است تا امتیازات بیشتری را کسب نماید. دولت روحانی تاکنون مقدماتی را فراهم نموده است تا دولت رئیسی بتواند با اقدامات مربوط به خود مطالبات وامتیازات بیشتری را به دست آورد؛ در نتیجه مذاکرات صورت گرفته دردوران روحانی در مقایسه با دوران رئیسی به هیچ وجه پدیده هایی جدا از هم نیستند بلکه ادامه منطقی وطبیعی یکدیگروبه عنوان وجه مکمل هم عمل میکنند و تعارض یا مغایرتی با یکدیگر ندارند هرچند حاکمیت به عنوان بخشی از سیاستهای این دوران و به رغم حاشا کردن های محمد جواد (ظریف)، که با چه کنم، به دنبال نسخه ترجمه شده برجام می گردد و یا با ادا واطوارسیاسی ونوعی بی تفاوتی بخواهند آن را به گونه دیگری نشان دهند؛زیرا در کلیت آن، موقعیت امروز حاکمیت بسیار شکننده تراززمانی است که روحانی در ابتدای امر مذاکرات هسته ای را آغاز نمود. درمذاکرات هسته ای و پیدایش دولتهای گوناگون،همواره استراتژی یکسانی از سوی حاکمیت وجود داشته وتنها تغییرتاکتیکها دررسیدن به اهداف واحد است که عمل می نماید و منشاء تعاریفی که ازاین استراتژی و تاکتیک ارائه می شود یکسان می باشد؛ بنا براین تغییردولتها تنها به مفهوم تغییر تاکتیکها بر اساس منافع حاکمیتی است ونه اعمال اراده ملت در یک روند دموکراتیک از طریق جامعه مدنی ایران که جامعه جهانی را با شرایطی متفاوت روبرونموده و به این واسطه به اتخاذ روشهای نوین وادار نماید. هیچ یک از اقدامات حاکمیت چنانکه برخی می گویند”زمینه سازی برای برهم زدن مذاکرات هسته ای” نیست بلکه اطمینان از زمینه سازی هایی است که در دوران حسن روحانی فراهم گردیده تا امتیازات بیشتری را کسب نمایند؛ براین مبنا امروزدر شرایطی دولت رئیسی خود رابرای مذاکرات هسته ای آماده می کند که نه براساس قدرت خود بلکه بر روی ضعف درعملکرد طرف مقابل مذاکره کننده حساب می کند وچنانکه رئیسی در سخنرانی مجازی خود در مجمع عمومی سازمان ملل نیز می گوید از آن تحت عنوان”مقاومت هوشمند” نام می برند. دولت رئیسی به همان اندازه دولت روحانی و به عنوان بخشی از سیاستهای کلی قدرت حاکمه ودر یک روند مشخص سیاسی ودرادامه یکدیگربرای تداوم حاکمیت مستبدانه و مداخلات منطقه ای خود خواستار دست یابی به امتیازات حاصل از توافق هسته ای است با این تفاوت که با تکیه بر ضعف در عمل کرد دولت بایدن در مقابل اعمال فشارهای سیاسی وپیش برد برنامه هسته ای درایران به این نتیجه گیری دست یافته اند که با چنین سیاستها ورفتاری ازطریق دولت رئیسی قادرخواهند بود امتیازات بیشتری را کسب نمایند تا برتضمین تداوم حاکمیت خود اطمینان حاصل نموده وبه تمام اعمال خطر ناک خود چه درعرصه سیاست خارجی ودرسطح منطقه واز طریق به انقیاد کشیدن و سرکوب ملت ها وچه اعمال سیاست های ضد حقوق بشری درداخل ادامه دهند. دراین وضعیت، اگرحاکمیت ازطریق دولت روحانی با چهره ای میانه رو و یا اصلاح طلبانه به عنوان نقطه شروع اقدامات خود در مذاکرات هسته ای عمل می نمود حال سعی دارند از طریق دولت رئیسی که ازچنین موقعیتی برخوردار نیست با همان خواسته های دولت روحانی با نوعی بی تفاوتی و کم اهمیت نشان دادن امتیازات ناشی از توافق هسته ای خود را در موقعیت بالاتری در توافقات آتی قرار دهند؛ واین مسئله بازی بسیارخطرناکی است ومجموعه اقداماتی را می طلبد که آینده را غیر قابل پیش بینی ودر پرده ای از ابهام فرو خواهد برد ودرذات و ماهیت خود جدا از معادلات سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیت بن بست هایی را ایجاد نموده است که شرط از بین رفتن آن درعقب نشینی حاکمیت ایران است و هرگونه نادیده گرفتن آ ن فضای سیاسی حاکم بر مناسبات بین المللی را برای هرگونه تغییرات رادیکال باز می گذارد. در این میان آنچه را که حاکمان درک نمی کنند این است که به صورت قدرتمندی زمان در اختیارآنها برای پیش برد نقشه هایشان بسیار محدود،شکننده وممکن است ابتدای این راه هرگزبا انتهایی که آنها برای خود تصورمی کنند پایان نیابد وبطوربالقوه پیدایش جنگ را درذات خود می پروراند؛زیرا حاکمیت بنیان اقدامات خود را برمبنای سیاستی تهاجمی که نه بر اساس منافع ملی بلکه تمکین جهان در مقابل خواسته ها ومداخلات ایدئولوژیک خود چه در سطح ملی و چه بین المللی قرار داده است. اساسا تلاش جمهوری اسلامی جهت دستیابی به سلاح هسته ای با پذیرش تمامی هزینه های بسیار سنگین مادی تحمیلی آن بر ملت ایران وهمه دشواری ها ودر گیریهای آن با جامعه بین المللی، می خواهد ازآن به عنوان ابزاری تهدیدآمیزدر مقابل جامعه جهانی استفاده نموده تا برای خود یک جزیره امن ایجاد کرده وهررفتاری را بدون پاسخگویی، ازطریق ایدئولوژی معیوب خود انجام دهد.با این وجود امروزموجودیت حاکمیت درگرو داشتن ویا نداشتن سلاح هسته ای نیست بلکه درگرو وجود ویا عدم وجود تحریم ها است که همچون شمشیر داموکلس بر فراز سرآن قرارگرفته است؛مسئله توافق هسته ای یک شریان حیاتی برای بقا وموجودیت حاکمیت است وهرگز آمریکا وجامعه بین المللی چه با سلاح هسته ای چه بی سلاح هسته ای از طریق جمهوری اسلامی به سیاستی پایدار در جهت صلح وامنیت جهانی دست نخواهد یافت. دراین میان این پرسش باقی خواهد ماند، پایان چگونگی تامین یا عدم تامین خواسته های دولت آمریکا دراعطاء امتیازات به دولت ایران جهت جلوگیری از برنامه هسته ای عبارت از چه خواهد بود؟وقتی دولت بایدن تامین منافع ملی آمریکا را به تنهایی و به صورت مجزا وبدون ارتباط با دیگر سیاستهای اعمالی حاکمیت درایران همچون برنامه موشکی ، توسعه طلبی منطقه ای وحقوق بشر وصرفا در چارچوب جلوگیری از برنامه هسته ای تعریف می کند به راستی پایان این توافق، تفاهم ویا مماشات در کجا می تواند خودرا بیان نموده ،محدود کند،نشان داده ویا استقلال آن از دیگر سیاست های اعمالی حاکمیت که برخی از آنها نام برده شد عبارت از چه خواهد بود؟ زیرا هرنقطه ومحدوده ای برای آن تعریف یا گذاشته شود که با عدم پذیرش آن از جانب حاکمیت ایران درجهت رسیدن به توافق هسته ای روبرو گردد می تواند مصداق نقض منافع ملی آمریکا تلقی گردد؛ در چنین شرایطی چرا حاکمیت فریبکار ومستبد و سرکوبگرحاکم بر ایران باید با شفافیت از دیگرخواسته های خود درهرسطح ممکن دوری گزیند؟ زیرا دراینجا فقط مسئله زمان است ؛درچنین شرایطی و با چنین دیدگاهی اگر حاکمیت ایران بر خواسته های خود پافشاری نماید باید به هر درجه از آن گردن نهاد تا به سلاح هسته ای دست نیابد زیرا آمر یکا مستقلا تامین منافع ملی خود را در چنین چارچوبی تعریف می کند. به راستی چرا نباید جمهوری اسلامی ضمن در پیش گرفتن سیاستهای مخفیانه هسته ای با پافشاری بردیگر برنامه های خود با اعمال فشار حداکثری برآمریکا و با استفاده از هراس حزب دموکرات در دست یافتن به سلاح هسته ای ضمن ادامه سیاستهای گذشته خود بیشترین امتیازات را برای خود کسب ننماید؟ نقطه توقف تعریف منافع ملی آمریکا در چنین چارچوبی ،عبارت از چه،تا کجاوچگونه خواهد بود؟ در واقع آنچه را که امروز دولت رئیسی به عنوان مطالبات خود برآن پافشاری می کند تفاوت چندانی با ایستادن برروی خواسته هایی که در دوره حسن روحانی ودر زمان توافق هسته ای به طور غیر مستقیم وبا لابی گری با وعده برجام های دوم وسوم صورت گرفت ندارد در آن هنگام حاکمیت نیازها و خواسته های خود را از طریق یک ظاهر و ژست میانه رو که خواهان گفتگو است به پیش می برد اما اکنون با همان سطح از مطالبات با توجه به آنکه چه در سطح داخلی وچه بین المللی موقعیت و جایگاه دروغین خود را از دست داده است می خواهد با نشان دادن یک چهره خشن از خود، عرصه سیاست را به میدان زورآزمایی تبدیل کند؛ زیرا تمامی موقعیت های گذشته خودرا درفریب افکارعمومی از دست داده است.بنا براین امروز درخواست های حاکمیت همان چیزی است که در گذشته به آن عمل شده است با این تفاوت که بخشی از آن پیدا وبه ظاهربا زبان دیپلماسی و بخشی دیگر به صورت پنهانی بوده است تا هم در داخل و هم در جامعه جهانی مورد پذیرش و مقبول به نظر رسد واکنون که بسیار ی از آنها روشن ومشخص گردیده مجبوربه انتصاب شخصی همانند رئیسی با کارنامه ای سیاه و ضد حقوق بشری وجنایتکارانه گردیده اند؛ در حقیقت می خواهند با آشکار نمودن ماهیتی که تاکنون پنهانی به آن عمل شده است با ظاهری قدرتمند، متفاوت وبا سیاست تهاجمی و تهدیدآمیزوبا چهره ای خشن به همان خواسته ها دست یابند؛ ودقیقا پیدایش این وضعیت که به عنوان بخشی از تکامل تاریخی باید به آن نگریسته شود هم برای مردم ایران و هم جامعه جهانی ازاهمیتی مثبت برخوردار است زیرا دیگرهیچ کس و به بهانه ای نمی تواند حقایق را نادیده گیرد؛ در این کشور تنها اتفاق تازه ای که افتاده است؛ واقعیتها چهره خشن و پنهان خودرابه صورتی عریان آشکار نموده وهمگان مجبور هستند حقایق را به همان گونه که هست نظاره گر باشند و موضع خود را درقبال آن اعلام کنند و یا تصمیمات شفاف تری در قبال آن اتخاذ نموده وتکلیف خود را با آینده روشن نمایند. در همین ارتباط لازم به توضیح است افرادی که همواره در قالب اپوزسیون سعی درکتمان و تحریف واقعیتها دارند، مفاهیم را نیزمصادره به مطلوب می نمایند؛ همچون پدیده دولت پنهانی که با دادن آدرس غلط مبنای جستجوی آن را در خارج ازدولت روحانی قرارمی دهند ودر اینجا برای آن که درک مشخصی از مفاهیمی که ازآن استفاده می کنیم داشته باشیم لازم به توضیح است، دولت پنهانی دولتی است که آنچه در ظاهراز خود نشان می دهد ویا ادعای آن را دارد آن چیزی نیست که در ماهیت اقدامات او قرار دارد به عبارت دیگر رفتار او با گفته هایش متفاوت است و مبین آن نیست بنابراین در زمان روحانی، دولت مستقر،همان دولت پنهان بوده است زیرا وظیفه داشت آنچه را که حاکمیت نمی توانست آشکارا به آن عمل نماید به صورت پنهانی انجام دهد. بنا بر این آنچه در گذشته اتفاق افتاد دیپلماسی پنهان بود و آنچه اکنون در حال شکل گیری است دیپلماسی آشکاراست ؛هم در گذشته وهم درشرایط حاضر مسئله اصلی این بوده است که هر یک از طرفین چه می خواهند بدهند ودرقبال آن چه می خواهند بگیرند وهزینه و فایده آن برای هریک از دوسمت گفتگو چه چیزی و چگونه خواهد بود؛ به همین جهت است که حاکمیت با پیشبرد مسئله هسته ای، سعی دارد هزینه آن را برای آمریکا و جامعه جهانی زیاد کند تا بلکه بتواند امتیازات بییشتری را کسب نماید؛ چرا که آنها هم چنان استواربر سیاستهای ضد حقوق بشری و مداخلات منطقه ای گذشته خود ایستاده اند؛ تنها تغییری که پدید آمده به جهت آنکه بسیاری از مسائل درعرصه سیاست ازصورت پنهان بیرون آمده وآشکار شده است زبان گفتمانی نیزتغییر یافته است.
ما برای آنکه بتوانیم نوع نگاهمان را به مسئله برجام وجمهوری اسلامی عوض کنیم باید نوع پرسش ها و الویت ها آن را تغییر دهیم تا بتوانیم درک روشنتروهمه جانبه تری در ابعاد گوناگون آن به دست آوریم؛ پرسش اساسی این نیست که برای احیاء برجام گزینه های انتخابی غرب عبارت از چیست؟ بلکه طرح موضوع باید به این شکل باشد که آیا اگر برجام احیا نشود حاکمیت می تواند بر مبنای شرایط موجود به حیا ت خود ادامه دهد؟ چگونه ؟ چه مدت؟ با کدام ابزارها؟ مواد و مصالح حفظ وضعیت موجود عبارت از چیست؟طرح مسئله به صورت اول یعنی بزرگ نمودن موانع ومشکلات خارجی بدون آنکه ارتباط آن با وضعیت داخلی در نظر گرفته شود که به مفهوم مشروعیت بخشیدن و توجیه موجودیت متزلزل وشکننده حاکمیت سیاسی در ایران و تمام اقداماتی است که چه در داخل و چه در سطح منطقه انجام می دهد . اما اگر ما ترتیب پرسش های خود را عوض کنیم و هردو سویه آن را در نظر بگیریم به این حقیقت پی خواهیم برد که داشتن بمب اتم نیز نخواهد توانست آنها را ازوضعیت موجود رهایی بخشد؛ شرایطی که حاکمیت از پاسخگویی به ابتدایی ترین نیازهای مردم درمانده است؛ به راستی امروز که با درهم شکستن توهم توده ها ،پدیده ای که موجودیتش بر اساس آن شکل گرفته است، بیشترین نقش را در پایداری وضعیت موجود نیروی سرکوب حاکمیت ایفا می کند تا چه مدت می تواند با اتکا به آن هستی خودرا حفظ نماید؟
پرسش اساسی دیگراین نیست که آیا بازگشت به بر جام در جهت منافع آمریکا یا جامعه بین المللی است؟ در واقع این یک پرسش ناقص و محدود است که با وجودایفا نقش فرعی، خود را پایه واساس گفتگو قرار می دهد در حالی که پرسش اساسی این است که آیا رفع تحریم ها تنها بر اساس برنامه هسته ای موجب دوام وقوام جمهوری اسلامی می گردد یا آن را تضعیف کرده ومسیر نابودی آن را هموار می کند؟ طرحی متفاوت از پرسشها و تغییر جایگاه هریک بر اساس الویتها های پیشنهادی می تواند موقعیت وشرایط و مسیر نوینی را گشایش نماید. وقتی تحریم های هسته ای با مسائل حقوق بشری پیوند می خورد با توجه به بحران های عمیق داخلی واعتراضات و جنبش های مبارزاتی تو ده ای که از عمق جامعه در حال پیدایش است این پدیده به خودی خودحاکمیت را برای حفظ موجودیتش در مقابل لزوم انتخاب های هر چه گسترده ترقرار می دهد واین پیش بینی و پیش گیری از حوادث بسیاری خواهد بود که در آینده و با هزینه های بسیار سنگینتر برای مردم وجامعه جهانی پدید خواهد آورد و وقتی این دو از یکدیگر جدا می شود یعنی فرصت های هرچه بیشتری را در اختیارحاکمیت قرار داده تا بتواند از تمامی ابزارها جهت ادامه اعمال غیر انسانی وضد حقوق بشری درچارچوب ایدئولوژی متحجرخود استفاده نماید.اکنون مذاکره کنندگان مسئله هسته ای باید این مطلب را درک نمایند هرگونه پیش برد مذاکرات بدون درنظر گرفتن بسترهایی که به آن شکل بخشیده و موجب پیدایش آن شده یعنی تداوم حاکمیت موجود وایجاد توانایی سرکوب مسائل حقوق بشری و وگسترش نفوذ ایدئولوژیک منطقه ای حاکمیت امری غیر ممکن است زیرا اینها موانع و بسترهای ارتباطی است که موجب پیدایش برنامه هسته ای گردیده وبه آن شکل بخشیده است با این شرایط چگونه می توان عوامل ودلایلی را که موجب پیدایش یک پدیده گردیده از آن جدا نمود؟ مسئله هسته ای وموشکی حاکمیت در خدمت سیاستهای ضد حقوق بشری وتوسعه طلبی منطقه ای آن قرار دارد وبه آن موجودیت می دهد در نتیجه عوامل فوق را به صورت جداگانه و به تنهایی نمی توان در نظر گرفت وبر مبنای آن عمل نمود. علل فوق مستقلا ودر کنار و درعرض یکدیگر قرارندارند بلکه درادامه وطول هم هستند یکی دلیل پیدایش دیگری و به آن موجودیت می بخشد ودر خدمت آن است بنا براین هنگامی که دولت بایدن سعی می کند عوامل ذکر شده را از یکدیگر جدا کند دچارسردرگمی و نوعی خطای محاسباتی گردیده وتنها موجب اعتبارو تداوم موجودیت قدرت حاکمیت به عنوان یک حکومت فریب کار،سرکوبگروبا سیاستهای منطقه ای موشکی تهدید آمیزمی شود وخود دلیل ادامه تمامی آن دلایلی می گردد که بی ثباتی منطقه ای و بردگی و انقیاد کشیدن ملتها تحت عناوین ایدئولوژیک مذهبی و عقب ماندگی را به همراه دارد؛در این ارتباط تقلیل توسعه طلبی منطقه ای جمهوری اسلامی ونفوذ حزب الله به اختلافات بین حاکمیت ایران وعربستان سعودی و تبدیل آن به یک جدال ساده مبنی بر اینکه هریک “چه سهمی از قدرت در منطقه را داشته باشند” که از جانب برخی از سیاست مداران حزب دموکرات همچون سناتور”کریس مورفی” گفته می شود تبدیل یک مسئله پیچیده سیاسی وایدئولوژیک به یک معادله ساده ریاضی است که نماینگرعدم درک لازم ازواقعیت وجودی و ابتدایی ترین مفاهیم وحقایقی است که در پی دارد و نتیجه ناتوانی سیاسی و فقر تحلیلی در شناخت حقایق جهان موجود وچگونگی عمل کرد آن وروشهای مقابله با حکومتهای ایدئولوژیک است. تفاوت نقش ایدئولوژی در حکومتهای ایدئولوژیک وغیرایدئولوژیک این است که در حکومتهای ایدئولوژیک نقش حکومتها را ایدئولوژی تعیین میکند ودرحکومتهای غیر ایدئولوژیک حکومتها نقش ایدئولوژی را تعیین می کنند در حکومت های ایدئولوژِک چارچوبها از قبل تعیین وتعریف شده واقدامات عملی نیازهای ایدئولوژی را تامین می کند و درجکومتهای غیر ایدئولوژیک، ایدئولوژی پاسخگوی اقدامات عملی و نیازهای آن است؛ در هردو،ایدئولوژی بیان گفتمانی مناسبات حاکم بر جامعه وبین ملتها است با این تفاوت که در یکی ایدئولوژی در خدمت منافع ملی است دردیگری منافع ملی در خدمت ایدئولوژی است؛ بنا براین حکومتهای ایدئولوژیک از همان ابتدای امرتناقضی ساختاری را در خود حمل می کنند وبا گذشت زمان ابعاد آن هر چه گسترده تر ونمایان ترمی شود؛ حکومتهای اید ئولوژیک ابتدا در قالبی مشخص تعریفی از مناسبات حاکم بر جهان ارائه می دهند و سپس سعی دارند چگونگی روابط با جهان را در چارچوب ایدئولوژی خود بگنجانند در واقع با گذشت زمان حکومت های ایدئولوژیک ماهیت اقدامات خود را عوض نمی کنند بلکه شکل آن را تغییر می دهند که خود تابع سطح رشد، شناخت وآگاهی افکار عمومی در داخل و میزان باور پذیری جامعه بین المللی از این پدیده بیمار وعفونت زده می باشد.در این حکومتها امید بستن به تغییرازداخل به جهت باورها وپایبندی های ایدئولوژیک با موانع اساسی روبرو است آنها باید به قدری ضعیف شوند تا دیگر نتوانند به شیوه گذشته حکومت کنند دراین شرایط نگاه ایدئولوژیک این حکومتها از بین نمی رود بلکه تنها زوال می یابد. این آن حقیقتی است که سیاستمداران ضعیف و با دیدگاه محدود سیاسی و عدم توان در شناخت جامعیت یک پدیده سیاسی در حزب دموکرات نمی توانند آن را تشخیص دهند؛ واین مسئله هنگامی از اهمیت مضاعف برخوردار می گردد که اساسا انتخاب رئیسی از سوی حاکمیت، جهت تدارک وانجام یک سیاست تهاجمی چه در صحنه سیاست داخلی و چه خارجی است واکنون تنها به دنبال راه های آن وشیوه عملی شدن آن می گردند. در شرایط کنونی به صورت تعیین کننده ای امنیت وصلح منطقه تنها بر اساس ایجاد یک حکومت ملی دموکراتیک وسکولارمبتنی و پایبند به ارزش های جهان شمول حقوق بشر، معاهدات جهانی و منشور ملل متحد در ایران امکان پذیراست.
در خصوص نوع نگاه مردم ایران به تحریم های اعمالی از جانب ترامپ، باتوجه به وضعیت موجود که موجب پیدایش ساختاری شده است که به هرسمت آن نگاه کنیم یکی از عناصر سه گانه آن یعنی دولت آمریکا ،حاکمیت در ایران ومردمی که در سالهایی بسیار طولانی به صندوقهای رای آن دل بسته بودند، در پیدایش آن نقش داشته اند؛ در نتیجه همان ساختار و دلایلی که موجب خروج امریکا ازبرجام وتقویت عناصر شکست در توافق هسته ای گردید در نتایج حاصله با آگاهی ازفریب حاکمیت باعث نا امیدی مردم وشکست تدریجی تلاش ها وکوششهایی شد که به تغییر وضعیت موجود از طریق اصلاحات و ساختار قدرت سیاسی در ایران امید داشته اند به همین دلیل بخش بزرگی از مردم ایران با هم سویی ود فاع از تحریم های اعمالی از جانب دولت ترامپ خوستارادامه آن تا تعیین تکلیف با وضعیت موجود بودند وبه نوعی رهایی خود را درآن جستجومی کردند؛ تحریم هایی که با بی تفاوتی حاکمیت نسبت به زندگی مردم بیشترین فشار اقتصادی را بر آنها وارد نموده است ودر این میان کسانی بودند که به راستی
درابتدایی ترین نیازهای زندگی خودتحت فشارشرایط کمر شکن اقتصادی قرار داشتند؛ اما با عدم راه یابی ترامپ به دور دوم ریاست جمهوری آمریکا با اندوه از آن یاد می کردند چرا که آنها حتا به بهای نابودی زندگی خود نابودی نظام سیاسی حاکم را طلب کرده وانتظار می کشیدند؛ حقایق دردناکی که امروزهم از عمق جامعه ایران به عنوان راهی برای خلاصی ازوضعیت موجود وحاکمیت مستبدو سرکوبگربه آن نگریسته می شود؛ ودراین دوگانه شادمانی وغم واندوه انتخاب بین “بایدن” و “ترامپ” خشم وکینه ملتی نهفته است که به صورت رعب آوری به سمت یک جدال بزرگ سیاسی واجتماعی با عمق وابعادی بسیاردردناک درحال حرکت است.
بنا براین با توجه به مطالب پیش گفته هرگونه روزنه وراه رسیدن به آینده امید بخش ازداخل ایران ودرگسترش دموکراسی وبا تغییرسیاسی امکان پذیر است وازطریق ایران به آمریکا میرسد ملت آمریکا با رای خود این راه را هموار نمودمسیری مخالف که اکنون حاکمیت درایران برمبنای آن عمل می کند و آن را از داخل آمریکا برای خود می جوید و دراین مسیرآنچه را که آنها شکست ترامپ می نامند ادمه پروسه سرنگونی حاکمان است پایان فشار حداکثری از طریق ترامپ تبدیل به آغاز فشار حداکثری از طریق مردم ایران می گرددوفقط جایگاه آن عوض خواهد شد وعدم تمکین در مقابل آن آثار ونتایج خون باری در پیش خواهد داشت؛پدیده ای که با پیدایش بیماری کرونا در عقب انداختن آن همچون
یک نعمت برای حاکمیت عمل کرده است زیرا درنتیجه سیاستهای جنایت بار، سود جویانه ، فاسد وناکارآمد حاکمیت، غم و انده از دست دادن عزیزان، جامعه شوک زده ایران را در ماتم خود فرو برده و زنده ماندن را به الویت اول هر خانواده ای تبدیل کرده است. دیری نخواهد گذشت در پی آمد این وضعیت حاکمان که موجودیت برتر خود را از جامعه متمایزنموده اند؛ بهایی را که پیشا پیش دریافت کرده باید پرداخت نمایند؛ در آن هنگام به صورت حیرت آوری شاهد رویارویی موج مخالفین زخم خورده ای حتا از میان نیروهای خود با یک درد مشترک باعموم جامعه با عمق وابعادی جدید خواهند بود.زیرا مرگ دردوران کرونا نه به خاطر عقیده وآرمانی بوده است ونه از سوی حاکمیت به صورت گزینشی انتخاب گردیده بلکه همه مردم ایران چه مخالف و چه موافق حاکمیت، بایک درد مشترک و زخمی عمیق و تاسف بار برروح وجسمشان در حال سپری کردن این دوران وغم جانکاه ازدست دادن عزیزانی هستند که گاه ازهر دوطیف برای یک نفر گریسته اند ودیگرنه غم ونه اشکهایشان ازرنگ وبوی خاصی برخوردار نیست وتنها خشمی بزرگ به وسعت تمامی ایران را در خود پرورش می دهد.
با گذار از مسئله تحریم؛در خصوص ارتباط دلایل پیدایش دولت حسن روحانی و ابراهیم رئیسی لازم به یاد آوری است؛ ابتدا باید روند پیدایش و چگونگی رشد آن را تشخیص دهیم ؛با بیان این عبارات مطلب را پی می گیریم.
دومین دلیل اثر گذار در انتصاب رئیسی برای ریاست جمهوری، باتوجه با نابودی بسیاری از نهادهای جامعه مدنی در دوران روحانی وفقدان یک جنبش مستقل توده ای همانند آنچه که پیش از روی کار امدن حسن روحانی با شکست جنبش سبز زمینه های آن جهت گذار به یک جنبش سرنگونی طلبانه در جامعه فراهم گردیده و در حال شکل گیری بود وهراس ازآن ازناحیه حاکمیت، موجب توافقات صورت گرفته در پیدایش دولت روحانی گردید تا با “تدبیر و امید” به حاکمیت آن را نابود سازد وآخرین مورد آن نیزدر آبان ۹۸ به صورت خون باری درهم شکسته شده بود؛ بنا براین در شرایطی که دولت حسن روحانی امکان هرگونه شکل گیری جنبش مستقل توده ای را به عقب رانده حاکمیت با شادمانی برای گزینش های خود دیگرمانعی را پیش رو نمی دید تا یکپارچگی خود را به دست آورد در واقع ظهور دولت رئیسی ادامه طبیعی سیاسی و اجتماعی اقدامات و مسیری است که دولت حسن روحانی با کمک اصلاح طلبان و اپوزسیون دروغین زمینه تکوین و مقدمات آن را فراهم نموده بود و تمامی کسانی که با چهره ای حق به جانب در پیدایش دولت روحانی و مجلس امید آن نقش داشته اند با هر موقعیت وجایگاهی که برای خود تصور میکنند ویا برای آنها تصور میشود با نشان دادن تصویری دیگرگونه ازمسیرتقابل حرکت حکومت وجامعه وحقایق موجود، درایجاد وضعیت کنونی وپیدایش دولت رئیسی ایفا نقش نموده اند؛ آنها در ماهیت اقدامات خود، در قالب اپوزسیون، نوعی عدم اعتماد و ناامنی سیاسی را در میان توده ها دامن می زنند؛ و شکل گیری پروسه هژمونی را به عقب می اندازند. موضوع دیگردراین ارتباط که یکی از پارامتر های اصلی در اعتبار بخشیدن به حاکمیت است میزان مشارکت مردم در انتخابات بود که با توجه به اعلام پایان ماجرای اصلاح طلبی واصول گرایی از سوی مردم وبه رغم تلاشهای برخی از وازدگان سیاسی با برجسته نمودن نقش رئیسی، برای دامن زدن به بازی بد وبدترو فریب توده ها و تشویق آنها جهت شرکت در انتخابات؛ دیگر از کار آیی لازم برخوردار نبود؛ دراین وضعیت تنها این حاکمیت بود که به صورت تعیین کننده ای می توانست برحسب منافع خود تشخیص دهد وتصمیم گیری نماید که چه کسی وچگونه به پست ریاست جمهوری دست یابد.در نتیجه، درچنین شرایطی هردوعامل نخستین، عواملی که درزمان انتخاب روحانی نقش تعیین کننده ای ایفا نموده به حالت تعلیق یا بی اثر در آمده است وجدال سیری ناپذیرحکومتیان برسرکسب منابع قدرت وثروت نقش به مراتب پررنگ تری را ایفا نموده است واکنون موجب انتخاب رئیسی به عنوان رئیس جمهور برگزیده حاکمیت گردیده است؛ پدیده ای که چه در رابطه با مذاکرات هسته ای وچه مسئله حقوق بشر وآینده جنبش های مستقل توده ای باید آن را جدی گرفت و بر مبنای آن عمل نمود؛زیرا رئیسی محصول انتخاب مردم و یا حتی همانند دوران احمدی نژاد نتیجه انتخاب بین بد وبد تر نبود بلکه حاصل رویارویی آشکارحاکمیت و نقطه تقابل، شکست و درماندگی جنبش مطالباتی واصلاحاتی مردم از طریق حاکمیت است و “بدتر” را در شرایطی که مردم صندوق رای حکومتی را تحریم کرده اند به تنهایی و به صورت گزینشی برآنها تحمیل نمودند؛موقعیتی که با پیدایش آن حتی ظرفیت پذیرش فردی ناتوان همچون همتی را نیزدر خود نمی دیدند با توجه به این شرایط حاکمیت خود را چه در صحنه سیاست داخلی چه خارجی، برای سیاستی تهاجمی آماده می کند بنا براین به همان نسبت با توجه به درهم شکستن توهم توده ها نسبت به حکومت وامید به اصلاحات، آنها نیز باید خود را همچون حاکمیت برای مقابله متقابل آماده نمایند.
انتصاب رئیسی محصول درخواست یکپارچگی حاکمیت و رویارویی مستقیم و آشکار با مردم است و در یک معادله برابررویا رویی مستقم ویکپارچگی توده ها را می طلبد. دراین ارتباط نوع وظایفی را که نیروی پیش آهنگ دربرخورد با مسئله تحریم هسته ای رژیم برای خود ترسیم میکند به عنوان بخشی مهم ازوظایف مبارزاتی در مقابل حکومت یک پارچه و رویارویی با قدرت سرکوب آن خواهد بود. لازم به توضیح است مخالفت یا موافقت با تحریم بیان نظری چگونگی روند و ماهیت جنبش های توده ای وبر اساس عملکرد آن درچارچوب ویا درتقابل با حاکمیت است که عینیت می یابند؛هنگامی که توده ها میدان عمل دستیابی به مطالبات خود را در مخالفت ومبارزه با حاکمیت می جویند وحکومت دیگر در نزد تودها ازمقبولیت، اعتبارواعتماد برخوردارنیست، تحریم قدرت سیاسی خود به بخشی از جنبش مبارزاتی توده ای تبدیل می شود تحریم را صرفا با معیار تاثیرآسیب ها واثرات زیانبار اقتصادی آن بر زندگی مردم نمی توان مورد قضاوت ویا مخالفت قرار داد پدیده ای که هم اکنون بخش بزرگی از مردم ایران نیزبر اساس آن می اندیشند؛ به همان گونه که هرگز در طول تاریخ تاثیر آسیب وزیان اقتصادی حاصل از اعتصابات کارگری برزندگی آنها مبنا ومعیاری جهت جلوگیری از اعتصابات به عنوان ابزاری جهت دستیابی به حقوق حقه مورد درخواست مزد بگیران وجلوگیری از ظلم وستم وارده بر زندگی آنها نبوده است؛ درواقع هنگامی که اثرات ناشی از تحریم ها و گسترش جنبش های مبارزاتی توده ای هردو به موازات هم موجب اعمال فشار بر حاکمیت و ناتوانی در اعمال قدرت حاکمه وتضعیف موجودیت آن می گردد تا در نتیجه با گشایش مسیری در توافقات ، قدرت سیاسی را به عقب رانده و مجبور نماید تا برای حفظ مجموع حاکمیت و موجودیت خود به گستردگی خواسته های جهانی و داخلی گردن نهد خود به عنوان بخشی از جنبش های مبارزاتی توده ای و عواملی در خدمت یکدیگر عمل می کند. به عبارت دیگر هنگامی که جنبش های تو ده ای با پدیده تحریم و اثرات ناشی از آن پیوند می خورد خود به بخشی از مبارزه و گسترش جنبش مبارزاتی توده ای تبدیل می شود و وضعیتی مشابه با اعتصابات را ایفا می کند با این تفاوت که در اینجا ابتدا تحریم و اثرات آسیب اقتصادی آن به عنوان یک عنصر نا خود آگاه نقطه شروع مبارزه است اما در اعتصابات ابتدا عنصر آگاهی عمل می کند سپس اثرات آ سیب اقتصادی آن در ادامه مبارزه پدید می آید؛ در نتیجه هرگاه عنصر اقتصادی با جنبش مبارزاتی پیوند می خورد و درجهت تضعیف قدرت حاکمه و عقب راندن حاکمیت از مواضع مستبدانه و مرتجعانه آن عمل می کند نمی توان با مواضعی همسان با شرایط و موقعیتی که مردم در درون معادلات قدرت سیاسی عمل میکنند ومبنای مطالبات خود را از طریق جناحهای سیاسی حاکمیت می جویند و مبانی مبارزاتی خود را در چنین چارچوبی تعریف کرده ، براساس آن عمل نموده و با آن روبرو می گردند، مورد قضاوت قرار گیرد. در واقع مخالفت با تحریم بیان نظری فقدان آن شرایطی است که جنبش توده ای باید به لحاظ عملی جهت رسیدن به آن برای مقابله با حاکمیت تلاش نماید؛ پدید ه ای که با وجود شکست جنبش اصلاحاتی از طریق ویا درچارچوب ساختار درونی قدرت سیاسی با تحریم انتخابات و کذار از صندوقهای رای حاکمیت وپایان ماجرای اصلاح طلبی و اصول گرایی دیگر موضوعیت خودرا از دست داده است. بر اساس این شرایط و مبانی مبارزاتی، باید اهمیت دوگانه پیوند تحریم های هسته ای و حقوق بشری را به عنوان عواملی در خدمت یکدیگردر عقب راندن حاکمیت یا دآوری نمود؛ چنانکه سیاست داخلی و خارجی تهاجمی حاکمیت را نیز نمی توان از یکدیگر جدا نمود؛ هریک به دیگری اعتباروقدرت می بخشد و در خدمت آن است. اکنون باید مبارزه با علل پیدایش تحریم یعنی سیاست و برنامه هسته ای رژیم حاکم جایگزین مخالفت با تحریم که خود به تنهایی به نوعی مشروعیت بخشیدن به برنامه هسته ای حاکمیت است گردد تا در عین حال بایک استراتژی واشتراک منافع با جامعه جهانی موجب عقب راندن سیاستهای هسته ای حاکمیت ولزوم تاکید واعتبار بخشیدن به تحریم های حقوق بشری بر اساس منافع واحد با جامعه بین المللی گردد.
در ادامه به مسئله تحریم انتخابات و پیدایش دولت رئیسی می پردازیم که بر اساس ویژگیهای خاص خود چگونگی آرایش سیاسی جامعه ومقابله با حاکمیت را مشخص می کند که به دوصورت خود را نشان می دهد یکی از زاویه نوع پیدایش آن و دیگری نوع عملکرد آن در شرایط کنونی می باشد.درخصوص نوع پیدایش آن ومقایسه تفاوت آن با انتخاب احمدی نژاد به عنوان یک دولت اصول گرا باید گفت هر
چند احمدی نژاد نیزمورد نظروانتخاب رهبری نظام بود اما در عین حال محصول شرکت بخش بزرگی از مردم در انتخابات و در شرایطی بود که چه موافقین وچه مخالفین احمدی نژاد هریک به نوعی چشم امید به صندوقهای رای حاکمیت داشته اند ودراین چارچوب اقدامات خود را به پیش می بردند حقیقتی که با درهم شکستن توهم توده ها نسبت به اصلاحات، موجودیت خود را از دست داده است. مسئله دیگردر رابطه با نوع عملکرد دولت رئیسی؛باید گفت او پدیده جدیدی نیست بلکه مظهر وجودی عریان وآشکار آن چیزیست که تاکنون وجود داشته وبه صورت پنهان،بر مبنای توهم توده ها یا ظاهری اصلاحاتی به آن عمل شده است در واقع پیدایش دولت رئیسی محصول و برآیند مقاومت و رویارویی مستقیم ، آشکارو یکپارچگی حاکمیت در مقابل خواست عموم مردم ایران جهت تغییراست؛ برای مقابله با چنین روندی به همان نسبت دریک معادله برابرعقب راندن حاکمیت سرکوبگر، رویارویی همه جانبه و یک پارچه توده ها را می طلبد؛ که پیش از آن سنگ بنای این مقابله، با تحریم انتخابات کذاشته شده است. تحریم انتخابات یعنی عدم اعتماد عمومی به صندوقهای رای، ودر نخستین گام مشروعیت قدرت سیاسی را به زیر سئوال می برد و خروج از معادلات درونی آن ونابودی هر گونه روزنه امید وعمل کردن برمبنای اقدامات حاکمیتی در جهت دست یابی به مطالبات اصلاحاتی مردم است در این شرایط تنها امید برای برون رفت از وضعیت کنونی،عقب راندن قدرت سیاسی است. با تحریم انتخابات مبارزه پایان نمی یابد بلکه آغاز یک نبرد است؛ بنا براین مجموعه ای از اقدامات جمعی سیاسی و اجتماعی را درشرایط وبا ماهیت جدید می طلبد. هنگامی از تحریم انتخابات به عنوان اقدامی را ه گشا در مسیر مطالبات توده ها می توان نام برد که نخستین گام بوده و آغازی بر یک مبارزه مستمربا عمق وابعادی جدید را به همراه داشته باشد؛ و درادامه این مسیر، به صورت اعتراضات، اعتصابات وتظاهرات خیابانی در دفاع از حقوق مردم تداوم یابد؛ وعدم ارتباط این نقاط به یکدیگر به مفهوم باز گذاشتن دست حاکمیت بر تداوم یک جانبه خواست های خود وپایداری وضعیت موجود است ؛بنا براین تحریم انتخابات آرایش جدیدی از نیروهای اجتماعی و سیاسی را می طلبد که خود محصول سطح معینی ازآگاهی و اقدام جمعی است. اکنون با توجه به ویژگیهای این شرایط، حاکمیت یکپارچه یک نقطه عطف تاریخی در مبارزات مردم ایران است و عملا توده ها را به یکپارچگی درمقابل آن فرا می خواند؛ انتصاب رئیسی ازیکسو محصول خروج مردم از مدار قدرت سیاسی واز سوی دیگر رویارویی حاکمیت با خواست عمومی جامعه که به نوبه خود هریک را در موقعیت جدیدی از اقدام وعمل سیاسی قرارمی دهد واینکه سمت وسوی آینده سیاسی واجتماعی چگونه به پیش رود نتیجه برتری هر یک از دوقطب موجود بر دیگری است زیرا مسیرمورد انتخاب حاکمیت راه زوال وعقب گرد جامعه و مسیر مورد لزوم و درخواست جامعه تعیین وتبیین گشایش های جدید جهت رشد وپیشرفت در آینده است.تحریم انتخابات تنها یک نقطه شروع وآغازنوین درتحول جامعه است؛اکنون در کشور استبدادزده ایران که صحنه انتخابات تنها به عنوان یک و سیله فریب افکارعمومی است ونه معیارو مبنایی جهت سنجش و احترام به یک کارزارسیاسی دموکراتیک مسالمت جویانه تا حاکمیت ازاین طریق خواست عمومی جامعه مدنی و یا میزان از دست دادن مقبولیت ومشروعیت سیاسی خود را درک نماید وبر مبنای این پدیده به نوعی مسیرباز گشت به مطالبات عمومی را دریابد؛ درمسیری مخالف سعی می کند با تدارک آرایش جدیدی از نیروها، خود را برای مقابله با جامعه مدنی آماده نماید؛ بنا بر این در این شرایط اگر مبارزات توده ای با تحریم انتخابات پیوند نخورد جامعه راه زوال را طی خواهد کرد وگذارازاین وضعیت یگانه راه ممکن وپیش رو جهت اعتلای سیاسی و اجتماعی جامعه است؛ درغیر این صورت هرگونه ناتوانی در برخورد با این شرایط جدید جامعه را آبستن هرگونه حوادث غیر قابل پیش بینی در آینده خواهد ساخت. نقطه شروع یک کارزار ویا اقدام ساده و مسالمت جویانه یعنی در خانه نشستن و رای ندادن تنها آغازی برمسیر بسیار دشوارو با مجموعه ای از اقدامات جمعی توده ای درمقابله با حاکمیت مستبد می باشد و پایانی است از حرکت در درون معادلات قدرت سیاسی ونوعی آمادگی و حرکت های جدید جمعی سیاسی واجتماعی را از سوی جامعه می طلبد؛ در نتیجه هنگامی که توده ها به سمت تحریم انتخابات روی می آورند این به معنی پذیرش شکست تمامی تلاشها وکوششهایی است که تاکنون از طریق اقدامات خود در درون جناح های قدرت سیاسی انجام داده اند و ورود به مسیر جدیدی است که لزوم پیش برد آن تنها با ادامه وارتباط آن به مجموعه ای از مبارزات سیاسی و اجتماعی تداوم یافته و پیروزی آن در ادامه چنین مسیری قابلیت امکان می یابد و اگر تنها محدود به تحریم انتخابات شود و حاکمیت را به حال خود رها سازد و نوعی بی تفاوتی بر جامعه حاکم شود حکومت نیزبه اعمال گذشته خود ویا حتی به صورت خشن تر ادامه خواهد داد واین شرایط جدید برای توده ها تنها مجموعه ای از شکستها را در پی داشته و ایستایی و زوال جامعه را به همراه خواهد آورد و گذارازیک شکست به شکست دیگراست؛ حقیتی که باید آن را برای مردم روشن نمود. با آگاهی وتوجه به این وضعیت، نیروی پیش آهنگ نمی تواند با این بهانه توده ها را در ماندن و ساختن با شرایط گذشته تشویق و ترغیب نماید که خود به تنهایی یعنی پذیرش همیشگی وضعیت موجود وماند ن در شرایط گذشته و ترساندن توده ها از خطرات ناشی از تغییرمی باشد؛این مسیری خطیروبا مسئولیت های بزر گ تاریخی است که اکنون پس از ۴۳ سال مردم در راه آن قدم گذاشته اند؛ نیروی پیش آهنگ نمی توا ند آنها را از این مسیر باز دارد و یا اتفاقات آینده وچگونگی آن را پیش گویی نماید اما وظیفه دارد راه را به آنها نشان دهد ومسیرآ نرا پیش بینی نماید؛ نیروی پیش آهنگ نمی تواند خود را یک پیش گو تصورکرده ویا آینده را تعیین کند بلکه تنها می تواند برمبنای مسیرهای انتخابی آن را نشان دهد؛ نیروی پیش آهنگ نمی تواند برای مردم تعیین تکلیف کند بلکه تنها می تواند ووظیفه دارد که راه درست را به آنها نشان دهد و تصمیم گیرنده نهایی مردم هستند؛هرگونه عقب گرد در این شرایط تنها به مفهوم پذیرش وضعیت موجود و عدم پذیرش مسئولیت بزرگ تاریخی تغییراتی است که پیش روی ما قرار دارد.
بی گمان و سرانجام تمام فریادها واعتراضاتی که اکنون درخیابانها باغم نان وبا این ذهنیت که “حق گرفتنی است” انجام می شود به عنوان مکتب نبرد عمل کرده ودر مسیررشد آن، آینده چهره امید بخش خود را ازمیان تمامی رنج ها وآلام توده ها در یک نبرد سرنوشت سازو بزرگ تاریخی وبا غرورنشان داده و طلوع خورشید آزادی، روشنی بخش سرزمین دربند مان ایران خواهد شد.
کاوه ۱۸/۷/ ۱۴۰۰
 
 
https://www.tribunezamaneh.com/archives/261552
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)