دل تنگ و- سخت آزرده از این همه رنج
غوطه‌ور در جهانی پراز نابرابری وجنگ.

با قدرت رسانه‌های معجزه‌ گر غربی که درخت جهل و ریا می کارند و با چشمهٔ های دروغ به ظاهر زلال، آن را آبیاری می کننده.
《اینک دنیا در سراشیب سقوط و لجنزار نکبتی به سوی مرگ روان است.》

در این جهان پر از جنایت و نابرابر
من که در آن زیبائی خاصی نمی بینم

در اکراین زنان با کودکانشان مجبور به فرار هستند
زلنسکی خود خواه که قهرمان دروغین رسانه ها غربی ست
مردان را هنگام فرار از زن و بچه‌هایش به اجبار جدا تا برای دفاع از وطن به جنگ بفرستند تا قربانی سیاست‌های غلط و غیر انسانی کند《کاملا غیر انسانی》

جوگیران غیر مسئول برای قهرمانی(زلنسکی)که ساخته دست رسانه ها و بازیچه ی دست رهبران غربی ست هورا کشان شادمان و هیجان زده‌اند
من موندم که این همه جنایت را به حساب کی بنویسم،
روسیه که با تعرض به اوکراین به بهانهٔ تهدید ملی از سوی ناتو،

یابه حساب ناتو وغرب با زیاده خواهی بسیار
که مثل سگ پاسوخته افغانستان را به جنایکاران طالبان و توجیه گران جهل سپردند.

من درمانده و خسته از این جنگها،
نمی دانم در کجای این جهان نابرابر و پر از خشنونت قرار گرفتم
راستش خودمم نمی دانم که متعلق به کدام گوشه از این جهانم.

اشکم را برای کودکان نگوبخت افغانستان به پای کدام درخت پر ثمره‌ی که میوه محبت و عدالت‌ داشته باشد بریزیم

آیا من متعلق به افغانستانم، چون همدرد و- با زخمهای عفونی شده مردمان آن دیار آشناتر از آشنام.

در این دنیا پر از درد با اشک‌هایش مادران کدام کشور باید همراه شوم. یمن ، افغانستان، یا اوکراین، چه دینا پر دردیست.
《لجنزار دروغ و ریا》

از نوجوانی تا به امروز من نظارگر جنگم

وقتی از مدرسه به خانه بر می‌گشتم خانه ما شلوغ بود
دیدم رفیقهای پدرم با گوش دادن به یک آهنگ کوردی گریه می کنند
آنچه از آن آهنگ به یاد دارم 《می روم به سوی شهر بی بهار》بعد گفتند شاه به ملا مصطفی بارزانی خیانت کرد. در آن شکست صدها یا هزارها انسان کشته شدن، و بعضی نیز ها خودکشی کردند.
روز بعد،
من ناآگاهانه در مدرسه از معلم ابتدائیم که انسانی خوب بود از بارزانی و خیانت شاه سوال کردم
معلم بیچاره هم از ترس ساواک آنقدر مرا کتک زده که نزدیک بود بمیریم،

مادام در سایه جنگ و یا در آن دخیل بودم
شاهد حمله کشورهای بزرگ شرق و غرب به کشورهای کوچک و غریب بودم
و حمله کشور های کوچک به مردمشان…》

هنوز در شهر بی بهارم.
هنوز با دیدن این مردم جوگیر، امیدی برای رسیدن به بهار در ذهن ندارم.

در عراق شاهد بمباران شیمیایی و کشتار مردم کوردها بودم
البته از قلم نباید بیافتد بمباران شیمیایی آمریکا در شهر فلوجه که مردمش عرب‌ند، آمریکا باعث کشتاربی رحمانه و نابودی آن شهر شد
آن شهر هنوز که بر اثر آلوده شدن محیط زیست به عنوان یک منطقه خطرناک شیمیایی باعث رنج و درد مردم آن دیار است.

شاهد ده ها جنگ دیگر، و با مروری بر تاریخ بشر با کوره‌های آدم سوزی در قلب اروپا….》

امروز جنگ در یمن وعدم امنیت اجتماعی در ایران و افغانستان، با تعرض نظامی روسیه بنا بر تحریک غرب به اوکراین، رنج ها صد چندان شده است.
در دوران جنگ سرد در جهان آرامشی نسبی وجود داشت، بر اثر رقابت شرق و غرب لقمه نانی هر چند اندک برای ما مردم تنگ دست بود

دنیا امنتر بود امروز بر اثر یکتازی سرمایه داری آزاد و افسار گسیخته انسانیت رنگ باخته است. و جهان بسوی سیستم برده‌داری مدرن روان است تا برابری.

من هم هنوز در شهر بی بهار،غرق در رویاهای خویشم، شاید دست نیافتنی باشد، شاید فقط یک رویا باشد.. اما این رویا انسانی را دوست دارم در ذهن من حک شده است‌.
دوست ندارم ناامید شوم، چون هنوز امیدوارم به اینکه شاید روزی یک انقلاب جهانی پیکر بی رحم و مریض بازار آزاد را در گورستان تاریخ ثبت کند تا ما رابا لقمه نانی و یک لیوان آب زلال بدور از جنگ و تبعض شریک بسازد…
ما شایسته این همه درد و رنج نیستیم
ما انسانیم. نمی توانیم به این همه جنایت و نابرابری بی تفاوت باشیم.

#شمی_صلواتی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)