در پانزدهم فروردین ماه سال جاری نوشتم: چرا دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای الزاما باعث تشدید مسابقه تسلیحاتی در منطقه نمی‌شود؟ که در واقع تبصره‌ای بود به نوشته‌ای از هنری کسینجر که ادعا کرده بود سیاست بایدن در قبال ایران منجر به گسترش یک مسابقه تسلیحاتی در این منطقه خواهد شد. اکنون رفته رفته امریکا و دیگر بازیگران منطقه‌ای آماده می‌شوند حضور یک ایران هسته‌ای را به شکلی بپذیرند به این امید که احتمالا ایران بعد از دستیابی به این سلاح و اطمینان از توان بازدارندگی خود، وارد یک مذاکره جدی برای شکل‌دهی به یک توازن جدید منطقه‌ای شود و دورانی از نظم جدید خاورمیانه شکل گیرد. تا الان ایران هیچ نقشه راهی جلوی کشورهای غربی نگذاشته که خواهان چه حقوق و منافعی در منطقه است و ترجیحات او برای یک تقسیم قدرت واقعی با دیگر بازیگران در این منطقه کدام است. از طرف دیگر، با به دست آوردن توان بازدارندگی هسته‌ای، ایران می‌تواند بیش از گذشته روی قدرت نرم خود و توان بسیج عمومی و ایدئولوژیک خود مانور کند و خواهان حقوق و منافعی بیش از آنچه مستحق آنست مطالبه کند. از طرف دیگر،‌ از هم اکنون وارد جنگ سرد جدیدی در عرصه روابط بین‌الملل شده‌ایم که بر خلاف جنگ سرد پیشین، اضلاع سه‌گانه آن خود دارای تعارض منافع هستند علی‌رغم این واقعیت که در تقابل با غرب کم و بیش در جبهه واحدی قرار دارند: چین که ضلع اقتصادی این جبهه را نمایندگی می‌کند، روسیه که بخش نظامی آن را رهبری می‌نماید و ایران که نماینده وجه ایدئولوژیک این جنگ است، علی‌رغم وحدت تاکتیکی در مقابله با غرب از تعارضات درونی با یکدیگر نیز رنج می‌برند. به این سبب است که هریک از این اضلاع با استفاده از استیصال و واماندگی غرب، در پی خودکفایی نیز هستند، یعنی چین به دنبال توسعه توان نظامی و ایدئولوژیک خود است، روسیه سعی در بازسازی اقتصادی خود دارد اگرچه از هیچ شانسی برای افزایش مطلوبیت ایدئولوژی مافیایی خود برخوردار نیست و ایران نیز در پی بازدارندگی هسته‌ای و سروسامان دادن به وضعیت اقتصادی خود است که در این آخری از شانس چندانی برخوردار نیست. با این وجود، آنچه به ایران مربوط می‌شود این است که پس از دست‌یابی به توان هسته‌ای، سیاستی را در پیش گیرد که بی‌شباهت به مدل چینی آن نیست. قبلا در باره این مدل و ساخت محتمل قدرت در دوران بعد از مرگ رهبر کنونی نظام نوشتم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)