می‌توان مدعی بود به توضیحی که در ادامه می‌آورم، در حال سپری کردن دوران تاحدودی پرتنش هستیم، دورانی که هیچ تضمینی برای حسن ختام آن دیده نمی‌شود. در واقع قسمت مهمی از دنیا، فرایند تبدیل شدن به کشور یا دولت-ملت را با موفقیت پشت سر گذاشتند و قسمت دیگری از دنیا که می‌توان به آنها مردمانی خسته نام نهاد، دیگر انرژی برای تاسیس ملت در خود نمی‌بینند و در این امر با شکست مواجه شدند. متاسفانه مردم ایران و افغانستان و عراق و دیگران در چنین وضعیتی گیر کرده‌اند. وضعیت از این قرار است که ملیت اکنون به عنوان کالایی در دسترس همگان است که می‌توان با مهاجرت آن را به دست آورد، از طرف دیگر، مردمان قسمت تاریک جهان در دورانی زیست می‌کنند که دیگر فرصتی برای تاسیس ملیت ندارند، انرژی خود را برای این کار از دست داده‌اند، و تبدیل به مرمانی خسته شدند. چنین وضعیتی با سربلند کردن نیروهای بنیادگرا که نماینده آشوب و بی‌نظمی هستند، پیچیده‌تر نیز شده است. اینکه مردم افغانستان یا ایران عوض ماندن در سرزمین خود و تلاش برای تاسیس «مردم» به سمت فرودگاه‌ها هجوم می‌آورند تا از سرزمین مادری خود فرار کنند دقیقا معنا کننده این وضعیت بغرنج است. ایران نیز فرصت تاریخی خود را برای تاسیس «مردم» از دست داده است و اکنون عمده ساکنان این سرزمین به مردمانی خسته تبدیل شده‌اند،‌ مردمانی که احتمالا دیگر فرصتی برای رفع خستگی خود پیدا نخواهند کرد. آنها با رفتن به سرزمینی دیگر این شانس را دارند تا خود را در ملیتی دیگر مستحیل کنند و با این استحاله مقام انسانی خود را بازیابند. از یاد نبریم که مردمان فاقد «مردم»، بردگانی هستند که از هیچ حقوق متعینی برخوردار نیستند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)