در این چند سال اخیر با انباشت بحران‌ها و سخت‌تر شدن وضعیت معیشتی مردم، به‌‎تناوب بسیاری کارشناسان دلسوز نسبت به فروپاشی اجتماعی هشدار داده‌اند، اما درک این پدیده از دل تعریف‌های آکادمیک از این واژه بسیار سخت و دشوار است.سخن از امری‌ست که ناممکن و غیرملموس بنظر می‌رسد، چگونه جامعه‌ای فرومی‌پاشد؟! اما امری که بیش از پیش می توان درکش کرد و بخشی از تجربه روزمره‌ ما شده، تداوم فروپاشی اخلاقی جامعه است. امری که ردپای آن را در گسترش بهتان‌ها، تهمت‌ها وبی‌انصافی‌ها می‎توان دید، در جریان بحث‌ها و جدل‌های سیاسی، واقعیت به ماهرانه‌ترین شکلی جعل می‌شود و حقیقت به نامنصفانه‌‎ترین شیوه‌ای تحریف؛ زبان بیش از هر زمانی بجای ابزاری برای گفتگو، در خدمت اندیشه‌ای برای حذف و طرد و سرکوب درآمده.‌

احمد زید‌آبادی در آخرین گفتگوی کلاب‌هاوسی خود، در رد روش‌های انقلابی،به درستی به «نامنصف» شدن انسان‌ها در این دستگاه اندیشه‌ای و روش مبارزه‌ای اشاره کرده است؛ انقلابی یا برانداز همه چیز را در خدمت آرمان خود می‌خواهد، میانه و دنیای خاکستری برای او بی معنا‌ست چرا که او برای پیروزی و بسیج نیروها به ساده‌سازی محتاج‌تر است تا پیچیده دیدن پدیده‌ها. او دنیا را خیر و شر یا سیاه و‌سفید می‌خواهد تا معطل پاسخ به تردید‌ها نگردد. در نظر او همه‌ی کاستی‌ها و نقدهایی که به این شیوه مبارزه وارد است در آرمان‌شهر آینده یا فردای براندازی جبران خواهد شد. آلبرکامو در نقد انقلابی‌گری و آرمانشهر‎سازی، فرایند توجیه پذیر کردن زشتی‌ها را این گونه تشریح می کند: «آرمان‌شهری، آینده را جانشین خدا می‌کند. سپس پیشتر می‌رود و آینده را با اخلاق یکی می‌کند؛ یگانه ارزشها آنهایی هستند که به آینده‎ی ویژه خدمت کنند».

این نکته را نباید فراموش کرد که فروپاشی اخلاقی جامعه محصول ناکارآمدی حکومت، خلف ‌وعده‌های اصلاح‌طلبان و اعتدالیون، فساد دولتمردان و هزاران عوامل ریز و درشت دیگر است. اما چیزی که بر وحشت از این دوران می‌افزاید تعقلی جلوه دادن این بی‌اخلاقی‌ها است، به خدمت گرفتن آن است، ابزاری نگریستن به آن و سرمایه انگاشتن آن است.

نمونه این رفتارهای نامنصفانه را می‌توان در مواجه با عمادالدین باقی مشاهده کرد. باقی انسانی‌ست که به گواه بسیاری از فعالین سیاسی و حقوق بشری، عمری‌ست بی‌مزد و منت برای ترویج و گسترش ارزش‌های حقوق‌بشری فعالیت کرده، کتاب و مقاله نوشته، به رد پایه‌های فقهی بسیاری از احکام ضد‎حقوق بشری اهتمام ورزیده تا امکان برچیدن آن را نه تنها در ساحت قوانین، بلکه در قوی‌ترین لایه‌های فرهنگ و اندیشه دینی مهیا کند. اما چه می‌شود که این چنین فردی یک‌شبه تا سطح یک ناقض حقوق‌بشر، یک شیاد منفعت‌طلب، کارگزار شر و در مودبانه‌ترین حالتش به یک فرد ناآگاه و اشتباهی تقلیل پیدا می‌کند که باید از فعالیت حقوق بشری کناره‌گیری کند و جای خود را به دیگران بدهد، چرا که دیگر همگام با آگاهی جامعه قدم‌ بر نمی‌دارد.

هیچ انسانی مصون از اشتباه نیست و برای اصلاح خود محتاج نقد‌های سازنده است؛ باقی نیز از این امر مستثنا نیست. اما نقد نیز آدابی دارد و شروطی می‌طلبد. کاستن از پیش‌داوری، درنظر گرفتن سابقه فرد نقد‎شونده و کمترین شرط آن، خواندن درست و دقیق متن و گفته‌ای است که باید مورد نقد قرار ‌گیرد. مصاحبه عماد باقی با انصاف نیوز و نقد او به کمپین‌های در فضا‌ی مجازی، و اشاره‌اش به کمپین‌ مجازی غلط و آسیب‌زا در پرونده مرحوم نوید افکاری، نقد‌ها و حملاتی را برای او درپی داشت که بخش وسیعی از آن حکایت از فروپاشی اخلاقی و گسترش ویروس بی انصافی‌ در طیف وسیعی از فعالین دارد.

باقی متکی بر چندین دهه تجربه عملی در مواجه با پرونده‌های حقوق‌بشری در قوه‌قضاییه ایران، و متکی بر خوانشی که از فعالیت حقوق‌بشری و تعارض آن با فعالیت سیاسی دارد، به رویکردی در حل پروند‌ه‌های حقوق‌بشری قائل است که معطوف به بهبود وضعیت متهمان است نه حل کلی و یکباره این ساختار ناقض حقوق بشر. او اولویت خود در این پرونده‌ها را حفظ جان متهمان و بهبود شرایط آنها تعریف می‌کند و کمپین‌ها و کارهای رسانه‌ای را تنها در شرایطی سود‌بخش می‌داند که معطوف به این هدف باشد. او با توجه به تعریفی که از وکیل و کنشگر حقوق‌بشری دارد، زورآزمایی با قدرت و قمار با جان متهمان را با انگیز‌ه‌های سیاسی، خلاف منش و اخلاق خود می‌داند چرا که آسیب آن پیش از همه بر متهم تحمیل خواهد شد. از اینرو در استفاده از رسانه‌ها و همراهی با کمپین‌ها در فضای مجازی حساسیت‌ها و ملاحظات ویژه‌ای را متذکر می‌شود تا اولویت اصلی گم نشود. این شیوه او را در توصیه‌ای که به سعید افکاری، برادر مرحوم نوید می‌کند می توان دید. او به سعید متذکر می‌شود که نوید در پرونده خود شاکی خصوصی نیز دارد و پرونده‌اش با سه متهم اعتراضات آبان متفاوت است و نمی‌توان از یک الگو برای همه پروند‌ه‌ها بهره برد و انتظار جواب یکسان را داشت.

باقی در پاسخ به اتهام همدستی‌اش با قدرت، سخت‌ترین روزهای کاری خود را زمانی عنوان کرد که به اجبار خانواده‌های متهمین، مجبور بوده ساعت‌ها در دفتر مقامات قضایی بنشیند و رفتار‌های غیرمحترمانه آنها را تحمل کند تا گره‌ای از مشکل متهمین باز شود و از رنج خانواده‌های آن‌ها کاسته شود. او به خاطره‌ای از پرونده شخصی خود اشاره کرد که در زندان لحظه‌ای تحقیر و بی احترامی قاضی مرتضوی در حق خود را نپذیرفت و حاضر به ماندن در دفتر او نشد ولی برای حل مشکلات موکلین خود از حقوق خود حاضر به ‌گذشت بوده.

در جلسه‌ای که برای بحث و گفتگو در مورد مصاحبه باقی در کلاب‌هاوس برگذار شد، دکتر قاضیان به نکته درخشانی اشاره کرد که به مذاق بسیاری از مخالفان باقی خوش نیامد، قاضیان تفاوت رویکرد یک فعال حقوق‌بشری و فعال سیاسی را در مواجه با پرونده‌های قضایی، در درک آنها از باخت و پیروزی تشریح کرد. به‎ گفته قاضیان برای یک وکیل و فعال حقوق‌بشری اگر موکلش اعدام شود یا در وضعیتش بهبودی ایجاد نشود، خود را شکست خورده می‌داند و پیروزی خود را تنها در نجات و بهبودی شرایط موکل خود میداند؛ اما فعال سیاسی برانداز در هر صورتی خود را پیروز می بیند. اگر موفق به لغو حکم اعدام و عقب راندن قدرت شود پیروز است، و اگر متهم اعدام شود یا وضع او بدتر شود بازهم بخاطر افشای ظلم حاکمیت خود را پیروز میابد. از این نکته ظریف به خوبی می توان تفاوت نگاه یک فعال حقوق‌‌بشری به ابزار رسانه و افشاء ظلم را، با نگاه یک فعال سیاسی برانداز تشخیص داد، برانداز بر استفاده حداکثری از رسانه تکیه می کند و فعال حقوق بشری به استفاده مدیریت شده از آن توجه دارد.

برخی منتقدان و مخالفان این رویه باقی بدون در‎نظر‎گرفتن چندین سال سابقه کاری او و ملاحظاتی که به تجربه به آن دست یافته، با گزینش‌های نامنصفانه از متن مصاحبه او و تفسیرهای غلط از آن، او را وکیل مورد اعتماد قدرت، هم‌دست شر در مسکوت گذاشتن شکنجه و رنج‌ زندانیان خواندند. اما مذموم تر از این اتهامات، توجیهات کسانی است با تئوریزه کردن این رفتارها به ‎عنوان پیامد‌های طبیعی «آگاهی جدید جامعه»، این ضد ارزش ها را تبدیل به ارزش می کنند و راه هرگونه تغییر و اصلاح این رفتار غلط را مسدود می کنند. کسانی که درصدد تعقلی جلوه دادن این بی اخلاقی ها برآمده‌اند، با ژستی دلسوزانه از باقی و مهدی محمودیان می‌خواهند که خودشان را با این به اصطلاح آگاهی جدید وقف دهند و در خدمت روش و اندیشه‌های آنها درآیند تا متحمل رنج این حملات و زبان گزنده نشوند.

حملات نامنصفانه‎ای که عماد باقی با آن مواجه شد نه اولین نمونه از این رفتار‎هاست نه متاسفانه آخرین آن خواهد بود. شناخت این رفتارها و نقد این رویه های غلط، و تبدیل کردن آن به موضوعی اجتماعی برای اندیشیدن، به قصد تخریب یک گروه و جریان سیاسی خاص نیست، بلکه معطوف به تسهیل فرایند گفتگو است. جامعه مدنی نمی‎تواند بدون ایجاد توافقی عمومی که برآمده از این گفتگوی عمومی باشد در وضعیت خود تغییری حاصل کند و حاکمیت را وادار به پذیرش خواست جامعه کند. روش های توتالیتر و حذفی، و اندیشه هایی که قصد یکدست سازی فعالین را دارد و هیچ مخالفی را نمی پذیرد، خواسته یا ناخواسته توان خود را در تحکیم مناسبات استبدادی قرار داده و با همه‎‌ی آرمان‌های والایی که در اندیشه دارد، دست آوردی جز ساختاری استبداد در شکلی دیگر نخواهد داشت.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)