پیش از پرداختن به موضوع، ما میباید یک سری خطوط و حدود را برای این بحث مشخص کنیم.
اول، بحث فلسفه سیاسی است. این یک بحث تاریخی است. از دلِ بحث تاریخیِ فلسفهی سیاسی قانون زاده میشود. این هر دو نیز بر بستر فلسفهی اخلاق بنا شدهاند. این یک ساختمان غربی است. در غرب قانون را از زوایای گوناگون میبینند و تفسیر میکنند. این زوایا و تفاسیر بستر اخلاقی دارند. یکی از آن زوایا «قانون طبیعی» است. ما در عصری به سرمیبریم که با عناصر غربی دست به گریبانیم. در پرتو یک بحثِ تطبیقی ما در پی کشف یک ساختمان ایرانی هستیم. خواهیم دید که قانون اساسی مشروطه (و متمم آن) پی و زیربنای ایرانی دارد با رنگ و لعاب غربی، زیرا هیچ فهمی از قانون طبیعی و حقوق طبیعی درش نیست. ما نیاز داریم پیش از نوشتن «قانون» در پی فلسفهی سیاسی ایرانی در حوزهی زبانهای ایرانی، به ویژه فارسی، بگردیم. زیرا زبان به ساختمان فکری انسان شکل میدهد. بنابر این پرسشهای نخستین ما چنین تعریف میشوند: فلسفهی سیاسی ایرانی چیست؟ فلسفهی قانونِ ایرانی چیست؟ چون میباید به این پرسش نیز پاسخ بدهیم: اعتبارِ قانون یعنی چه؟
دوم، مسئلهی زبان است. ما میباید بدانیم از چه زبانی به عنوان ظرف میخواهیم استفاده کنیم پیش از آن که یک سری مفاهیم را بار آن ظرف کنیم. بنابر این مسئلهی تاریخیتِ زبان موضوعیت مییابد. یعنی پرسش ما این میشود که بدانیم تجربهی تاریخیِ زبان فارسی برای نوشتنِ قانون چیست و چقدر است؟
نگاهی انتقادی به قانون اساسی مشروطه و متمم آن، نگاهی انتقادی از منظر فلسفهی قانون و فلسفهی سیاسی غرب
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.