سازمان ملل متحد، تروریسم را این سان تعریف کرده است: «هر عملی{…} که هدف از انجام آن کشتن و یا زخمی کردن افراد غیر نظامی و یا کسانی باشد که در نزاع شرکت ندارند، وقتی هدف از چنین عملی، بنا بر طبیعت آن و یا موقعیتی که در آن انجام می گیرد، ترساندن مردم و ناگزیر کردن آنها به تمکین و یا مجبور کردن دولت و یا یک سازمان بین المللی به گرفتن تصمیمی و یا خودداری از گرفتن تصمیمی باشد، ترور و مصداق تروریسم است». بنابراین تعریف، یک قتل و جرح وقتی ترور است که الف – تعرضی باشد و ب –کسانی کشته یا زخمی شوند که در نزاع شرکت ندارند و ج – قصد از کشتن و یا زخمی کردن ارعاب مردم و یا دولت و یا سازمانهای بین المللی، بقصد وادار کردنشان به تسلیم به اراده ترورکننده یا ترورکنندگان باشد. بدین قرار، عملیات خشونت آمیزی که این خاصه ها را ندارند، مصداق تعریف تروریسم نیستند. یعنی هرگاه خشونت مقابله با تجاوز به حقوق ملی و حقوق انسان باشد و تنها بر ضد آمران و مأموران تجاوز بکار رود و هدف از آن، بازیافت آزادی و حقوق ملی و حقوق انسان باشد، استقامت می شود و نه ترور.
هرگاه همگان از آزادی برخوردار باشند، خشونت سیاسی مصداق این تعریف از ترور می شود. اما اگر سانسور کامل برقرار باشد و زور، نفسها را در سینه ها حبس کرده باشد، ترور بمعنای اقدامی تعرضی، نا ممکن می شود. زیرا زندانی، جز تلاش برای رهائی خود نمی تواند کرد. بنابراین تعریف، دولتی که بقصد ارعاب مردم و واداشتن آنها به تسلیم به اراده او، خشونت بکار می برد و یا مخالف خود را، خواه عضو یک سازمان سیاسی باشد و چه نباشد، می کشد و یا زندانی و شکنجه می کند، دولت تروریست است. دولتها و سازمانهائی که خشونت را روش می کنند و از نخست و یا از زمانی ببعد، سازماندهی و عمل آنها مصداق تعریف ترور می شود، نه در جهان امروز و نه در جهان دیروزها و پریروزها، مستقل نیستند و نبوده اند. زاده روابط قوا در مقیاس یک کشور و در مقیاس جهان بوده اند و هستند. این دولتها و سازمانها تا وقتی روابط قوا تغییر نکنند، برجا می مانند. برای مثال:
• رﮊیم ایران، بنا بر تعریف بالا، رﮊیمی تروریست است. ترور را هم در تنظیم رابطه قوا با دولتهای بیگانه و هم در تنظیم رابطه قوا با جامعه ملی و هم بقصد تحت مهار آوردن سازمانها و شخصیتهای سیاسی بکار می برد. آنها هم که گمان می برند مخالف آن رژیم شده اند و هنوز در خود زور پرستی را درمان نکرده اند و به ترور اخلاقی، یعنی به تخریب شخصیت و تجاوز به کرامت و حقوق انسان از راه جعل قول و دروغ سازی و بهتان و… می پردازند، همچنان تروریست و در خدمت تروریسم هستند.
• سازمانهائی چون القاعده و طالبان، بنا بر تعریف، سازمانهای تروریست هستند. گرچه می گویند بر ضد متجاوز به حقوق ملتهای مسلمان، به دفاع برخاسته اند، یعنی صفت تعرضی ندارند. اما کسانی که در نزاع شرکت ندارند را می کشند و قصدشان ارعاب به قصد وادار کردن مردم (افغانستان و کشورهای دیگری که این سازمانها در آنها دست به ترور می زنند) به تسلیم شدن به حاکمیت آنها است. قصد این سازمانها، فضای جامعه ها را باز کردن به ترتیبی که همگان از آزادی و حقوق خود برخوردار شوند، نیست. برقرار کردن استبدادی مهار کننده پندارها و گفتارها و کردارهای همگان است. اما این سازمانها از رهگذر یک رشته رابطه های قوا، وجود دارند و عمل می کنند: روابط قوا میان دولتهای امریکا و ایران و پاکستان و هند و روسیه و اسرائیل و دنیای اسلامی و این دولتها و این سازمانها. این سازمانها، بنوبه خود، با شبکه تاجران مواد مخدر و اسلحه رابطه دارند. باز، این سازمانها و این شبکه ها با شبکه ای از بانکها که واسطه های ضرور هستند و نیز شرکتهای ماوراء ملی و مافیاها رابطه می جویند. منطقه خاورمیانه و بخش بزرگی از جهان، در این شبکه تارعنکبوتی است.

بکار بردن زور بقصد ارعاب، ترور است. می دانیم که بلحاظ تاریخی، در غرب، ترور، در نوامبر ۱۷۹۴، در مقام «دفاع از انقلاب»، روش شد و تروریسم را پدید آورد. آن زمان، این دولت بود که از راه سانسور اندیشه ها و اطلاع ها و کشتن مخالفان، رژیم ترور را برقرار کرد. بعدها، صفت تروریست درباره شخص یا سازمان هایی بکار رفت که مقامهای دولت را ترور می کردند و ترور را روش مبارزه با دولت می کردند و می کنند. بدین سان، ترور، سانسور است. از راه اتفاق نیست که ترور با سانسور اندیشه ها و اطلاع ها آغاز می شود. پس هرگاه دو جریان آزاد اندیشه ها و اطلاع ها بر قرار باشند، زور در کار آوردن، ترور می شود. چرا که ترور اقدامی تهاجمی است. از این رو، هرگاه زورپرستی، خواه دولت و خواه یک گروه و خواه یک شخص، سانسور کامل برقرار کند و یا حیات انسان و یا گروهی از انسانها را تهدید کند، دفاع، حق قربانی یا قربانیان ترور است. سخن دقیق این که قربانی یا قربانیان، بر خشونت زدائی و بی اثر کردن خشونت زورپرست، حق دارد یا دارند. اگر قربانی یا قربانیان در وضعیتی قرار گیرد و یا گیرند که خشونت زدائی، بکار بردن زور را ایجاب کند تا حد بی اثر کردن زور زورگو، می تواند یا می توانند زور بکار ببرد یا ببرند. برای اینکه تعریف از ترور و تروریسم را دقیق تر کنیم، خاصه های آن را یک به یک می آوریم:
۱. سلب آزادی یک انسان، یک گروه از انسانها و یک جامعه، ترور است. بدیهی است سلب آزادی، از راه ارعاب انجام می گیرد. حتی غفلت انسان از آزادی و حقوق خویش نیز، اغلب با بکار بردن زور در شکل دروغ و فریب، میسر می شود. بدین قرار، آنها که بقصد غافل کردن انسانها از استقلال و آزادی و حقوق خویش، به عمد دروغ می سازند و به جعل قول و زدن بهتان و…، می پردازند، ترور می کنند. سازندگان و بکار برندگان بیانهای قدرت، خاصه استبداد فراگیر، تروریست هائی هستند که عقلهای آزاد انسانها را هدف ترور کرده اند. مقابله با این نوع ترور، نیاز به بکار بردن زور ندارد. نیاز به ابطال ساخته های ذهنی تروریست دارد.
۲. ستاندن زندگی از یک انسان و یا بیشتر، در مقام تعرض و بقصد ارعاب، ترور است. اما، بنا بر توضیح بالا، هرگاه قربانی زور، بدون بکار بردن زور و یا با بکار بردن زور، در حدی که به مرگ زورگو نیانجامد، بتواند زور او را خنثی کند، با این وجود، اقدام به کشتن زورگو کند، عمل او قتل نفس است.
۳. خاصه بس گویای ترور اینست که همواره تروریست است که آغازگر ترور است و همواره، محتوای پندار و یا گفتار و یا کردار او زور و بیانگر تضاد و خصومت است و هدفش ایجاد تضاد و خصومت است. تاریخ هیچ جامعه ای به خود ندیده است که محتوای تروری، زور و خصومت نباشد و بقصد از میان برداشتن تضاد و خصومتی انجام گرفته باشد. از این رو است که، یکی از اصول راهنمای قضاوت عادلانه، رفع خصومت و برقرار کردن صلح اجتماعی است. استبدادهای فراگیر، تروریست هستند زیرا کارشان تضاد و خصومت تراشی و آن را دست آویز حذف مخالف خود، کردن است.
۴. چون بکار بردن زور نیازمند توجیه است و توجیه نیز نیازمند مشروعیت است، خاصه بس گویای دیگر ترور، اینست که: الف – نیازمند مرام توجیه کننده است و ب – این مرام، همواره می باید زور را، وقتی او بکار می برد، در تمامی اشکال توجیه کند و ج – این مرام در نظر تروریست می باید حق مطلق جلوه کند و د – لذا، هرکس آن را نپذیرد، گمراه و بسا مستحق مرگ باشد. بخصوص اگر مرام حق به او عرضه شود و نپذیرد. چرا که «هرکس با او نیست، بر او است». از این رو است که مرام تروریست، بیان قدرتی است مبهم و تفسیرهای ضد و نقیض پذیر، چنانکه وقتی هدف ترور، هدفی ضد هدف پیشین شد، قابل توجیه باشد و مشروع بنماید.
۵. در انواع بیانهای دینی و غیر دینی که اندیشه راهنمای تروریست های دینی یا ایدئولوژیک و یا سیاسی می شوند، مرگ پا کننده است: ارزش اول است برای تروریست و پاک کننده ترورشونده و پاک کننده جامعه و زمین از وجود قربانی یا قربانیان ترور. ترور توجیح می طلبد و توجیه می باید حق جلوه کند و زندگی حق است. اما از دید تروریست، مرگ است که زندگی آرمانی را تحقق پذیر می کند.
۶. چون از دید تروریست، شماری از «غیر خودی ها»، یا هم اکنون دشمن هستند و یا در آینده دشمن می شوند، در سلسله مراتب دشمن ها، علی الاصل، دشمن های کنونی، باید در مرتبه اول حذف شدنی ها قرار گیرند، اما بسیار می شود که مردم عادی هدف ترور می شوند. نه تنها بدین خاطر که کشتار آنها سبب ارعاب می شود، بلکه بیشتر به این خاطر که میان آنها و دشمن قرار می گیرند. بدتر، این مردم کسانی تعریف می شوند که مانع تحقق «جامعه آرمانی» هستند. بر اساس چنین رده بندی بود که در کامبوج، دولت تروریست خِمِرهای سرخ، آن قتل عام فراموش ناشدنی را مرتکب شد. در ایران، گرایشهائی از رژیم آخوندی این سلسله مراتب را ترتیب داده اند و «درکوتاه مدت، تنها با زور است که باید موانع را از پیش پا برداشت» و یا «با از میان بردن مزاحمها، جامعه اسلامی را باید ساخت!» و یا «ایران از میان برود مهم نیست، مهم بقای نظام و یا اسلام است!»، را توجیه گر ترور کرده اند و هنوز نیز می کنند.
۷. خاصه دیگری از خاصه های مشترک تروریست ها، تلقی آنها از طول مدتی است که ترور روش می شود و مکان یا مکانهائی که، در آنها، این روش باید بکار رود. بنا بر تاریخ، تروریسم نه محدودیت زمانی و نه قلمرو ممنوعه داشته است. بنا بر طبیعت خود نیز، محدودیت زمانی و مکانی نمی پذیرد. زیرا ارعاب می باید همگانی شود و تا وقتی تروریست به هدف برسد، ادامه یابد. اما تروریست چه وقت به هدف می رسد؟ سازمانهای سیاسی تروریست سرنگونی رژیمی که با آن «می جنگند» و محدوده اقتدار آن را طول مدت و قلمرو «اعدام انقلابی» و…، اعلان می کنند. اما هیچگاه مشاهده نشده است سازمانی، بعد از رسیدن به هدف، ترور را رها کرده باشد. در اسرائیل، لیکود ترور را روش کرد برای گریزاندن فلسطینیان از سرزمین خود. قلمرو ترور، شهرها و روستاهای فلسطینی نشین و زمان ترور «تا استقرار دولت اسرائیل» بود. با این وجود ، به ترور تا امروز ادامه داده است.
۸. اما چرا تروریستها، ترور را بخاطر ارعاب بکار می برند و چرا گمان می کنند «النصر بالرعب»، قاعده ایست که در همه جا و همه وقت، بکار برنده را به هدف می رساند؟ زیرا، بنا بر قاعده، کسی که می ترساند، خود نیز می ترسد و بسا بیشتر نیز می ترسد. از این رو، خاصه ای از خاصه های نمایان ترور اینست که تروریست موجودی ترسو است. آنها که از رابطه قدرت با قدرت اطلاع ندارند، گمان می برند که، برای مثال، دولت تروریست، با دست زدن به ترور، مردم را زندانی وحشت و بی حرکت می کند. اما اهل تحقیق، به درست، از «تعادل وحشت» سخن می گویند. توضیح این که هر اندازه ترس تروریست بیشتر می شود، ترور را برای ایجاد ترسی افزون تر بکار می برد.
۹. رابطه ذهنی با عینی، بطور طبیعی اینطور برقرار می شود که ذهن ترجمان واقعیت، همان سان که هست می شود و عقل آزاد آن را بکار می برد. بدیهی است عقل، رابطه میان واقعیتها را نیز می یابد. اما پس از این کار، بنا بر این که آزاد باشد و یا قدرتمدار، با واقعیت و رابطه ای که واقعیتها با یکدیگر دارند، دو نوع رابطه برقرار می کند: عقل آزاد اولاً با واقعیت، رابطه مستقیم برقرار می کند و ثانیا نظری که می یابد، ناسازگار با واقعیت و رابطه واقعیتها بایکدیگر نمی شود. اما وقتی عقل قدرتمدار است، اولاً از راه قدرت، بنا بر این، غیر مستقیم با واقعیت رابطه برقرار می کند و ثانیاً واقعیت را از دید قدرت می بیند و ثالثا میان واقعیت ها رابطه ای را برقرار می کند که قدرت می خواهد.
۱۰. ترور نظام مند است. توضیح این که مجموعه سازمان یافته ای از عناصر است که رهبری دارد و این رهبری، ترور را در جهتی معین برای رسیدن به هدفی مشخص بکار می برد. این امر که تروریست به هدف دلخواه نمی رسد، نیاز به اطلاع از قاعده دارد. اما تروریست اگر هم از قاعده اطلاع داشته باشد، با این توجیه دست بکار می شود که او با رفع نواقصی که در کار تروریستهای دیگر بوده است، به هدف دلخواه خود می رسد.
۱۱. سازمانهای تروریست که با قدرتهای خارجی ارتباط برقرار می کند، ادعا می کنند که نه قدرتهای خارجی از آنها که آنها از قدرتهای خارجی استفاده می کنند، دروغی آشکار می گویند. چرا که وقتی زور روش و قدرت هدف می شود، رهبری به بیرون از انسان و هر گروه از انسانها و با هر نوع سازماندهی، منتقل می شود. چنانکه رژیم کنونی ایران، «رهبری» مدعی ولایت مطلقه دارد اما بلحاظ این که دولت خارجی است و بدین خاطر که زور، روش و قدرت، هدف است، «رهبر» بی اختیارترین کسان است. زیرا نه تنها عناصر نظامی که رژیم در آنست، به فرمان او نیستند و او در فرمان آنها است، بلکه چون همواره می باید ایجابات قدرت را لحاظ کند، رهبری کننده واقعی قدرتی است که فرآورده روابط قوا میان دولت با جامعه و دولت با قدرتهای خارجی و… است. موقعیت رژیم در این روابط، نه موقعیت مسلط که موقعیت زیر سلطه است. بدیهی است اگر هم موقعیت مسلط می داشت، همچنان رهبری بیرون از «رهبر» و او مطیع قدرت می بود. بدین سان، خاصه بس آشکاری از خاصه های آشکار تروریست، اینست که فاقد رهبری مستقل است و رهبری کننده و بسا رهبری کنندگان در بیرون سازمان قرار دارند. چنانکه، در حال حاضر، اختیار بود و نبود طالبان و القاعده در دست قدرتهائی است که این سازمان، خود را در روابط قوا میان آنها، جا کرده است.
۱۲. تروریست، از آغاز، خود را محدود می کند. زیرا، بنا بر ضرورت، خود را مخفی می کند. نخست از خانواده و محیطهای اجتماعی آشنا، و از زمانی ببعد، از همگان خود را مخفی می کند. محیط های اجتماعی برای او بیگانه می شوند. و دست آخر، از همه سازمانها و گرایشهای سیاسی می بُرد. چون نمی خواهد حاصل کارش عاید آنها شود و «میوه درختی که می کارد را میوه چین ها بخورند». از این رو، بتدریج که دامن دشمنی را می گسترد، خود را منزوی می کند.
۱۳. هر سازمان تروریست کار را با مرامی، آغاز می کند و سرانجام، ضد آن مرام راهبر پندار و گفتار و کردار آن می شود. چنانکه رژیم کنونی، مرامی ضد اسلام بمثابه بیان آزادی یافته است که آقای خمینی در نوفل لوشاتو، در برابر جهانیان، اظهار کرد. در یک دوره، گفتند: آن اسلام، اسلام بنی صدر است و اسلام ما اسلام فیضیه است (سخن آقای هاشمی رفسنجانی بعد از کودتا خرداد ۶۰) اما طولی نکشید که آقای خمینی دم از ولایت مطلقه فقیه و فوق قانون خواندن خود زد.
۱۴. زبان رسمی تروریست، زبان زور، در همه اشکال، از جمله در شکل دروغ است. این زبان را با همه، حتی باخود نیز، بکار می برد. از این رو است که زبان عمومی انواع تروریستها، زبان دروغ است. این زبان را بخصوص در ترور اخلاقی بکار می برند. از ویژگی های سازمان ترور، همراه بودن ترور تنی با ترور اخلاقی و بکار بردن همه اشکال زور است. هم اکنون رژیمهائی که ترور را روش کرده اند و نیز سازمانهای تروریست که محل عمل خویش را محدوده روابط قوا قرار داده اند، همه اشکال زور را بکار می برند.
۱۵. تروریست بر این گمان است که عمل او عادلانه، برضد ستمگر و برای استقرار عدل است. بدیهی است نمی داند و اگر هم به او خاطرنشان شود، نمی پذیرد که عدل میزان تشخیص حق از ناحق است. هر حقی خود روش خویش است. ترور روش ناحق کردن حق است و روش عمل کردن به حق نیست. از این رو، میزان عدالت آن را ستمگری می شناسد. چرا که در بیان قدرتی که اندیشه راهنما کرده است، عدل میزان نیست، آرمانی است که او، تروریست، با ترور کردن، امکان استقرار آن را فراهم می آورد. بخصوص در بیان های قدرت توتالیتر، عدل آرمانی می شود که پس از آنکه جهانیان یکدست شدند، تحقق پیدا می کند.
۱۶. از خاصه های بارز تروریست، یکی دیگر اینست که زندگی او، به امر و دستور است. از این رو، خودانگیختگی در او، به صفر میل می کند. بنا بر این ضابطه، ترور خودانگیخته وجود ندارد. هر تروری خاصه های بر شمرده و این خاصه را دارد که دستوری است. پس اگر عملی صفات ترور را داشت، بضرورت دستوری و نظام مند و سازمان یافته است و می توان سازمان دستور دهنده آن را یافت. هر تروری که انجام بگیرد و سازمان دستور دهنده آن یافت نشود، این واقعیت را باز می گوید که یا ترور درون سازمانی است و یا دستگاهی که وظیفه ردیابی را برعهده دارد، مصلحت خود را در یافتن دستور دهنده نمی بیند. چنانکه قتل های سیاسی که شهیدان، فروهرها و مختاری و پوینده و مجید شریف و… قربانیان آن شدند، دستوری بود اما به قول کمیسیون اصل ۹۰ مجلس ششم، ردیابی را تا رأس هرم («رهبر») نمی توان پی گرفت.

با توجه به این خاصه ها، آسانتر در می یابیم که تروریسم شبکه ای در سطح جهان را تشکیل می دهد متشکل از دولت های تروریست و سازمان هائی که یا از آغاز تروریست بوده اند و یا در این شبکه جذب و ادغام شده و نقش یافته اند. این شبکه نه با آزادی انسان و نه با دیگر حقوق او و نه با استقلال و آزادی ملت ها و حقوق ملی آنها و نه با دموکراسی سازگار می شود. بدین سان، تا وقتی امریکا یک دولت تروریست است و دولتهای تروریست دیگر شبکه جهانی ترور را بوجود می آورد، تا زمانی که در منطقه، با دولتهای تروریست ایران و اسرائیل، در روابط قوا، در اشکال سازش و ستیز است، بدیهی است ادعایش در این باره که برای استقرار مردم سالاری به عراق و افغانستان قشون کشید، دروغ، و راست اینست که عامل گسترش تروریسم در منطقه است.

عباد عموزاد ـ مرداد ۱۴۰۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)