آیا طالبان «عوض» شده است؟ آیا سخنان نسبتا نرمجویی که الان از سخنگویان طالبان میشنویم حاکی از «عوض» شدن آنان است؟ تردیدی در درستی این سخن ندارم که لا مصیبه اشد من الجهل. از قول اشتاین مایر، رئیس جمهور کشور آلمان نقل شده که همه ما در ارزیابی خود از شرایط افغانستان دچار اشتباه شدیم. مبارک است! ارزیابیهای اشتباه بایدن و تیم سیاست خارجی او که دیگر حرف و حدیثی باقی نگذاشته است. اما به گمانم سخنان اشتاین مایر افقهای جدید را ورای مسئله کنونی افغانستان پیش خواهد کشید که مدتی پیش در باره آن نوشتم و اکنون لازم به تکرار آن نمیبینم. اما در مورد «عوض» شدن طالبان. اصلا سوال آنچنان دارای ایهام است که نمیتوان به آن نزدیک شد. یعنی چه «عوض» شدن؟ قبلا توضیح دادم که گروههای اسلامیست علیرغم تفاوتهای ظاهری و سطحی در نهایت به یک نقطه کانونی وصل خواهند شد. سوال: آیا طالبان اسلام سیاسی را وانهادهاند؟ چیزی شبیه شوخی تلخ است! اسلام سیاسی در افغانستانی که دارای هیچ جامعه مدنی نبود، «صورتی» را از خود ظاهر کرد که همه با آن آشناییم. اکنون بعد از گذشت ۲۰ سال از حضور نیروهای غربی و شکل گرفتن یک جامعه مدنی نیمبند و فشل، «صورت» اسلام سیاسی هم دارای تظاهر متفاوتی است همانگونه که اسلام سیاسی که در ایران است با توجه به جامعه مدنی که یادگار ۵۰ سال دوره پهلویها و صد و اندی سال جنبش مشروطه بود، دارای «تظاهر» دیگری است، همانگونه که اسلام سیاسی اردوغانی با توجه به نهاد مردمی محکمتری که در آنجا وجود دارد، دارای «تظاهر» دیگری است. به این ترتیب، اسلام سیاسی یا اسلامیزم که نیروهای وفادار به آن طالب در دست گرفتن قدرت سیاسی هستند- من در نوشته پیش این تعریف را کمی توسعه دادم و آن را به هر نوع قدرت گفتمانی که در عرض قدرت گفتمانهای علوم انسانی و طبیعی قرار گیرد، اطلاق کردم- دارای «طبعی» واحد هستند اگرچه تظاهرات بیرونی آن در برآیند با قدرت جامعه مدنی که پدیدهای مدرن است، تحقق پیدا میکند. اسلام سیاسی که ابتداء در عثمانی و جهان عرب پیدا شد، بیتردید محصول مواجهه مومنین به اسلام با دنیای غرب بود. خودآگاهی اندیشمندان مسلمان محصول شکست مادی و معنوی آنان از جهان غرب به مثابه «دیگری» جهان اسلام بود که به تازگی دوران روشنگری را پشت سر گذاشته بود و «عقل» را به جای آموزههای وحی برای زندگی خود برگزیده بود. به عبارت دیگر، سراسر تاریخ مسلمین در انکار «دیگری» گذشته بود و فقط زمانی به خودآگاهی دست یافت که موجودیت این «دیگری» بر او آشکار شد. این خودآگاهی که محصول شکست از غرب بود، خود را در واکنشهای هیستریک به بازگشت به اسلام نابی متجلی کرد که ادعا میشد تضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی بشر است، ادعایی که تنها با بریدن سر بیگناهان، کشتن کودکان و دختران دانشآموز، منفجر کردن خود در بازارهای عمومی و مشابه آن باید اثبات میشد. به این ترتیب بود که اگرچه اسلام سیاسی با کواکبی یا سیدجمال و پان اسلامیستهای عثمانی در دوره معاصر قدرت گرفت، اما در بطن خود متاثر از عقل مدرن نیز بود آنچنان که آن را میتوان فرزند نامشروع مدرنیته نیز نامید همانگونه که برخی را این گمان است که فاشیزم نیز اختلالی درجریان «اصیل» مدرنیته بود. ورود به این بحث ما را از منظور این نوشته دور میکند، اما باید توجه داشت که اگرچه تظاهرات بیرونی اسلام سیاسی در اثر قدرت جامعه مدنی و مناسبات عقل مدرن تغییر میکند، طبع آن در انحصار نه تنها قدرت سیاسی، بلکه در هر نوع دیگری از قدرت که منشاء آن عقل باشد، دست نخورده باقی میماند. توسعه و فربه شدن عقل در شکم اسلام سیاسی و در کشمکش با آن است که صورتهای زیست این پدیده کج و معوج دنیای معاصر را آشکار میکند، صورتهایی که چیزی جز مصیبت و بدبختی برای جامعه بشری به همراه نداشته است.
طالبان، آیا چیزی عوض شده است؟
سه شنبه, 26ام مرداد, 1400
اضافه شده توسط گیلانی نویسنده مطلب:مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.