در این چند روز که فیلمهای از خشونت ماموران در زندان اوین منتشر شده،در توییتر بسیاری از فعالین سیاسی شروع به روایت تجربههای زندان کردهاند، به تعبیری با «انبوه روایتها» مواجه بودیم که افشاگریها جدید در میان آنها بخشا فراموش و کمرنگ شده بود.
در ابتدا و در نگاه اول، بیان این روایتها امر مثبتی بنظرم آمد.روایت کردن از این شکنجهها و ایجاد حساسیت و مسئله شدن این موضوع در جامعه، گام اول و موثری برای برچیدن این ستم و سرکوب است.
اما زاویه دیگری هم از این مسئله ذهنم را به خودش مشغول کرده، مسئلهای که در این دو سه سال اخیر، با اوج گرفتن جنبش دادخواهی بیشتر اوقات به آن فکر میکردم و البته نمیدانم برای بیانش چه اسم یا توصیفی باید بکار ببرم؛باید گفت با نوعی فرهنگ سیاسی جدید یا اخلاق سیاسی نو یا ارزشهای نوظهور مواجه هستیم یا چیز دیگر؟دقیقا نمیدانم.این مسئله از تحلیل رفتار الیتها یا فعالین سیاسی برایم تبدیل به یک موضوع شده، نه از نگریستن به رفتار کاربران فضای مجازی یا ستم دیدگان اعتراضات اخیر.
مسئله این است؛«قربانی جلوه کردن» تبدیل به یک «ارزش» یا شاید بتوان گفت یک «برند» شده برای بهتر دیده شدن و بیشتر خوانده شدن در بین فعالین سیاسی؛یا شاید بتوان گفت تبدیل به یک پوشش شده برای مصون ماندن از آسیبها.
دیگر نفس مبارزه،تحلیل سیاسی،راهبرد عملی و نقد راهبردهای گذشته، بی مخاطب و بی ارج شده؛چرا که همه گروهها در کارنامه خود شکست و اشتباهای دارند که توان اصلاح آنرا در خود نمیبییند، و از طرف دیگر ناتوان از بسیج نیرو هستندو حتی تحلیل و راهبرد روشنی برای عبور از وضع موجود ندارند تا با اشتراک گذاشتن آن با دیگران به تحرک سیاسی دست بزنند؛اما اکثریت زخم ها و رنجهای دارند که میتوانند به میانجی آن،با مخالف و منتقد خود گره بخورند و تا بتوانند از حملات و آسیبهای این توده رنجور و معترض اندکی در امان بماند.
در نظر من دادخواهی و همدردی برای حفظ همبستگی جامعه و عدم فروپاشی ارزشها اجتماعی لازم است ولی نمی توانم از این اندیشه بدبینانه خلاصی پیدا کنم و در پس این جنبش دادخواهی نوعی اختگی،شکست،درماندگی و بی مسئولیتی،بی تحلیلیای که پنهان شده را نبینم؛در بدبینانه ترین تعبیر میتوان گفت فریادهای بلندیست که میخواهد از فکر این شکستها و ناتوانیها خلاصی یابد نه از خود شکست و ناتوانی.
هرچه ناتوان تر میشویم، دادخواه تر جلوه میکنیم و بر ارج دادخواهی بیشتر تاکید میکنیم و تقدیسش میکنیم.فریب بزرگی در پس این موج عظیم دادخواهی نهفته که قصد دارد از پاسخ به پرسشهای بزرگی شانه خالی کند؛مسئولیت این همه شکست در برابر این استبداد با کیست؟ آیا پیروزی و سیطره استبداد تنها به مدد قدرت سرکوب بوده؟چه کسی مسئولیت این شکستها را بر عهده میگیرد و برای خروج از این وضع وجود حاضر است مسئولانه سخن بگوید نه طلبکارانه؟
درپی تخفیف ارزشهای جنبش دادخواهی نیستم، هدفم منتقدانه نگریستن به فرهنگسیاسی جدیدی است که دارد بر همه گفتمانها، به دست کسانی هژمون میشود که در پی خلاصی از پاسخ به پرسش های اصلی هستند نه خلاصی از ستم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.