پلنوم یازدهم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران منتخب کنگره دوازدهم در روز شنبه ۲۷ شهریور برابر با ۱۸ ماه سپتامبر با سرود انترناسیونال و یک دقیقه سکوت به نشانه گرامیداشت یاد جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم کار خود را آغاز کرد. این پلنوم با حضور اکثریت قاطع اعضای کمیته مرکزی حزب برگزار گردید.

بخش اول مباحث این نشست به گزارش سیاسی کمیته اجرایی و بحث پیرامون آن و سپس گزارش تشکیلاتی کمیته ها و ارگانهای مختلف تشکیلاتی حزب به پلنوم و بررسی این گزارش ها اختصاص یافت.

تحلیل مهمترین روندهای جاری در جهان، منطقه و ایران محورهای اصلی گزارش سیاسی کمیته اجرائی حزب به نشست کمیته مرکزی بودند.

تشدید رقابت امپریالیستی

در مورد مهمترین روندهای جاری در جهان، به تشدید رقابت امپریالیسم آمریکا و فاز جدید جنگ سرد علیه امپریالیسم چین به عنوان پاسخ ناگزیر ایالات متحده به قدرت گیری روز افزون چین اشاره شد. همانطور که ایالات متحده برای تضمین هژمونی جهانی خود در دهه های چهل و پنجاه قرن گذشته جنگ سرد را علیه اتحاد جماهیر شوروی و چین اعلام کرد، امروز نیز در راستای تأمین هژمونی بر دیگر قدرت های سرمایه داری و کسب موقعیت برتر جنگ سرد جدید با چین را پیش می برد.

اگر دولت ترامپ در حمایت از صنایع داخلی جنگ تعرفه ها و تجاری با چین را به اوج رساند، دولت بایدن در پیوستگی با سیاست های ترامپ، رقابت با چین را به طور سیستماتیک پیش می برد. اگر استراتژی ترامپ در برابر چین نامنظم و غیر قابل پیش بینی بود، اما بایدن در میدان رقابت با چین دارای یک سیاست خصم نسبتا منسجم است.

چین تحت رهبری “حزب کمونیست” برای پایان دادن به تسلط نیروی دریایی ایالات متحده بر منطقه هند و اقیانوس آرام که از پایان جنگ جهانی دوم ثابت مانده است، تلاش می کند. چین همچنین در برنامه دارد که تا سال ۲۰۲۵ به چیزی بیشتر از یک اقتصاد سرمایه داری صنعتی که بستری است برای ارائه نیروی کار ارزان قیمت برای شرکت های چند ملیتی غربی تبدیل شود، می خواهد به یک اقتصاد قدرتمند تر با تکنولوژی پیشرفته در همه زمینه ها تبدیل گردد.

این ترکیب از اهداف ژئوپلیتیک و پیشرفت تکنولوژیکی اقتصاد چین برای ایالات متحده بسیار تهدید آمیز است. این فقط به این دلیل نیست که سلطه ایالات متحده بر اقیانوس آرام در خطر است، بلکه چین مزیت بزرگ اقتصادی ایالات متحده یعنی قدرت شرکت های بزرگ فناوری اطلاعات مانند اپل، مایکروسافت، فیس بوک و نتفلیکس را نیز به چالش کشیده است.

در مقابل، دولت آمریکا نیز در توافق با دولت های ژاپن، هند و استرالیا پیمان نظامی و استراتژیک “کواد” را دوباره فعال کرده است. پیمان استراتژیکی که بسیاری از تحلیل گران از آن به عنوان ناتوی آسیا یاد می کنند. در واقع نفوذ فزاینده اقتصادی، نظامی و گسترش رد پای چین در منطقه هند- پاسفیک نگرانی آمریکا و گروه “کواد” را تشدید کرده است. دولت بایدن در سه ماهه اول ریاست جمهوری خود هیچ فرصتی را برای افزایش فشارهای نظامی آمریکا بر چین از دست نداد.

از ژانویه تا آوریل سال جاری، تحرکات نظامی آمریکا در مرزهای چین به شدت افزایش یافت ویک ناو جنگی را برای تقویت نیروهای خود در دریای چین جنوبی اعزام کرد. از آن پس تجاوز کشتی های آمریکایی به آب های چین ۲۰ درصد افزایش، و ورود هواپیماهای نظامی آمریکا به فضای هوایی چین ۴۰ درصد افزایش یافته است. طی این مدت آلمان و بریتانیا هر کدام یک ناو جنگی را به سمت دریای چین جنوبی و بسوی هند و اقیانوس آرام اعزام کردند. واشنگتن از اعزام این ناوهای جنگی به عنوان “حمایت آلمان و انگلیس از “نظم بین المللی مبتنی بر قوانین در هند و اقیانوس آرام” یاد کرد و از آن استقبال نمود.

در تحولی دیگر آمریکا بریتانیا، و استرالیا در تلاش برای مقابله با قدرت فزاینده چین از امضای تاریخی یک پیمان ویژه به نام “آکوس” جهت به اشتراک گذاشتن فناوری‌های پیشرفته دفاعی خبر دادند. بر اساس این پیمان استرالیا امکان می یابد با استفاده از اطلاعات سری نظامی آمریکا زیردریایی‌هایی با نیروی محرکه هسته‌ای بسازد. در نتیجه این توافق، استرالیا قرارداد ۹۰ میلیارد دلاری با فرانسه برای ساخت ۱۲ زیردریایی را کنار گذاشت. پیمانی که فرانسه آن را خنجری از پشت و چین آن را ناشی از “ذهنیت جنگ “سردی خواند.

این تلاش های آمریکا نشان دهنده استراتژی کنونی آن برای وادار کردن چین به پیروی از نظم سیاسی-اقتصادی مورد نظرش است که می خواهد با انعقاد قراردادهای استراتژیک با دیگر قدرتهای بزرگ سرمایه داری تحت رهبری ایالات متحده آن را تحمیل نماید. هدف استراتژیک جنگ سرد جدید علیه چین از دیدگاه ایالات متحده و متحدانش یافتن راه هایی برای محدود کردن پیشرفت های تکنولوژیک و ناکام گذاشتن اهداف ژئوپلیتیک آن است.

هدف اصلی کسب پیروزی در قرن ۲۱ در میدان رقابت علیه چین است. از اصلی ترین حربه های آمریکا برای دستیابی به این هدف، انعقاد پیمان های استراتژیک نظامی با دیگر قدرت های امپریالیستی و تحمیل پیامد معاهده های نابرابر مبتنی بر قواعدی است که توسط ائتلافی از قدرتهای بزرگ وضع شده اند و ایالات متحده در رأس آن قرار دارد. یکی دیگر از ابزارهای آمریکا برای مقابله با چین مداخله در امور داخلی آن با حربه دفاع از حقوق بشر و تشدید شکاف و کشمکش های ملی و مذهبی است که در حال حاضر در چین وجود دارد.

در واقع ترکیبی از مجموعه ای از اهرمهای نظامی، سیاسی، اقتصادی، مالی، تکنولوژیکی، سایبری و سنتی و آشکار و پنهان ابزار پیشبرد سیاست جنگ سرد آمریکا علیه چین هستند.

این تحولات نشان می دهد در عصر جهانی شده سرمایه قدرتهای سرمایه داری هیچ فرصتی را برای تشدید رقابت جهت گسترش مناطق نفوذ به قیمت به تباهی کشاندن زندگی اکثریت ساکنین کره زمین از دست نمی دهند.

جنگ های بی پایان، اختصاص بودجه های سرسام آور نظامی که در نتیجه آن کمپانی های انحصاری برای تولید ابزارهای هوشمند و پیچیده مرگ و نابودی سود زیادی می برند، تشدید سیاست مهاجر ستیزی و تقویت نژاد پرستی، تشدید تبعیض جنسیتی، نابودی فاجعه بار محیط زیست و همه گیری مرگبار ویروس ها همه از نمادهای حیات سیستم سرمایه داری هستند.

فقط مبارزه سازمانیافته طبقه کارگر و گسترش جنبش های ضد سرمایه داری، در موقعیت تعرضی قرار گرفتن سوسیالیسم است که قادر است این نظام وارونه را در همه عرصه ها به چالش بکشد و امید و اراده به سرنگونی سرمایه داری و رهائی بشریت را به یک نیروی مادی قدرتمند تبدیل کند.

افغانستان

در بخش دیگری از گزارش سیاسی با نگاهی اجمالی به اوضاع افغانستان و هزیمت نیروهای آمریکا از این کشور، بر این واقعیت تأکید شد که سرعت فروپاشی آن ساختار سیاسی و اداری که آمریکا، بریتانیا و آلمان در طول دو دهه در افغانستان سر هم بندی کرده بودند، ابعاد شکست آمریکا و کلا غرب را برجسته تر نشان می دهد و بار دیگر این باور را تقویت می کند که دوران ایالات متحده به عنوان تنها ابر قدرت مدتها است به پایان رسیده است.

موقعیت کنونی آمریکا تا حدودی شبیه موقعیت بریتانیا در مقابل قدرت اقتصادی رو به رشد آلمان و ایالات متحده در آغاز قرن بیستم است. به افول قدرت اقتصادی آمریکا باید شکست در “جنگ علیه تروریسم” در عراق و افغانستان را هم اضافه کرد. حمله به افغانستان و عراق تلاشی بود برای استفاده از قدرت نظامی برای تأمین سلطه بلامنازع بر منطقه ژئوپلیتیک خاورمیانه با منابع سرشار انرژی که با شکست مواجه شد.

شکست و هزیمت آمریکا از افغانستان همانند شکست اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰، دارای پیامدهای جهانی بسیار فراتر از کشوری است که جنگ و اشغالگری در آن انجام گرفته است. وخامت اوضاع در افغانستان و دیگر کشورهایی که آمریکا در آنها مداخله نظامی داشته نشان دهنده مرحله جدیدی از حیات امپریالیسم است که در آن هرگونه تظاهر به توسعه یا بازسازی به طور کامل کنار گذاشته شده است.

افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و یمن نمادهایی از چگونگی جهت گیری مداخلات معاصر آمریکا و دولت های غربی در جهت ایجاد مناطق تحت کنترل امپریالیسم به منظور دستیابی به اهداف کوتاه مدت هستند، که غیر از کشتار و ویرانی چیزی از خود بجای نگذاشته اند.

تجربه مداخله نظامی آمریکا در افغانستان بار دیگر این واقعیت را نشان داد که دخالت های نظامی و سیاسی آمریکا در هیچ نقطه ای از جهان، نه تنها امنیت و ثبات و دموکراسی، با خود به همراه نیاورد، نه تنها به نابودی تروریسم منجر نشد، بلکه تضادها و رویارویی های محلی و منطقه ای را تشدید کرد و زمینه های عینی رشد جریانهای تروریست را تقویت نمود.

چه کسی می تواند منکر نقش دولت پاکستان و سرویس اطلاعاتی آن در آموزش و هدایت طالبان و تشدید کشمکش های داخلی در افغانستان باشد. اشغالگری آمریکا در افغانستان و شکل گرفتن جنبش مقاومت ارتجاعی در برابر این اشغالگری به بستری برای رشد جریانهای تروریست اسلامی و مداخله گری قدرتهای ارتجاعی منطقه تبدیل شد. بر خلاف ادعای سران دولت آمریکا حمله به افغانستان به بهانه ۱۱ سپتامبر و مبارزه با تروریسم در واقع ریشه در افول قدرت اقتصادی آمریکا داشت.

آمریکا که به دلیل افول قدرت اقتصادی اش نتوانسته بود رهبری خود را بر جهان بعد از جنگ سرد تامین کند، تلاش کرد با اتکا به قدر قدرتی نظامی هژمونی خود را بر قدرت های بزرگ سرمایه داری تحمیل نماید. اما کوشش آمریکا برای تأمین هژمونی با تکیه بر قدرت نظامی ناکام ماند، هزیمت و فرار نیروهای آمریکایی از افغانستان آخرین پرده این شکست استراتژیک بود.

تجربه افغانستان این درس را برای فعالین جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی در ایران در بر دارد که هر گونه تحولی برای تأمین آزادی و رفاه، فقط می تواند محصول و نتیجه پیشروی نیروی محرکه تحول انقلابی در این جامعه باشد. تجربه افغانستان نشان داد که برخلاف تصور آن بخش از اپوزیسیون بورژوایی ایران که برای خزیدن به قدرت به دخالت قدرتهای خارجی امید بسته اند، دخالت قدرتهای خارجی نه تنها نمی تواند در راستای منافع مردم باشد، بلکه مبارزه کارگران و مردم علیه رژیم های دیکتاتوری و برای رسیدن به آزادی و رفاه را از مسیر طبیعی خود خارج می کند.

بدون شک مردم ستمدیده افغانستان و در پیشاپیش آنان زنان که طی چند دهه گذشته مبارزاتشان تحت الشعاع مقاومت ارتجاعی جنبش اسلام سیاسی علیه اشغالگری قدرتهای امپریالیستی قرار گرفته، این دوره را پشت سر خواهند گذاشت. از اینرو پایان اشغالگری آمریکا در افغانستان گرچه طالبان را جانشین خود ساخت، به لحاظ تاریخی می توان یک پیشرفت به حساب آورد.

زنان و مردان آزاده افغانستان که در سالهای اخیر خیابان ها و میادین شهرهای مختلف افغانستان را به صحنه های پرشوری از مقاومت و مبارزه علیه هردو قطب ارتجاع حاکم تبدیل کردند در همبستگی با بشریت ترقی خواه جهان، سرانجام حکومت طالبان را به زانو در خواهند آورد.

اوضاع عمومی عراق و تهدیدات رژیم جمهوری اسلامی

در عراق دو رویداد سیاسی مهم در جریان هستند، که همه نیروهای دخیل در اوضاع عراق، چه جریان ها و احزاب بورژوا اسلامی در سطح سراسری و چه احزاب ناسیونالیست و اسلامی در کردستان و چه حکومت های ارتجاعی منطقه و قدرتهای امپریالیستی دخیل در اوضاع عراق همه خود را برای تأثیر گذاری بر این دو روند آماده می کنند. یکی از رویداد های سیاسی انتخابات پارلمانی در عراق است که قرار است در ماه اکتبر برگزار گردد. این انتخابات اولین انتخاباتی است که بعد خیزش انقلابی مردم عراق در اکتبر ۲۰۱۹ برگزار می گردد.

این خیزش انقلابی که علیه فقر و فلاکت اقتصادی، فساد و دزدی های نهادینه شده در ساختار سیاسی حاکم، مداخله گری های قدرتهای ارتجاعی منطقه و آمریکا و بویژه جمهوری اسلامی بر پا شده بود، برکناری دولت و پارلمان حاکم در محور خواسته های آن قرار داشت. این خیزش توده ای از یک طرف به دلیل سرکوب خونین دولت و گروههای میلیشیای مسلح وابسته به جمهوری اسلامی و از سوی دیگر به دلیل همه گیری ویروس کرونا به مرور زمان فروکش کرد. در جریان این سرکوب خونین بیش از هزار نفر از معترضان جان خود را از دست دادند، ۳۰ هزار نفر زخمی و هزاران نفر دستگیر شدند.

آتش این قیام شکوهمند اگر چه زیر خاکستر مدفون شده است، اما بر متن تشدید فقر و محرومیت ها هر از چند گاهی شعله های آن فروزان می گردد. قیام اکتبر ۲۰۱۹ عراق همانند خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ ایران توازن قوا را به نفع طبقه کارگر و توده های معترض عراق عوض کرده است و مهر خود را به اوضاع سیاسی عراق و شرایط مبارزه طبقاتی در این جامعه کوبیده است. بدون تردید پیامد و باز تاب این قیام شکوهمند در بایکوت گسترده انتخابات پارلمانی اکتبر ۲۰۲۱ خود را نشان خواهد داد.

یکی از تفاوت های این انتخابات با انتخابات های پیشین این است که اینبار جدای از احزاب چپ و کمونیست و انقلابی که به درست آن را بایکوت کرده اند، دیگر احزاب اسلامی و ناسیونالیست در بغداد فریبکارانه چنین وانمود می کنند که این انتخابات در راستای تحقق خواست محوری توده های مردم بپاخاسته اکتبر ۲۰۱۹ است.

تمام احزاب و نیروهای حاکم چنین وانمود می کنند که تنها راه دستیابی به خواسته های قیام اکتبر و جوانان معترض و هر گونه اصلاحی در وضع موجود تنها و تنها از راه مشارکت در انتخابات پارلمانی متحقق می گردد. در این میان همه حکومت های ارتجاعی منطقه و بویژه رژیم جمهوری اسلامی که در جریان قیام اکتبر کنسولگری و نمادهایش به آتش کشیده شدند برای تقویت نفوذ خود در عراق بعد از انتخابات تلاش می کنند.

اما به رغم تلاش احزاب و نیروهای حاکم در عراق و مداخله حکومت های ارتجاعی منطقه، قیام اکتبر ۲۰۱۹ و صف گسترده بایکوت کنندگان این انتخابات نشان می دهد که نیروی مادی و واقعی برای تغییر در این جامعه وجود دارد.

کارگران و مردم زحمتکش، زنان ستمدیده، معلمان و همه انسانهایی که از ادامه وضعیت موجود در عراق و کردستان به تنگ آمده اند، راهی جز این ندارند که برای پایان دادن به وضعیت موجود، در صحنه سیاسی جامعه حضور داشته باشند، صفوف خود را متحد کنند، تشکل و سازمان خود را بوجود آورند، رهبری خود را شکل بدهند و از طریق همین نهادها مجرای دخالت در اداره جامعه و تعیین سرنوشت خود را پیدا کنند. کارگران آگاه، کمونیست ها و نیروهای آزادیخواه با متحد کردن صفوف خود و با استراتژی سیاسی روشن است که می توانند پیشروی خود را تضمین کنند.

از سوی دیگر تحولات یک ماه و نیم اخیر و بویژه بعد از خروج آمریکا از افغانستان نشان می دهد که از دولت عراق گرفته، تا حکومت اقلیم کردستان، و کلیه نیروهای دخیل در اوضاع عراق و بیش از همه رژیم جمهوری اسلامی خودشان را برای سناریوی بعد از رفتن آمریکا از عراق آماده می کنند.

آمریکا در توافق رسمی با دولت عراق قرار است تا آخر سال میلادی نیروهای نظامی خود را از عراق خارج نماید. این پروسه با خارج شدن نیروهای عملیاتی آمریکا ازپایگاه عین الاسد و اربیل آغاز شده است. بنابراین حملات و تهدیدات اخیر رژیم جمهوری اسلامی علیه نیروهای اپوزیسیون مستقر در کردستان عراق و نظامی گری در خارج از مرزها را نه فقط به عنوان بخش جدائی ناپذیری از استراتژی گسترش سرکوب در داخل مرزهای ایران، بلکه همچنین باید بر متن اوضاع جدید تحلیل و ارزیابی کرد.

جمهوری اسلامی با تجاوز به خاک کردستان عراق و فعال کردن پروندهء مربوط به نیروهای اپوزیسیون می خواهد در رقابت و مقابله با دولت های عرب منطقه مانند قطر و اردن و عربستان، و مداخله گری های دولت ترکیه موقعیت خود را در عراق بعد از خروج آمریکا تقویت کند.

رژیم اسلامی در حالی که دولت ترکیه به بهانه حضور نیروهای “پ کا کا” بخش هایی از کردستان عراق را اشغال کرده است و جنگنده ها یش در عمق ۳۰۰ کیلومتری خاک کردستان عراق بمباران می کنند، می خواهد نشان دهد که او هم به بهانه حضور نیروهای اپوزیسیون می تواند قسمت هایی از خاک کردستان را اشغال کند.

می خواهد نشان دهد که در عراق بعد از خروج آمریکا حضور نیروهای مسلح اپوزیسیون در خاک کردستان عراق را تحمل نمی کند. جمهوری اسلامی برای پیش برد این اهداف نه تنها در تلاش است که از اهرم فشار اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک دولت مرکزی عراق علیه حکومت اقلیم کردستان استفاده نماید، بلکه مستقیما نیز به احزاب حاکم در کردستان عراق فشار خواهد آورد.

رژیم جمهوری اسلامی هم مانند دولت ترکیه از یک موضع شوینیستی، تجربه حکومت اقلیم کردستان را به رغم تمام ناکامی ها و بیگانگی اش با منافع مردم کردستان عراق را به زیان منافع خود می داند و تضعیف و بی اعتبار کردن بیشتر آن را هدف قرار داده است. رژیم اسلامی می خواهد نشان دهد که بعد از هزیمت مفتضحانه آمریکا در افغانستان، دولت عراق نمی تواند تحت فشار آمریکا ده ها میلیارد دلار پولهای رژیم در بانک هایش را همچنان بلوکه کند.

جمهوری اسلامی با اعمال این فشارها بر بستر این اوضاع می خواهد تسلیم طلبی را در میان بخشی از نیروهای اپوزیسیون کرد ایران رواج دهد. بی جهت نیست که همزمان با حملات و تهدیدات رژیم اسلامی، “جبهه متحد کرد” که تاریخا مانند بازوی اصلاح طلبان حکومتی در کردستان عمل کرده اند و طیفی از فعالین وابسته به ملی مذهبی ها در شهرهای کردستان طبل مذاکره نیروهای اپوزیسیون با رژیم را می کوبند.

با این موازنه و اوضاع جدید نمی شود با مذاکره از بالا و با باج دادن به حکومت اقلیم کردستان مقابله کرد ، اگر این تحولات در بالا در جریان است و حملات رژیم و تهدیدات پی در پی، آن را تکمیل می کند، فقط و فقط با فشار از پایین باید با آنها به مقابله برخاست.

در چنین شرایطی بد ترین کار زدن بر طبل مذاکره با رژیم جمهوری اسلامی است. که متأسفانه از فحوای کلام برخی از رهبران احزاب ناسیونالیست چنین پیداست که با آن موافقند.

در شرایطی که این رژیم زیر فشار اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده ای در سطح سراسری قرار گرفته است و مبارزه برای سرنگونی این رژیم وارد فاز جدیدی شده است، زدن بر طبل مذاکره با رژیم جنبش حق طلبانه مردم کردستان را از متحدین خود در سطح سراسری منزوی می کند.

در حالی که طی بیش از چهار دهه گذشته بارها به اثبات رسیده است که رژیم از ابزار مذاکره فقط برای ضربه زدن به رهبری احزاب اپوزیسیون، و رواج حالت انتظار در میان مردم کردستان استفاده کرده است.

اما چه باید کرد؟

از اقدامات عاجل، قبل از هر چیز باید با توجه به کارنامه جنایتبار رژیم اسلامی، تهدیدات آن را جدی گرفت. و در اردوگاهها تمهیداتی را به عمل آورد که در صورت حملات و بمباران های رژیم تلفات را به حداقل رساند.

لازم است احزاب اپوزیسیون کردستان ایران در همکاری و هماهنگی با احزاب اپوزیسیون کردستان ترکیه همبستگی و حمایت مردم کردستان عراق و نیروهای چپ و ترقی خواه از جنبش حق طلبانه مردم کردستان ایران و کردستان ترکیه را جلب کنند و تلاش کرد که نفرت و اعتراض مردم کردستان عراق علیه مداخله گری های جمهوری اسلامی و دولت ترکیه به یک حرکت مادی تبدیل گردد. به طوری که به حکومت عراق و حکومت اقلیم کردستان نشان دهیم که ما نیرویی نیستیم که بتوانند به راحتی روی سرنوشت ما معامله کنند.

این اعتراضات لازم است در خارج از کشور همه ادامه یابدو هزینه سیاسی مداخله گری های نظامی جمهوری اسلامی را بالا برد. نیروهای سیاسی اپوزیسیون ایران در خارج از کشور و بویژه نیروهای چپ و کمونیست نباید نسبت به این تحولات در منطقه و مداخله گری های نظامی جمهوری اسلامی بی تفاوت باشند.

لازم است به مردم کردستان اطمینان دهیم که رژیم با این تهدیدات و حملات و تحمیل محدودیت های احتمالی بیشتر به نیروهای اپوزیسیون در کردستان نمی تواند جنش حق طلبانه مردم کردستان را به شکست بکشاند. این جنبش ریشه در واقعیات های این جامعه و ریشه در پیامد بیش از چهار دهه اعمال سیاست های شووینیستی رژیم علیه مردم کردستان دارد.

تجربه خیزش آبان نشان داد که جنبش حق طلبانه مردم کردستان تا چه اندازه خود را هم سرنوشت مبارزات کارگری و توده ای و خیزش تهیدستان شهری در سراسر ایران می داند. باید یک بار دیگر نشان داد که میدان ابراز وجود جریان سوسیالیستی و جنبش انقلابی کردستان تنها اردوگاه و فعالیت مسلحانه نیست، بلکه حضور کارگران و مردم زحمتکش و تشنه آزادی در صحنه سیاسی جامعه مهمترین میدان ابراز وجود این جنبش است و آنجاست که می توان جمهوری اسلامی را به زانو در آورد.

اوضاع سیاسی ایران و وظایف ما

در تبیین اوضاع سیاسی ایران، سه مؤلفه اصلی اوضاع کنونی را خصلت نمائی می کنند که داشتن تصویری واقع بینانه از این مؤلفه ها و مد نظر قرار دادن آنها تا حدود زیادی وظایف و اولویت فعالیت کمونیست ها در این دوره را روشن می کنند.

یکی از این مولفه ها تشدید فقر و فلاکت اقتصادی بی سابقه و ناامنی جانی در ایران است که ابعاد آن به مرز غیر قابل تحمل رسیده و ادامه این وضعیت را غیر ممکن کرده است. فاصله دستمزدهای چهار میلیون تومانی با خط فقر و هزینه ۱۲ میلیونی تأمین سبد معیشت یک خانوار به آشکارترین نحو ابعاد این فقر و فلاکت اقتصادی را نشان می دهد.

از طرف دیگر بنا به اعتراف وزارت کار و رفاه اجتماعی رژیم طی نه سال گذشته خط فقر بیش از ده برابر افزایش یافته است و بنا به گفته رئیس اتاق بازرگانی که آخرین گزارش بانک جهانی هم آن را تأیید می کند طی سه سال اخیر تولید ناخالص داخلی ایران که یکی از شاخص های میزان رفاه جامعه است ،۵۷ درصد کاهش داشته است. همزمان افزایش نرخ بیکاری ابعاد فاجعه باری پیدا کرده است.

این بیکاری نه ناشی از نوسانات موقتی بازار کار، بلکه ریشه در بحران ساختاری سرمایه داری ایران و رکود باز تولید گسترده ی سرمایه دارد. به این اوضاع فلاکتبار اقتصادی لازم است پیامد فاجعه بار همه گیری ویروس کرونا و سیاست های ضد انسانی و درماندگی رژیم در مقابله با آن، وضعیت مرگبار جاده ها، تلفات ناشی از ناأمنی محیط های کار و پدیده کولبری و سوختبری و گسترش آسیب های اجتماعی را اضافه کرد تا نشان داد که ادامه این اوضاع غیر ممکن است.

دومین مؤلفه به موقعیت رژیم جمهوری اسلامی دلالت دارد.
این رژیم به عنوان مظهر قدرت طبقه سرمایه دار ایران نمی تواند به شکل سابق به حاکمیت خود ادامه دهد.
این ناتوانی را که ریشه در ساختار سیاسی و ایدئولوژیک، حقوقی و اداری حکومت اسلامی دارد را لازم است در شکل جامع آن مد نظر قرار داد.
رژیم جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت سرمایه داری نه فقط قادر نیست که بحران اقتصادی سرمایه داری ایران را کنترل کند، بلکه خود عامل اصلی گسترش و تعمیق این بحران است.

این بحران ساختاری است و خود را در ناتوانی سرمایه داری ایران در بازتولید گسترده و رکود تولید صنعتی، حجم بالای فرار سرمایه و افزایش نقدینگی، بحران تحقق ارزش در نتیجه سقوط فاجعه بار قدرت خرید کارگران و اکثریت مردم ایران، رکود سرمایه گذاری در حوزه تولیدات کشاورزی و مواد غذایی به دلیل سیاست های ویرانگر زیست محیطی و ورشکستگی بانک ها و مؤسسات مالی خود را بروز داده است.

از سوی دیگر سیاست های منطقه ای رژیم جمهوری اسلامی و مداخله گری آن در کانون های بحران خاورمیانه و بلند پروازی های اتمی آن به منظور کسب موقعیت برتر در تجدید آرایش امپریالیستی منطقه، هم به عنوان ارکان یک استراتژی “تعرض بازدارنده” و هم به عنوان راهی برای برون رفت از بن بست اقتصادی، با شکست روبرو شده و تشدید تحریم های اقتصادی را به دنبال داشته است. با بن بست این استراتژی، برای جمهوری اسلامی افق برون رفت از بحران اقتصادی نیز بیش از هر زمان دیگری تیره و تار شده است.

پیامد این بحران اقتصادی و همچنین محرومیت ها ی سیاسی و اجتماعی بستر رشد مبارزات کارگری و جنبش های اعتراضی در جامعه بوده است. به طوری که هیچ روزی نیست که ما شاهد اعتصاب و اعتراض کارگران و محرومان جامعه نباشیم.

در شرایطی که دستگاه روحانیت و ایدئولوژیک رژیم هم در مشروعیت بخشی به این اوضاع به بن بست رسیده است، پاسخ رژیم به روند رو به گسترش این اعتراضات تنها سرکوب گسترده است. این تنگناهای رژیم و انتصاب ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس جمهور و اقدامات رژیم برای یکدست کردن قوای سه گانه و تجدید کنترل ساختار قدرت دولتی بطور نمادین نشانه این واقعیت است که رژیم جمهوری اسلامی نمی تواند به شکل سابق به حاکمیت خودش ادامه دهد.

رژیم اسلامی برای بقای خود در داخل مرزها استراتژی سرکوب عریان تر و گسترده تر را در پیش گرفته و در بیرون مرزها برای جبران شکست و ناکامی هایش به نظامی گری روی آورده است.

سومین مؤلفه در تبیین اوضاع سیاسی ایران این واقعیت است که کارگران و اکثریت مردم ایران هم نمی خواهند مانند گذشته به زندگی خودشان ادامه دهند، نمی خواهند مانند گذشته غارت شوند. آغاز اعتصاب سراسری کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی درست یک روز بعد از پایان نمایش انتخاباتی، از سرگیری اعتصاب کارگران هفت تپه و خیزش آب در خوزستان و اعتراضاتی که در حمایت از آن برپا شد این تحولات هم بطور نمادین نشانه آن است که کارگران و مردم ایران مرعوب استراتژی سرکوب عریان تر و گسترده تر رژیم نمی شوند.

اگر در سال ۹۹ حدود دو هزار مورد اعتصاب و اعتراض کارگری روی داده است این روند در نیمه اول سال ۱۴۰۰ هم ادامه داشته است. اعتصاب کارگران نفت جدای از اهمیت سیاسی مقطع زمانی برپائی آن و جدای از سراسری بودن آن و خواسته های تعرضی که مطرح کرده اند، اهمیت برجسته دیگری که داشت این بود که بار دیگر گفتمان طبقاتی را در جامعه برجسته کرد، نقش طبقه کارگر در تحولات آتی را برجسته تر نشان داد، و افسانه پردازی در مورد نقش طبقه متوسط را به کناری نهاد و راه حل های اپوزیسیون بورژوازیی برای نقل و انتقال قدرت از بالای سر کارگران و مردم زحمتکش را بی اعتبار کرد.

این تحولات نشان می دهد که چپ و کمونیست از چه نیروی عظیمی در جامعه برخوردار است.

از آنجا که بحران اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی ریشه در بحران ساختاری سرمایه داری ایران دارد، انعقاد قرارداد ۲۵ ساله با چین، پیوستن به پیمان شانگهای و بازگشت رژیم به برجام و رفع تحریم ها به رغم اینکه می توانند در تنگناهای اقتصادی جمهوری اسلامی گشایش هایی ایجاد کنند، اما بهبود محسوسی در زندگی مردم ایجاد نمی گردد.

بنابراین با توجه به زمینه های اقتصادی و اجتماعی و فضای سیاسی جامعه، اعتصابات کارگری و جنبش های اعتراضی و خیزش ها ادامه خواهند داشت و بطور اجتناب ناپذیری بخشی از واقعیت جامعه ایران را شکل می دهند.

این مؤلفه به ما می گوید که ایران آبستن انقلاب، و در آستانه وارد شدن به موقعیت انقلابی قرار دارد.

از آنجا که انقلاب محتمل ترین راه به قدرت رسیدن طبقه کارگر است، یک موقعیت انقلابی از این رو برای کمونیست ها اهمیت حیاتی دارد که به طبقه کارگر فرصت خیز برداشتن به طرف تسخیر قدرت سیاسی و تبدیل شدن به قدرت حاکم بر جامعه را بوجود می آورد. نباید در این شکی داشت که بدون فراهم آمدن مؤلفه های یک موقعیت انقلابی، انقلاب امری غیر ممکن است.

اما وارد شدن به یک موقعیت انقلابی به خودی خود وقوع انقلاب و پیروزی طبقه کارگر در تصرف قدرت سیاسی را تضمین نمی کند.

برای وقوع انقلابی که نظام جمهوری اسلامی را به شیوه انقلابی به زیر بکشد، طبقه کارگر به قدرت سیاسی برسد و تحول در بنیادهای مناسبات سرمایه داری را در دستور کار خود قرار دهد، علاوه بر آن تغییرات و زمینه های عینی و اجتماعی که به آنها اشاره شد و از اراده احزاب و نیروهای سیاسی خارج است، باید طبقه کارگر یعنی موتور اصلی انقلاب به قدر کافی سازمان یافته و نیرومند باشد تا بتواند رسالت تاریخی خود را به انجام برساند.

این کافی نیست که طبقه حاکم نتواند به شکل سابق به حاکمیت خویش ادامه دهد، فقر و بدبختی طبقات فرودست به حد غیرقابل تحملی رسیده باشد و کارگران به میدان عمل تاریخی مستقل علیه وضع موجود کشانده شوند، بلکه علاوه بر این پیش شرط ها، طبقه کارگر لازم است توانائی انجام رسالت تاریخی را هم در خود بوجود آورد.

طبقه کارگر بدون سازمانیابی در تشکل های طبقاتی و توده ای از نوع شوراها و حزب سیاسی کمونیستی خود و ایجاد تشکل هایی از نوع کمیته کارخانه و کمیته اعتصاب که اعتصابات و مبارزات جاری کارگران را هدایت و رهبری کند، نمی تواند ظرفیت های خود را برای ایجاد این تحولات انقلابی به کار گیرد.

در این دوره یاری رساندن به شکل گیری شوراهای کارگری در کارخانه و محیط های کار و شوراهای محلات که هم به عنوان ارگان مبارزه و هم در موقع لازم به عنوان ارگان مدعی قدرت سیاسی و مدیریت جامعه ظاهر شوند از اهمیت حیاتی برخوردار است.

در این دوره لازم است با حضور فعال در مبارزات جاری و جنبش مطالباتی کارگران تلاش کرد که بین خواسته های روزمره کارگران و استراتژی سوسیالیستی انقلاب پلی برقرار کرد. لازم است به کارگران نشان داد که برای رسیدن به همین خواسته ها و دستیابی به یک زندگی مرفه و انسانی بطور اجتناب ناپذیری باید از رژیم سیاسی و مناسبات طبقاتی حاکم عبور کرد و فتح قدرت سیاسی در جامعه و خلع ید از سرمایه‌داران را در دستور گذاشت.

چون پیش شرط های اقتصادی و اجتماعی انقلاب به مرحله ای از تکامل رسیده که بحثی بر سر رفرم های سیستماتیک و بهبود سطح زندگی توده ها تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نمی تواند در میان باشد.

در این مرحله از مبارزه شکل گیری یک رهبری سیاسی سراسری که کارگران و توده های مردم به آن اعتماد کنند بسیار مهم است. بدون شکل گیری این رهبری پیشروی و پیروزی انقلاب ممکن نیست. اما رهبری سیاسی مبارزات توده ای و انقلابات در روند این اعتصابات کارگری و جنبش های اعتراضی و روند تکامل مبارزه و انقلاب شکل می گیرد.

بنابراین از زاویه شکل گیری رهبری سیاسی هم دامن زدن به اعتصابات کارگری و جنبش های اعتراضی و حضور فعالانه در آن اهمیت حیاتی و استراتژیک دارد. این رهبری می تواند از تلاقی و به هم رسیدن تلاش های مختلفی که در جریان است شکل بگیرد. هم اکنون ما شاهد حضور طیف گسترده ای از رهبران کارگری که ظرفیت های بالایی در امر رهبری از خود نشان داده اند هستیم ، به هم مرتبط شدن آنها، همکاری آنها و نهادینه شدن همکاری ها می تواند نقش برجسته ای در به هم مرتبط کردن اعتصابات جاری و تأمین رهبری سراسری داشته باشد.

از طرف دیگر تلاش های زیادی که جانب احزاب و نیروهای کمونیست برای عجین شدن، برای درآمیختن با این جنبش های اعتصابی و اعتراضی در جامعه در جریان است، به هم رسیدن این تلاش ها می توانند نقش مؤثری در پر کردن خلا رهبری سیاسی داشته باشد.

در شرایط کنونی بستر سازی برای تدارک اعتصابات سیاسی توده ای که طبقه کارگر در محورآن قرار داشته باشد که می تواند محصول پیوند جنبش های اعتراضی در خیابان و اعتصابات کارگری در کارخانه باشد، از اهمیت حیاتی برخوردار است. با پیشروی در این مسیر است که ما می توانیم نیروی سرکوب جمهوری اسلامی را زمینگیر کنیم. اینها همه از ملزومات شکل گیری آلترناتیو سوسیالیستی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستند که با دخالت نیروهای کمونیست در روند اعتصابات و اعتراضات و مبارزات جاری تأمین می شوند.

از همین رو است که دامن زدن به اعتصابات کارگری، دامن زدن به اعتراضات جاری، اهمیت دادن به پیروزی و موفقیت هر تک اعتراض کارگری اهمیت پیدا می کند. بالا بردن هزینه های سیاسی سرکوب برای جمهوری اسلامی اهمیت پیدا می کند. باید معنای روشنی از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و پیروزی انقلاب را به درک عمومی تبدیل کنیم. وظیفه اصلی ما نیروهای کمونیست قاعدتا باید کمک به این روند ها باشد وهمکاری های ما در شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست لازم است در همین راستا گسترش یابد.

اولویت های ما در کردستان

در مباحث پلنوم در مورد کردستان تأکید شد که نباید گذاشت جنبش حق طلبانه و انقلابی مردم کردستان از روند رو به رشد جنبش های اعتراضی در سطح سراسری عقب بماند.

اگر چه طی سالهای اخیر معلمان و تا حدودی بازنشستگان در کردستان به عنوان بخشی از جنبش معلمان در سطح سراسر ایران و مبارزه بازنشستگان برای پیگیری مطالبات مشترک در اعتصابات و اعتراضات سراسری شرکت کرده اند، اما این مشارکت می تواند بسیار فعالانه تر، گسترده تر و سازمان یافته تر باشد. فعالین کومه له و کمونیست ها در کردستان لازم است مطابق نقشه آگاهانه به استقبال ایجاد فرصت ها بشتابند.

برای نمونه در کردستان با توجه به تشدید فقر و فلاکت اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری بویژه در میان جوانان، و همچنین با توجه به اینکه هر هفته تعدادی از کولبران زحمتکش در مسیر حمل کوله بارهای خود مورد شلیک مزدوران رژیم قرار گرفته و زخمی می شوند، زمینه عینی برای به راه انداختن جنبش بیکاران علیه بیکاری و علیه جنایات رژیم در حق کولبران وجود دارد. فعالیت نقشه مند در این زمینه از همه فعالین کومه له و حزب و همه کمونیست ها مستقل از تعلق سازمانی و حزبی می طلبد که برای به راه انداختن جنبش علیه بیکاری و علیه کشتار کولبران دست به دست هم بدهند.

لازم است در برابر نقشه راه نیروها و احزاب ناسیونالیست که برای حکومت آینده در کردستان و تقسیم قدرت در بین خود و از بالای سر مردم و متکی کردن آن به یک سیستم پارلمانی تلاش می کنند، آلترناتیو اداره شورایی جامعه که بخشی از تجربۀ مبارزۀ انقلابی خود این مردم نیز بوده است را به یک گفتمان نیرومند در جامعه کردستان تبدیل کرد.

لازم است ایده سازمان و حاکمیت شورایی را به میان هر خانواده، جمع و محفلی برد. در شرایطی که جامعه گام به گام به یک دوره انقلابی نزدیک می شود لازم است برای برپا کردن شوراها در هر کارخانه و مرکز تولیدی، در هر محله و روستایی بسترسازی کرد.

اگر بر این باوریم که جنبش سوسیالیستی در کردستان در ابعاد اجتماعی یک جنبش سازمانیافته و متحزب است، این ظرفیت لازم است در تلاش سازمانیافته همه فعالین نیروهای چپ و کمونیست جهت به راه انداختن یک جنبش شورایی در کردستان در راستای تحقق حاکمیت مردم و اعمال ارادۀ مستقیم آنان در ادارۀ و مدیریت جامعه خود را نشان دهد. حول این فعالیت ها و در مبارزه برای ایجاد این فرصت ها قطب چپ و کمونیست جامعه می تواند به طور عینی شکل گرفته و سر و سامان بگیرد و به روند اوضاع سمت و سو دهد.

به راه اندختن یک جنبش شورایی یکی از رمزهای پیروزی جنبش انقلابی کردستان است. بدون به راه انداختن جنبش شورایی نیرومند، این نگرانی وجود دارد که توده های مردم کردستان در تغییر و تحولات آینده یک بار دیگر به حاشیه رانده شوند و بعد از بیش از چهل سال مبارزه امکان این را پیدا نکنند که به شیوه ای مستقیم در حاکمیت و اداره و مدیریت جامعه نقش ایفا کنند.

با پرداختن به این اولویت ها و حضور در تمام عرصه های مبارزه آزادیخواهانه و دمکراتیک است که می توان هژمونی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در مبارزه آزادی خواهانه همگانی و مبارزه برای رفع ستمگری ملی را تأمین کرد.

از آنجایی که بار اصلی ستم ملی بر شانه‌های مردم کارگر و زحمتکش و توده‌های فرودست که اکثریت ساکنان این جامعه را تشکیل می‌دهند، سنگینی می‌کند؛ مبارزه برای رفع این ستم بیش از پیش به مبارزۀ طبقاتی کارگران و مردم زحمتکش کردستان گره خورده است. پس بایستی برای تأمین هژمونی این طبقه و جنبش سوسیالیستی آن در مبارزه برای رفع ستم ملی تلاش نمود.

در کردستان یکی دیگر از اولویت های فعالیت کومه له به عنوان یک تشکیلات کمونیستی هر چه بیشتر بعد تشکیلاتی دادن به نفوذ سیاسی و معنوی خود در میان کارگران و زحمتکشان است. لازم است با کار پر حوصله در میان کارگران و بر متن حضور در عرصه های مختلف مبارزه کارگران و مردم زحمتکش، شبکه های تشکیلاتی و حزبی کومه له به تناسب نفوذ و اعتبار اجتماعی آن گسترش پیدا کند.

لازم است همه ظرفیت های خود را برای به میدان آوردن و سازمان دادن این نیروی اجتماعی بکار بیاندازیم بطوریکه در هر توازن قوایی بتوانیم وحدت و یکپارچگی این نیروی اجتماعی را حفظ کنیم.

*****
در بخش گزارش تشکیلاتی، گزارش فعالیت های کمیته تشکیلات داخل، جمع هماهنگ کننده فعالیت های تشکیلات خارج از کشور حزب، شبکه تلویزیون حزب و کومه له، دفتر روابط بین المللی و نشریه جهان امروز، شبکه های اجتماعی، سایت حزب و پروژه همکاری نیروهای چپ و کمونیست به نشست کمیته مرکزی ارائه داده شدند و این گزارش ها مورد نقد و بررسی قرار گرفتند.

نشست کمیته مرکزی در مبحث مربوط به فعالیت تلویزیون حزب و کومه له، از آنجا که جناح راست مطابق یک نقشه از قبل طرح ریزی شده کلیه امکانات رسانه تلویزیون را به تصرف خود در آورده و مجموعه رفقای جناح چپ را که به عنوان تهیه کننده و یا مجری برنامه های تلویزیونی و یا در بخش فنی این رسانه فعالیت می کردند را از فعالیت در این ارگان حذف کردند؛
از آنجا که تمام تلاش های ما و ارائه راه حل های عملی برای اداره مشترک تلویزیون حزب و کومه له و پایان دادن به سیاست حذف بی نتیجه ماند؛
از آنجا که کمیته مرکزی کنونی کومه له در یک اقدام خلاف روال معمول، کمیته جناحی تلویزیون حزب و کومه له را در پلنوم کومه له برگماردند؛
از آنجا که کمیته تلویزیون جناح راست در نامه به نیروهایی که در شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست حضور دارند، اعلام کرده بودند که در آخر ماه سپتامبر سال جاری به همکاری با آنها در زمینه داشتن یک کانال مشترک تلویزیونی پایان می دهند،
لذا پلنوم کمیته مرکزی حزب اقدام کمیته اجرائی حزب مبنی بر ادامه همکاری با “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست” در زمینه اجاره یک کانال تلویزیونی مشترک تحت عنوان آلترناتیو شورایی و پخش برنامه های تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه له از این کانال ماهواره ای را مورد تأیید قرار داد.

در این پلنوم، از آنجا که به رغم هشدارهای رهبری حزب و کمیته ها و مسئولین تشکیلاتهای کشوری حزب کمونیست در خارج از کشور و مخالفت نیمی از اعضای واجد شرایط با برگزاری این کنفرانس، جناح راست در ادامه رفتارهای انحلال طلبانه و انشعابگرانه خود کنفرانس جناحی خود را تحت عنوان کنفرانس تشکیلات خارج از کشور حزب کمونیست ایران برگزار نموده است، قراری در مورد عدم مشروعیت سیاسی و اساسنامه ای این کنفرانس جناحی به تصویب رسید. این قرار ضمیمه گزارش است.

پلنوم در بخش پایانی کار خود و در مبحث تقسیم کار، ضمن ترمیم برخی از ارگانها، بمنظور هدایت فعالیت های سیاسی و تشکیلاتی حزب در فاصله دو پلنوم، از میان رفقای کمیته مرکزی حزب که در لیست کاندیداها قرار گرفته بودند کمیته اجرائی مرکب از هفت تن رفقا: هلمت احمدیان، خسرو بوکانی، رئوف پرستار، نصرت تیمورزاده، حسن شمسی، محمود قهرمانی و صلاح مازوجی را انتخاب نمود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)