سوال حاد، ساختاری و سوال برانگیز در مورد جنجال «قصد ربودن مسیح علی‌نژاد» این است که اینجا قرار است در واقع چه چیزی «ربوده بشود» و به تماشاچی القاء بشود. اینکه این صحنه و نمایش در پی دست یابی به چیست و در خدمت تمتع و علایق کدام «دیگری بزرگ و پدری» است. زیرا ما از زمان تفکر ساختاری می دانیم که هر رخداد فردی یا جمعی، هر رخداد سیاسی یا اجتماعی فقط در چهارچوب ساختار و در پیوند با شرایط و حوادث دیگر است که معنا یا معانی عمیق و مهمتر خویش را نشان می دهد. ساختار و ماتریکس صحنه است که تعیین می کند که ایا ما در حین رویارویی با رخداد و خبر یا مصاحبه ایی با یک فیک نیوز، با یک «نمودار یا سیمولاسیون»، با یک هایپررئالیتی دروغین و نئون وار روبرو هستیم، یا با رخدادی خطرناک که حکایت از تحولات نوین و خطرناکی می کند. اساس همیشه ساختار است. همانطور که معنای کلمه در جمله تعیین می شود و به این خاطر واژه ی مشابه در جملات و در صحنه های مختلف می تواند معانی مختلف داشته باشد. همانطور که مهم نیست که من و شما چه می گوییم، بلکه در چه موقعیت و در چه نقشی در ساختار حول «موضوع مورد بحث یا حول محبوب گمشده» سخن می گوییم. اینکه ایا در نقش نمادین و پارادوکس در صحنه حضور داریم و یا در نقش سیاه/سفیدی هیستریک و خیالی و یا در نقش کور و ناموسی و خشن در آن حضور داریم. ازینرو بایستی در حین برخورد به هر جنجال یا حادثه این گزاره ی مهم لکانی را بکار بُرد که «آنچه را به تو هدیه می کنم یا به تو نشان می دهم، قبول نکن، چون موضوع همیشه چیز دیگری است.». زیرا بقول فروید « صحنه ی اصلی نمایش جای دیگری است.».

اینکه سریع تسلیم احساسات و حس اولیه ایی نشوی که خبر یا رخداد یا حرکت دیگری در تو می خواهد برانگیزد، بلکه با حفظ فاصله ی نمادین، با قلبی گرم و مغزی سرد، آن ماتریکس و ساختاری را ببینی که در آن این حرکت پُرسوزوگداز یا در رخداد دردناک رخ می دهد، تا بتوانی بهتر ببینی که ایا با یک تحول هولناک روبرو هستی، یا با یک نمایش هیستریک و افراطی روبرو هستی که می خواهد سرت شیره بمالد. همانطور که اینجا وقتی از خانم مسیح علی‌نژاد نام برده می شود، همیشه منظور مسیح علی نژاد پابلیک است و نه فرد خصوصی. موضوع موقعیت و جایگاه او در ساختار حوادث بدور برجام و در جنجال کنونی است و نه انکه بخواهیم ما نیز سیاه/سفیدی بنگریم. زیرا قدرت ما دقیقا در این نهفته است که قادریم ساختاری و رنگارنگ و رندانه ببینیم و بچشیم و نقد بکنیم. یا ازینرو در این مقاله در واقع از این موقعیت و منظر حرکت می کنیم که هم مسیح علی نژاد راست می گوید و هم وقتی نماینده ی جمهوری اسلامی این ربودن را رد می کند و با این حال انچه در حال رخ دادن است، در واقع تلاشی نو برای تولید جو بحران زا و هیستریکی است که می خواهد جلوی تحقق برجام را بگیرد یا ان را به تعویق بیاندازد. یعنی عاملان این حادثه همان دلواپسانی هستند که در این شش سال گذشته مرتب جلوی تحقق برجام را گرفته اند، چه هواداران ترامپ و نتانیاهو و دولت اسراییل باشند و چه نیروهای حول سپاه و خامنه ایی که دل خوشی از تحقق برجام ندارند و یا نیروهای افراطی در اپوزیسیون برانداز باشند که بدنبال «سیاست هرچه بدتر بهتر» هستند. زیرا همه ی آنها می دانند تا زمانی که فضای تنش و بحران در منطقه و در ایران بماند، راحت تر می توانند حکومت بکنند و سرکوب بکنند و یا معرکه گیری بکنند و سرمایه جمع بکنند. در این صحنه آنگاه نقش مسیح علی نژاد پابلیک نیز هرچه بیشتر معلوم می شود که نقشی هیستریک و افراطی و معرکه گیرانه و پروپاگاندیستی در خدمت جلوگیری از تحقق برجام است و اینکه هرچه بیشتر مطرح بشود.

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

سوالات حاد و ساختاری از نمایش «ربودن مسیح علی‌نژاد»!

سوالاتی حاد و رندانه که می تواند صحنه ی اصلی این «دُزدی» را برملا بسازد و انچه قرار است در اصل ربوده و دزدیده بشود!

جریان تلاش برای دزیدن مسیح علی نژاد سوالات مهمی را ایجاب می کند که باید مطرح بشوند، بی انکه در این دام افتاد که ایا واقعا چنین دزدی در کار بوده است یا نبوده است. زیرا بهرحال جمهوری اسلامی دست به چنین کارها و جنایاتی زده است، مثل جنایت دزدیدن و قتل آقای زم. مسیح علی نژاد قبلا هم یکبار گفته بود که می خواستند او را به ترکیه بکشند و به ایران بدزدند. از طرف دیگر طرح این موضوع در لحظات حساسی که قرارداد برجام گویا در لحظات پایانی تصویب و اجرای خویش قرار دارد، این سوال را مهم می سازد که چرا انها در این شرایط دست به چنین کاری می خواهند بزنند. در حینی که خودشان نیز می دانند باید راهی باز بشود وگرنه کشور و خودشان کاملا ورشکسته می شوند و با انکه بخش افراطی و حول خامنه ایی دل خوشی از برجام ندارد و مرتب علیه اش سنگ اندازی داخلی نیز می کنند. یعنی انها اینقدر احمق هستند که در این شرایط دست به این کار بزنند و کمی صبر نکنند. یا چرا برای چنین امری می خواستند از چهارتا بازرگان وابسته به حکومت استفاده بکنند که الان هم در ایران هستند. زیرا بهرحال انها مامور حرفه ایی برای چنین عملیات خطرناکی نیستند که قرار است او را در امریکا بربایند و از خاک امریکا و با کمک قایق تندرو نزدیک به هفتاد ساعت به محلی ببرند که از انجا بتوانند او را به ایران ببرند. اینکه حکومت ایران یا بخشی از انها ته دلشان ارزو می کنند مخالفانی چون مسیح علی نژاد را بدزدند یا به قتل برساند، یک چیز است و اینکه این را عملی بکند و انهم در این لحظات حساس یک چیز دیگر. در این صحنه چیزی بکل صحنه نمی خورد، یا درست جور در نمی اید و سوال برانگیز است. یعنی دقیقا همینجاست که حقایق اصلی و ساختاری برملا می شوند و آنچه قرار است واقعا «ربوده و پنهان بشود»، یا زیر هیاهوی هیستریک گم و گور بشود، تا حقیقت اصلی و محوری رو نشود.

ازینرو باید دید که چنین جنجالی قبلی از همه به نفع کیست و در حال ارضای علایق کدام اربابان قدرت یا دیسکورسی است؟ زیرا چنین جنجالی قبل از همه به نفع نیروهای افراطی جمهوری خواه/اسراییلی از یکسو و از سوی دیگر اصول گرایان افراطی بدور خامنه ایی و سپاه است که همه مخالف تصویب نهایی برجام و مخالف شکستن دور باطل تحریم و تنش هستند. همانطور که همه می دانیم که سیاست و نظرات مسیح علی نژاد در این چندسال اخیر در راستای این نظریه ی افراطی ترامپ و نتانیاهو عمل کرده است. اینکه او نیز از سیاست هرچه بدتر بهتر حرکت کرده و می کند و مرتب می خواهد حکومتی را افشا بکند که دیگر اصولا کسی نیست که او را نشناسد.

یا ما این «حقیقت اصلی» را در مصاحبه ی پُرسوزوگداز مسیح علی نژاد با تلویزیون ایران اینترنشنال می بینیم که در انجا او از این رخدادی که هر توضیح او بشخصه کمبودها و سوالاتی برمی انگیزد و از جمله اقای «امین فردین» در یک برنامه ی ویدیویی آن را خوب برملا ساخته است، سریع به سراغ این موضوع می رود که چطور می خواهید با رژیمی قرارداد ببندید و به او اعتماد بکنید که نه تنها شهروندان خودش را سرکوب می کند، بلکه می اید در امریکا شهروندی امریکایی چون او را می خواهد بدزدد و بکُشد. بعد می گوید که به پلیس امریکا گفتم که «امریکا بداند، بایدن بداند، دولتهای اروپایی بدانند که شما می خواهید با چنین رژیمی مذاکره بکنید که می اید در خاکتان شهروند شما را تهدید می کند.» اینجاست که او نشان می دهد کل این نمایش پُرسوزوگداز و به حالت عاشورای حسینی و نوحه خوانی مذهبی در پی چیست. اینکه این نمایش مظلوم نمایی در پی شانتاژ و زیر فشار گذاشتن بایدن و اروپا بخاطر مذاکره ی برجام با ایران است و خوب خنده دار است که فکر بکنیم او به تنهایی چنین نمایشی را براه انداخته است و پشتیبابانی امریکایی/اسراییلی در پشت این تلاش برای شانتاژ و فشار احساسی بر افکار عمومی و بر دولت بایدن و کشورهای اروپایی نداشته باشد. یعنی ما اینجا با یک نمایش حساب شده و با «نیت خاص» سروکار داریم که حتی اگر واقعا هم قصد ربودن او را داشتند، یا اگر حتما قصد ربودن او را داشتند، می خواهد ازین حادثه استفاده بکند تا نیت خویش را جلو ببرد و مذاکره را سخت و ناممکن بسازد و افکار عمومی را علیه بایدن و اروپاییان مذاکره کننده بشوراند ( که بعدش هم نمونه هایی از این واکنشها را در رسانه های امریکایی و غیره دیدیم و اینکه تلاش برای دزیدن مسیح علی نژاد انگشت نشان دادن و خندیدن خامنه ایی به بایدن است.). اینکه موضوع دزدیدن امری ثانوی برای مسیح علی نژاد و پشتیبانانش هست و او فقط وسیله ایی و نقشی برای هدف و در سناریوی اصلی است. خواه این وسیله و ابزاری چون «رخداد تلاش برای دزدیدن او» واقعا صددرصد راست باشد، یا فقط بیست یا چهل درصدش درست باشد. هیچ فرقی نمی کند (جدا از انکه گویا قرار بوده است چندنفر دزیده بشوند و نه فقط او). چون موضوع اصلی چیز دیگری است. چون بقول فروید «صحنه ی اصلی نمایش جای دیگری است» و این نمایش اصلی یک نمایش و صحنه ی هیستریک و شانتاژگونه برای گول زدن افکار عمومی علیه برجام و مذاکره است. ازینرو او به شکل تعزیه وار و مصیبت نامه می خواهد خویش را صدای محرومان و فراموش شدگانی بخواند که بخاطر آنها خواب راحت ندارد، در حینی که تمام مدت در دفاع از بایکوت و فشار حداکثری عمل و فعالیت می کند که در کنار بی کفایتی حکومت تمامیت خواه این کشور و مردمش را به مرز گرسنگی و بی برقی و ویرانی کنونی کشانده است و حتی این نمایش تعزیه و رومنبر رفتن او نیز برای دفاع از این سیاست هرچه بدتر بهتر است. تازه با تولید فشار احساسی و مظلوم نمایانه از مردم بدون برق و بی دارو می خواهد که با او گریه بکنند و قدر او را بدانند، چون او فعلا به خاطر خطر ربودن نمی تواند مسافرت بکند و در زجر است.

این لینک این مصاحبه با مسیح علی نژاد است که در واقع یک نمایش هیستریک و با گریه هایی است که در تماشاچی باهوش همدلی برنمی انگیزد، بلکه بگونه ایی پس می زند. چون تماشاچی باهوش و قادر به حفظ فاصله سریع حس می کند که اینجا کسی در حال اجرای مصیبت نامه ایی مظلوم وار با تمامی تکنیکها و تاکتیکهای روضه خوانی و نوحه خوانی است تا بقیه را زیر فشار احساسی بگذارد و باج بگیرد و خودش را مطرح بکند. اینکه ما با یک معرکه گیری هیستریک روبروییم که می خواهد با گریه و حرکات پاتتیک یا پُرسوزوگداز باج بگیرد و مانع ادامه ی مذاکرات با ایران باشد و از طرف دیگر خویش را نماینده ی همه ایرانیان و زجرکشیده ها بیان بکند. او می خواهد مسیح و منجی محرومان و فراموش شدگانی باشد که بخاطر دردشان خواب راحت ندارد و حتی به خاطر انها به خودش اجازه نمی دهد مشروب بخورد، پارتی برود و برقصد، آنگار که پارتی و مشروب و لذت بردن بد است و حق فعالان مدنی و انسانهای مدرن نیست. همین تفکر سنتی و سیاه/سفیدی و برای بزرگ کردن خویش به سان «قهرمان از خودگذشته و مسیح فراموش شدگان» نشان می دهد که چه صحنه ی هیستریک و خودنمایانه ایی در کار است. پس عجیب هم نیست که از طرف دیگر این «نماینده ی مظلومان و مظلوم بزرگ» در صحنه ها و رسانه های مختلف جهانی در حال هنرنمایی و تولید و فروش خویش به عنوان ژاندارک ایران است، و صد البته با درامد خوب و با پشتیبالی مالی و رسانه ایی پدران نو. خوب به سخنان و حرکاتش در این مصاحبه توجه بکنید و ببینید که چگونه یکدفعه گریه می کند و سپس از صحنه گریه به صحنه حمله به دیگران برای بزرگ کردن خویش و خراب کردن دیگران وارد می شود و دوباره یکدفعه اشکش با تولید یک سخن احساسی و اینکه نمی تواند فرزندش را ببیند سرازیر می شود و با احساسات تماشاچی بازی می کند. یا ببینید که چگونه با گریه و در نقش قربانی در حال تحت فشار گذاشتن و شانتاژ است. به جای اینکه خوشحال باشد که جلوی دزدیدنش گرفته شده است. چون موضوع چیزی دیگر است. چون بقول زیگموند فروید « زن هیستریک در حینی که نقش قربانی را بازی می کند، تمام مدت در حال زیر فشار احساسی قراردادن دیگران برای دست یابی به خواست خویش است. اینکه نمایش او اساسا یک دروغ هست.». زیرا موضوع اصلی این نمایش دروغین و هیستریک این است که تحقق برجام به تعویق بیافتد و یا از ایران باج بیشتری بگیرند. در واقع این نمایش هیستریک می خواهد پدری ورشکسته را نجات بدهد که نمی خواهد قبول بکند که باید دیسکورس منطقه و نوع برخورد به ایران تغییر بکند تا هم منطقه و هم ایران قادر به لمس صلح و دوستی و هم مردم ایران در شرایط امنیت مالی و انسانی قادر به شکاندن دیکتاتوری و انسداد باشند و بتوانند خواستهای حقوق بشری و شهروندی خویش را درست مطرح بکنند، به جای اینکه مثل اکنون گرفتار بی برقی و گرانی و روزمرگی باشند و نتوانند حتی از حقوقشان دفاع بکنند.

یعنی حتی اگر بگوییم که مسیح علی نژاد و دادگستری امریکا راست می گوید و از طرف دیگر نماینده ی جمهوری اسلامی نیز راست می گوید که چنین طرحی در میان نبوده است، انگاه این سوال مطرح می شود که چنین حادثه ایی در این شرایط به نفع کی هست و در خدمت چه علایقی است؟ ازین منظر ساختاری است که کل حادثه برملا می شود و اینکه اینجا قرار است با این هیاهو دوباره برجام به تعویق بیافتد و یا زیر فشار برود و چه کسی از این تعویق یا به عقب افتادن خوشحال می شود؟ همه می دانیم که انها جمهوری خواهان افراطی امریکا چون ترامپ، حکومت اسراییل از یکسو و از سوی دیگر نیروهای افراطی حول سپاه و خامنه ایی در ایران هستند. زیرا تصور اینکه روحانی و ظریف در پی این دزدی و ربودن در این شرایط بودند، به عقل جن هم خطور نمی کند. زیرا با تمامی ضعفها و خطاهایشان اما اینقدر هم احمق نیستند. انهم وقتی که در وین در حال مذاکره هستند و وقتی اخر نمی توانند در دوران دولت خودشان این کار را به پایان برسانند و روحانی با دلخوری می گوید که سنگ اندازیها نگذاشت که دولت او این کار را به پایان برساند. سنگ اندازیهایی که هم از خارج و هم از داخل است. همانطور که نوار صوتی ظریف هم به آن اشاره کرده بود و مثلا به دیدار سلیمانی و پوتین.

همانطور که باید بخواهیم این مدارک علنی بشود و دادگستری و پلیس فدرال آمریکا جواب سوال خبرنگاران زبره را بدهد و یا دادگاهی غیابی در مورد این جانیان احتمالی اجرا بشود تا هم نشان داده بشود که در جهان مدرن چنین جنایاتی به هیچ وجه پذیرفته نمی شوند و مجازات قانونی دارند، هم در کنارش سوالات مهمی مطرح بشود که تعریف های مسیح علی نژاد از جریان خطر ربودنش بوجود اورده است. زیرا آن طور که او این حوادث را تعریف می کند، این حادثه چیزی شبیه یک فیلم اکشن هندی یا بالیوودی و با حالات شدید احساسی و با تعقیب و گریز خطرناک هست. مثلا او می گوید که پلیس فدرال برای حفظ جانش او را چند بار به خانه ی امن یا به «سیو هاوس» می برد و بعد پلیس فدرال متوجه می شود که عوامل ایرانی خانه ی امن انها را یافته اند و مجبور می شوند سریع دوباره جایش را عوض بکنند، بی انکه مجرمان را به جرم تعقیب شهروندشان دستگیر و زندانی بکنند. یا سوال این است که چطوری انها به نقشه ها و محل خانه های امن اف بی ای پی برده اند و تازه بیش از یکبار و به این خاطر سریع بایستی جای او عوض می شده است. یعنی پلیس فدرال امریکا و دستگاهش اینقدر دست و پاچلفتی و بی بخار است که چند تا بازرگان حکومتی و به کمک نیروهای حکومتی می توانند احتمالا کامپیوترشان را هک بکنند، یا نیروی نفوذی در اف بی ای داشته باشند و جای مسیح را بیابند و به خانه ی امن او نزدیک بشوند و پلیس مجبور بشود سریع جایش را عوض بکند. ادم یاد فیلمهای هالیوودی چون فیلم «سیوهاوس» می افتد اما با رگه و ساخت شدید بالیوودی و پُرسوزوگداز. بهرحال همینکه مسیح علی نژاد می تواند سریع زیر گریه بزند و بعد با اشکهایش تیر بیاندازد و در دول مدرن و در فضای رسانه ایی احساس گناه بوجود بیاورد، نشان می دهد که او قدرت هنرپیشگی خوبی دارد. فقط حیف که هنرپیشگی او دچار ساختاری هیستریک و غلوامیز است و در نهایت مثل زن هیستریک محکوم به شکست است. چون نمی خواهد دروغش را ببیند و اینکه در خدمت تمنا و علایق چه پدران و اربابان افراطی و پوپولیست دست به این حرکات افراطی می زند و اسیر چه تمتع های خودشیفتگانه ایی است و چرا می خواهد مرتب مطرح باشد، در حینی که مرتب به قدرتها و تمناهای مدرنش بیشتر پشت می کند و به یک هنرپیشه دست دوم تبدیل می شود. مثلا با نمایش تعزیه وار و احساسیش کاری می کند که مجری ایران اینترنشنال جرات نمی کند حتی یکی از این سوالاتی را مطرح بکند که اینجا مطرح می شود و هر تماشاچی معمولی و باهوشی نیز سریع می تواند این سوتی ها و نمایش ها را ببیند. بشرطی که فرد اسیر بازی مظلوم نمایی و تحت فشار احساسی قرار دادن فرد هیستریک نشود و رندانه به او نشان بدهد که دروغ و نمایشش را می بیند و اینگونه او را خلع سلاح بکند و مجبورش بکند با اصل معضلش روبرو بشود. اینکه حقیقت یک فرد هیستریک یا یک موقعیت هیستریک این است که این حقیقت یک دروغ و نمایش دروغین است و بقول فروید «صحنه ی اصلی نمایش جای دیگری است.»

به این خاطر بایستی اکنون قادر به «سیاست ورزی رندانه و مدرن» بود و با نگاهی مصمم و رندانه به صحنه و بازیگران مختلفش گفت، که ما بحق مخالف دزدیدن مسیح علی نژاد و هر فرد دیگری هستیم و بایستی این موضوع تحقیق و ثابت بشود و اجراکنندگانش به مجازات قانونی برسند. از طرف دیگر آنگاه باید رویمان را به سوی مسیح علی نژاد و نیروهای افراطی ایرانی و پشتیبانانش برگردانیم و با چشمکی دوستانه بگوییم که راستی چون می دانیم که تنها راه شکاندن ساختار افراطی و تنها راه کنترل حرکات خشن حکومت اسلامی وقتی است که روابط و قرارداد برجام اجرا بشود و راههای ارتباطی و اقتصادی باز بشود و از طرف دیگر فضای داخل بازتر بشود و مردم اسیر گرانی و بی دارویی نباشند، پس نباید دقیقا شما که در خطر دزیده شدن بودید یا هستید، حال بیایید و از ضرورت تحقق نهایی برجام و از ضرورت شکاندن فضای افراطی سخن بگویید. زیرا باید بدانید که در فضای افراطی و خشن یا هیستریک مثل دوران معاصر فقط پوپولیست و حکومت افراطی می تواند زندگی بکند و رشد بکند و سرکوب یا جنایت بکند. همانطور که در این سالها دیدیم.

بعد به خانم علی نژاد مستقیم باید نگریست و از او پرسید که خانم مسیح علی نژاد، آیا شما بخاطر حفظ جان خویش و دیگران، برای پیش بردن ازادی نظر و حقوق بشر مورد تمنایتان، لازم نیست که سرانجام متوجه این بشوید که باید ابتدا راهها باز بشود تا کنترل درست صورت بگیرد و بتوان انگاه از مباحث حقوق بشر در ایران نیز بهتر سخن گفت، یا در ان فضای باز به کمک دول خارجی یا از طریق سفارت امریکا در ایران از وضعیت زندانیان سیاسی چون برادرت و دیگران پرسید؟ زیرا باید اکنون دیده باشید که در فضای بسته و متشنج از دوطرف همیشه قضیه همین خواهد بود که ملت و نیروهای دموکرات در زجرند، خشونت و جنایت رخ می دهد و انکه سود می برد افراطیونی در دو طرف هستند که از فضای متشنج و هیستریک یا سیاه/سفید سود سیاسی/اقتصادی و یا رسانه ایی می برند. زیرا موضوعشان چیزی دیگر است. آیا حال سرانجام به سیاست هیستریک و افراطی هرچه بدتر بهتر پایان می دهید و کمک به شکاندن این دیسکورس خشن و افراطی بایکوت و فشار را می کنید که می خواهد حال شما را نیز ببلعد و هر روز مردم ایران را در حال بلعیدن است و به پروسه ی تحول دموکراتیک کشورمان بزرگترین ضربات را زده و می زند.

یعنی اینگونه و به شیوه ی سیاست ورزی پارادوکس، بدینوسیله که به دموکراسی وفادار می مانی و هر خشونت و سرکوب یا دزدی انسان یا خبرنگاری را رد می کنی و از طرف دیگر خواهان شکاندن فضای افراطی و هیستریکی می شوی که این خشونتها را هرچه بیشتر از دو طرف ممکن می سازد، آنگاه می توانی هم به رشد تحول مدرن و شکاندن انسدادها کمک بکنی و هم کاری بکنی که سریع دست دو طرف رو بشود و اینکه واقعا چه می طلبند و واقعا درد و موضوعشان چیست. اینکه به قول مثل فارسی بتوانی طوری رند و مدرن عمل بکنی که تا چوب را بلند بکنی، گُربه دُزده حساب کار خودش را بکند. تا آن حقیقتی برملا بشود که همه ی این بازیگران افراطی دوطرفه از دیدنش می خواهند در بروند و نمی خواهند برملا بشود. اینکه نمی خواهند تحول ساختاری و دیسکورسیو در ایران و در منطقه رخ ندهد و فضای هیستریک و تنش افرین و سودافرین برای حاملان مرگ شکسته بشود. زیرا از این فضای هول و هراس استفاده ی سیاسی/اقتصادی یا رسانه ایی می برند.

اینکه باید ما از حق زندگی مسیح علی نژاد و امثالهم دفاع بکنیم و بعد از انها بخواهیم که برای جلوگیری از این خشونتها علیه خویش و دیگران به وظیفه ی مدرن و رسانه ایی خویش عمل بکنند و خواهان بازشدن راهها و روابط و کنترل مدرن و خواهان تحقق برجام بشوند. تا این نیروهای افراطی داخل کشور و بیرون کشور که تاکنون مانع تحقق برجام شده اند، هرچه بیشتر ایزوله بشوند.

همانطور که وقتی انها یا مسیح علی نژاد در جواب سوال و پیشنهاد منطقی شما حال جیغ بنفش و هیستریک بکشند، یا جار بزنند که به رژیمی که می خواهد ما را بدزدد نباید اعتماد کرد و باید بیشتر تحریمش کرد، انگاه می بینید که موضوع چیست و با چشمکی می گویید، هنوز این را یاد نگرفته ایید که آدمی همیشه خودش را با سخن و واکنشهایش لو می دهد، چه بخواهد یا نخواهد. زیرا این خصلت بنیادین زبان است. زیرا آدمی که بخواهد به زبان خشن، هیستریک و گُرگی به جنگ گُرگهای هیستریک برود، در عمل چیزی جز فرزند و حافظ انها نیست. زیرا به قول رولاند بارت: نمی توانی در گلوگاه گُرگ بشنینی و با زبان او سخن بگویی و خیال بکنی که می توانی او را بکُشی.

اینکه اینجا بار دیگر معلوم می شود که چرا نیروهای پوپولیست رسانه ایی و نیروهای بنیادگرا و افراطی ایرانی و خارجی هر دو از بازشدن فضاها و از شکستن فضای تنش و بایکوت مثل مرگ می ترسند و خواهان فضای پارانوییک و خشن هستند، تا باج بگیرند، سود ببرند و یا سد تحولات دموکراتیک و صلح امیز بشوند. چه انهایی که می خواهند مسیح علی نژاد را بدزدند و چه مسیح علی نژاد یا نیروهایی که از برملا شدن این موضوع و سخت کردن قرارداد و مذاکره با ایران خوشحال شده اند. به جای اینکه به راهی بروند که هم جلوی چنین خشونتهایی گرفته بشود و هم راهها باز بشود و بایکوتهای سنگین شکسته بشود و مردم نفسی بکشند یا حداقل برقشان هر روز نرود.

چون با باز شدن ریه ها و شاهراههای سیاسی/اقتصادی بار دیگر ساختارها تمنامند و خندان و شاد و رنگارنگ می شوند و مرگ پوپولیست و بنیادگرا و سلطان خنزرپنزری فرا می رسد که در یک چیز دیگر نیز، بجز زیستن مشابه در زبان و فضای سیاه/سفیدی، با یکدیگر خویشاوندند: «اینکه انها حتی سکته هم که می کنند، سکته ی ناقص می کنند و هیچ کاریشان را نمی توانند تمام و کمال انجام بدهند.»

ازینرو نمی توانند یک قرارداد برجام را درست به پایان برسانند و تحولی اولیه ایجاد بکنند. زیرا یا می خواهند چیزی را بدزدند یا دزدیده بشوند. زیرا می خواهند یا حساب دیگری را برسند و یا حسابشان رسیده می شود. زیرا در فضای سیاه/سفیدی و خودشیفتگانه و خشن می مانند و نمی خواهند بهای تحول و ضرورت را بپردازند. یعنی خیال می کنند می شود همیشه بر سر خویش و ملت خویش کلاه گذاشت و در حینی که هر روز بیشتر خنزرپنزری و خنده دار می شوند، چه حکومت افراطیش و چه اپوزیسیون عمدتا افراطی و هیستریکش. به این خاطر نیز همه شان عاشق تئوری‌ توطئه هستند. چون همه در پی این هستند که چگونه حساب دیگری را برسند و «نامه را بدزدند» و مجبورند در نهایت بیشتر لو بدهند. زیرا بقول تمثیل و گزاره ی پایانی داستان «نامه ی ربوده شده» از ادگار آلن پو « چاه کن همیشه ته چاه می ماند.» و دُزدان مجبورند فقدان و دروغهای خویش را نشان بدهند و برملا بسازند. اینکه مجبورند با این حقیقت بنیادین روبرو بشوند که ان قدرت یا رقیبی که می خواهی بدزدی یا سرکوب بکنی، بشخصه همیشه بخشا ربوده شده و غیرقابل دستیابی است. اینکه نمی توان ایده و ازادی را هیچگاه کامل سرکوب کرد. زیرا هرچه را سرکوب بکنی، دمی دیگر با لباسی دیگر بر می گردد. همانطور که وقتی بخواهی با دروغ هیستریک جنجال بیافرینی و فشار بیشتر در خدمت ارباب قدرتی ایجاد بکنی، انگاه هر نمایشت ان دروغی و فقدانی را لو می دهد که از دیدار با آن هراس داری و به این خاطر چیزی در آن مرتب جیغ بنفش و هیستریک می کشد و گوش را می آزارد. نمی گذارد حس همدلی بوجود می اید. چون بقیه حس می کنند که نمایشی هیستریک در جریان است.

در این لحظات است که «اتیک و اخلاق قوی زندگی و ساحت نمادین» خویش را نمایان می سازد. اینکه چاه کن ته چاه می ماند و نامه ی ما به دستمان می رسد. ازین موضوع فرار ممکن نیست. ازینرو هر دیکتاتوری عمری در نهایت کوتاه دارد و هر دروغ جنجالی در نهایت چون حبابی مضحک می ترکد. زیرا بقول لکان «نامه ی گمشده یا محبوب گمشده» هیچگاه انجا نیست که ما می جوییم و فقط می توان به نمادی و حالتی از آن دست یافت. او همیشه ربوده شده و بخشا دست نیافتنی است تا بتوانی مرتب قادر به تحول و تولید تاویلها و ساختارهای بهتر، زمینی و چندنحوی و رندانه بشوی. بشرطی که حاضر به قبول تمنا و ضرورت خویش و دیگری و لحظه باشی و بر دروغ و فضا و زبان سیاه/سفیدی خویش و دیگری چیره شده باشی و از آن گذشته باشی.( اشاره ایی به داستان «نامه ی ربوده شده» از ادگار الن پو و از همه مهمتر به سمینار لکان در این مورد.)

نتیجه گیری!

بعد از انتشار اولیه و کوتاه تر این استاتوس در فیس بوکم و قبل از انتشار این مطلب در تریبون زمانه، با ویدیویی از یک خبرنگار ایرانی به نام آقای «امین فردین» در مورد این حادثه ی جنجالی و در مورد مصاحبه ی خانم مسیح علی نژاد روبرو شدم که دیدن آن را در این لینک به همه خوانندگان توصیه می کنم. من برای اولین بار با کار و برنامه ایی از این خبرنگار جوان ایرانی مقیم خارج روبرو شده ام و چیزی در مورد او نمی دانم. اما این برنامه ی ویدیویی او قوی و دیدنی است. زیرا او اینجا با طنز و فاکتهای قوی هرچه بیشتر نمایش هیستریک مسیح علی نژاد را رو می کند و اینکه چگونه مسیح در این سالها برای این نمایش افراطی و هیستریک نزدیک به نیم میلیون دلار از حکومت امریکا به عنوان «فاندینگ یا حمایت مالی» برای فعالیت هایش پول دریافت کرده و می کند و تازه در همین مصاحبه ادعا می کند که هیچ پولی نگرفته است. یا اگر راست باشد که همسر ایشان کامبیز فروهر عضو نایاک است، آنطور که در این برنامه گفته و نشان داده می شود، انگاه نباید پرسید که چطوری او می تواند به این راحتی بیاید در این مصاحبه از موضع طلبکار به تلویزیون اینترنشنال تشر بزند که چرا نمی ایید بحث بین من و اعضای نایاک بگذارید تا حقیقت برملا بشود. در حالیکه عضو نایاک همخانه ی خودش هست. یعنی دردناک است دیدن این مباحث و نمایشهای سنتی و افراطی و با لعاب مدرن. با انکه برای من موضوع اساسی این است که حتی اگر بگوییم واقعا می خواستند او را بدزدند، اما کل صحنه یک نمایش هیستریک برای این است که جلوی شکاندن تحریمها و جلوی تحقق برجام را بگیرند. همینکه نزدیک به شش سال است که چه جمهوری خواهان امریکا و چه اسراییل و چه خامنه ایی و سیاه یا حتی پوتین و روسیه به اشکال مختلف مانع تحقق برجام شده اند، باید به همه نشان بدهد که چرا تحقق برجام یک امر مهم در کل منطقه است و بویژه برای مردم ایران و پروسه ی دموکراسی خواهیش. زیرا انموقع دیگر نه ایران می تواند در منطقه براحتی تنش بیافریند، یا به اسم «خطر جنگ و تحریم» براحتی اعتراضات درونی را سرکوب بکند و نه اسراییل می تواند با سلاح تبلیغی «مترسک ایران خطرناک» براحتی این کار را بکند و از تنش و خطر جنگ برای پیش بُردن برتری و اهداف خویش در منطقه، برای پیش بُرد ارتباطات خویش با حکومتهای عرب منطقه و برای اشغال هرچه بیشتر سرزمین فلسطین استفاده بکند. همانطور که با باز شدن راههای اقتصادی و ارتباطی و ورود شرکتهای خارجی به ایران انگاه حکومت قانون مجبور است برگردد، راههای تولید درامد و ارامش برای مردم بیشتر باز می شود و بقیه کار مربوط به این است که چگونه می توان با سیاست مدرن این راه باز شده را هرچه بیشتر قوی و چند مسیری کرد و این حکومت خنزرپنزری و اپوزیسیون افراطی از جنس علی نژاد و امثالهم را با هم بدور ریخت که همه به فکر منافع خویش و لحاف ملانصرالدین خویش هستند. من امین فردین را نمی شناسم. اما این ویدیو و نقدش قوی است و خیلی خوب بازی احساساتی و هیستریک مسیح علی نژاد را در مصاحبه اش رو می کند. بببنید و بخندید و شاید برخی نیز عبرت بگیرند و ببیند که به جای بدی دخیل بسته اند.

همانطور که امیدوارم ما ایرانیان یاد بگیریم که برای درک هر حادثه و رخداد سیاسی یا اجتماعی همیشه ساختار و بستری را در نظر بگیریم که در درونش این رخداد مثل این جریان ربودن مسیح علی نژاد رخ می دهد، تا بتوانیم بهتر ببینیم که ایا دارند یک فیک نیوز هیستریک به ما قالب می کنند یا موضوع جنایت نوینی در میان است. اینکه یاد بگیریم که در هر حادثه فردی و جمعی این گزاره ی مهم لکانی را بکار ببریم که می گوید «انچه را به تو هدیه می کنم یا نشان می دهم، رد بکن، چون موضوع چیزی دیگری است.». اینکه یاد بگیریم با حفظ فاصله ی نمادین سریع اسیر حرکات احساسی و نمایشی نشویم و بعد دقیق ببینیم که اینجا قرار است چه چیزی واقعا ربوده بشود. چون موضوع همیشه چیز دیگری و موضوعی ساختاری است.

همانطور که تجربه ی فاجعه بار چهار سال حکومت ترامپ و فشار حداکثری بر ایران و با پروپاگاندیستهایی چون مسیح علی نژاد بایستی به همه نشان داده باشد که چرا فشار حداکثری و تحریم فقط مردم و کشور را گرسنه و داغان و گرفتار می سازد، اما حکومت تمامیت خواه را کنار نمی زند و اگر هم فروبریزد، انگاه به حالت سوریه و عراق رخ می دهد. یا کاری می کند که مردم گرسنه مثل کشتار ابان به خیابان بریزند و به اسم دفاع از امنیت ملی سرکوب بشوند وانگاه این در خارج نشسته ها برایشان نوحه بخوانند و در حینی که پولهای کلان برای نمایش هیستریک و افراطیشان می گیرند. زیرا دموکراسی احتیاج به بازشدن فضاها و شکستن انسدادهای داخلی و خارجی دارد. زیرا مردم گرسنه نمی توانند بفکر حقوق بشر و ازادی باشند. نزد هر انسانی ابتدا امنیت و سیری اساس است و انگاه که این ارامش و امنیت را دارد، می تواند به مباحث شهروندی و حقوق بشرش بپردازد ( هرم معروف مازلوف). ازینرو تحقق برجام برای شروع شکاندن انسداد همه جانبه و در منطقه مهم است و ازینرو همه بنیادگرایان و پوپولیستهای داخلی و خارجی دلواپس این هستند که این قرارداد تحقق بیابد و همین جا حقیقت فاجعه بارشان را رو می کنند. اینکه انها از منافع مردم و کشورشان و از منافع تحول دموکراتیک کشورشان حرکت نمی کنند، بلکه خواهان حفظ قدرت خویش هستند یا به عنوان پروپاگاندیست مامور و کهتر ارباب قدرتی هستند تا به نون و نوایی برسند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)