تلاش عومانه‌ای است گشتن دنبال اولین منشور حقوق بشر در تمدن‌های باستانی بشری، زمانی که هنوز بشر به مثابه بشر متولد نشده بود. اما آیا بشر به مثابه بشر آنچنان که مثلا در اعلامیه استقلال امریکا و یا در منشور سازمان ملل آمده اصلا متولد شده است؟ پاسخ به زعم نگارنده منفی است. تلاش بسیاری صورت گرفته تا نطفه‌ای که در زهدان ذهن چند روشنفکر متولد شده و سپس رشد کرده و اکنون آنچنان متورم شده که حیات میزبان خود را نیز تهدید می‌کند، پا به دنیای واقعی بگذارد، با این وجود سراغ ندارم نهادی تولد نوزادی چنین را اعلام کرده یا جشنی برای تولد آن گرفته باشد. حکایت غریبی است، زمانی مارکسیزم به آرمانگرایی و خیالپردازی واهی متهم می‌شد و اکنون وضعیت تنش‌های جهانی نشان داده تا چه اندازه ایده نظام جهانی که بر حقوق مترتب بر بشر به مثابه بشر قرار دارد، خیال‌پردازانه و ایده‌آل‌گرایانه است، بشری که هیچگاه فرصت نکرد به دنیا آید و گمان نمی‌رود به این زودی‌ها متولد شود. فشارهایی که اکنون از طرف چالش‌های جهانی سربرآورده است به زمامداران کشورهای غربی تفهیم کرده که باید مرز روشنی بین بشر غربی و بشر غیر غربی ترسیم کنند و موازین حقوق بشر را صرفا داخل مرزهای خود و برای شهروندان خود مرعی دارند.
ایده جهان‌گرایی عملا چیزی فراتر از نظم جهانی است. جهان‌گرایی ایده‌ای است که در آن آحاد انسان نمونه‌هایی از یک بشر استعلایی هستند که حقوق مترتب بر آن بشر استعلایی را به ارث می‌برند. بر اساس این بینش، کرامت انسانی معنی ویژه‌ای پیدا می‌کند که بین تمام آحاد انسان مشترک است. اینکه جهانی‌سازی این ایده تا چه اندازه برای ادامه حیات و بقای تمدن غربی ضروری بوده و بنیان آن اساسا بر ضرورتی عملی و پراگماتیک قرار دارد و نه ضرورت فلسفی صرف، موضوع این نوشته نیست. اما آن ایده کرامت انسانی، آن ایده بشر به مثابه امر استعلایی، اشتراک در حقوقی ویژه که حقوق آن بشر استعلایی است و بسیاری ایده‌آل‌های خیالپردازانه دیگر اکنون مورد تردید جدی قرار گرفته است. بیراه نیست ادعا کنیم چین و روسیه که زمانی به عنوان پرچمداران آرمانگرایی بشری شناخته می‌شدند اکنون پرچمداران عملگرایی معطوف به تولید ثروت و قدرت هستند، ثروت و قدرتی که هیچ بند اخلاقی را برنمی‌تابد و تا مخلوط کردن مواد سمی در شیر خشک نوزادان و یا تولید ثروت از طریق برقراری رسمی نظام برده‌داری ادامه می‌یابد. اما این دو کشور در این مبارزه علیه ایده جهانی بشر به مثابه بشر تنها نیستند. دست بر قضا ایران که نوعی دیگر از سیستم ایده‌آلیستی مبتنی بر ایده بشر به مثابه برده دین را نمایندگی می‌کند نیز با آنان همراه شده است. اکنون با آرایشی جدید از کشورهای متحد در برابر متفقین سابق قرار گرفته‌ایم، متحدینی که اصل دشمنی با ایده جهانی بشر به مثابه بشر محور اتحاد آنان قرار گرفته است. خمینی و به تبع او جانشینش در سودای مخالفت با جهانی شدن ایده‌ای بودند که به تاسی از تئوریسین‌های اخوان‌المسلمین آنرا نظام جاهلی و یا طاغوت می‌نامند. برای آنان تبلیغ حقوق بشر به مثابه بشر و اساسا باور به بشر به مثابه بشر همطراز کفر ابلیس است، ایده‌ای شیطانی و استکباری است. به نظر می‌رسد سیاستمداران غربی نیز کم کم به شکست ایده جهانی بشر باور پیدا می‌کنند و در فکر تدفین این بچه متولد ناشده هستند. به باور نگارنده بایدن بیش از آنکه رئیس جمهوری کلاسیک باشد، نظریه پردازی محافظه‌کار است و محور اندیشه او تلفیق باور به قدرت دموکراسی نظری و در پیش‌گرفتن راهبردی عملگرایانه برای کاهش مسئولیت‌های امریکا برای تحقق ایده جهانی بشر به مثابه بشر است. او اگرچه همواره در گفتار به حقوق بشر و قدرت دموکراسی باور دارد، اما به نظر نمی‌رسد آن را برای حل و فصل منازعات دنیای جدید کافی ببیند. او قدرت دموکراسی را تنها از خلال محافظت از تمدن غربی در برابر تهاجمات کشورهای متخاصم چین، روسیه و ایران می‌بیند اگرچه در پس پشت ذهن خود همواره امید به بازجذب روسیه در داخل تمدن غربی را حفظ کرده است. به نظر می‌رسد عموم نظریه‌پردازان غربی ایمان خود به یک مبارزه انقلابی برای تحق ایده جهانی بشر به مثابه بشر را از دست داده‌اند و تبدیل به نیروهای محافظه‌کاری شدند که در آن حفاظت از تمدن غربی در داخل مرزهای خود دارای اولویت اول و آخر است. آنها کم کم در حال باز کردن وزنه سنگین و مسئولیت خطیر حقوق بشر جهانی از دست و پای خود هستند تا بتوانند در اقیانوس پر تلاطم و خطر امروز بقای خود را تضمین نمایند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)