در دی‌ماه ۱۳۵۷، در گرماگرم مبارزات انقلابی و در آستانه‌ی سرنگونی سلطنت پهلوی، شایعه‌ای میان مردم پیچید که عکس خمینی در ماه دیده می‌شود.

این‌که منشا این شایعه چه بود و چه کارکردی داشت موضوع این یادداشت نیست.
بسیاری از مردم اما واقعا عکس خمینی را در ماه می‌دیدند.
امروز می‌دانیم که دلیل اصلی چنین پدیده‌ای تلقین است.
اما این تلقین روی یک پایه‌ی مادی همه‌گیر شد و آن پایه‌ی مادی کاریزمای خمینی بود که کم کم و به اشکال مختلف داشت شکل می‌گرفت.
نه فقط به عنوان مرجع مذهبی اهل تشیع بلکه به عنوان رهبر سازش‌ناپذیر انقلاب.
ابرانسانی که توده‌های مردم به او اقتدا می‌کردند و حالا عکس او را در ماه می‌دیدند.

یکی از روندهایی که به این کاریزما، این شخصیت ابرانسان شکل داد تلاش کسانی بود که معتقد بودند مسئله‌ی فعلی سرنگونی شاه است و بحث‌ها را بگذارید برای بعد از سرنگونی. این روند هرچند به آرامی از ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ آغاز شد اما رفته رفته چنان فضای خفقان‌آوری ایجاد کرد که هر کسی علیه خمینی حرف می‌زد یا به رفتار طرفداران او اعتراض می‌کرد یا حتی بدون انتقاد از خمینی و طرفدارانش حرف خودش را می‌زد، «ضدانقلاب» خوانده می‌شد.

کم کم هاله‌ی تقدسی حول سیمای خمینی شکل می‌گرفت که هیچ‌کس نمی‌توانست حرفی علیه او بزند و همه مجبور بودند در هراس از طرفداران خشمگین او سکوت کنند و به اجبار احترام «آیت‌الله» را نگاه دارند.

کسانی که این سکوت همگانی در مورد خمینی را به دیگران تحمیل کردند البته یک‌دست و با یک هدف مشترک نبودند.

دسته‌ای کسانی بودند که واقعا مسئله‌ی اصلی آنها سرنگونی سلطنت پهلوی بود و اعتقاد داشتند نباید در صف اپوزیسیون شکاف انداخت چون به نفع رژیم تمام می‌شود و سرنگونی سلطنت پهلوی را به تعویق می‌اندازد.

اینها خود دو دسته بودند.

بخشی کسانی بودند که خوش‌خیالانه گمان می‌کردند خمینی آخوند عارفی است دست از دنیا شسته که به دنبال قدرت سیاسی نیست و آن‌طور که خودش وعده می‌دهد مطیع رای مردم خواهد بود، با قدرت سیاسی کاری نخواهد داشت و خود و طرفدارانش آزادی عقیده و بیان را برای همه به رسمیت می‌شناسند.

بخش دیگر کسانی بودند که با خمینی همراه و هم‌نظر بودند و نیروهای سیاسی دیگر را رقیب خودشان می‌دانستند آنها از گفتن «بحث بعد از سرنگونی» به عنوان ابزاری برای خفه کردن دیگران و وا داشتن آنها به سکوت استفاده می‌کردند تا مقدمات کسب قدرت سیاسی و کشتار نیروهای مخالف را فراهم کنند.

این دو دسته را دسته‌ی سومی هم همراهی می‌کرد که کم کم از همان دی‌ماه سر و کله‌شان پیدا شد و بعد از سرنگونی سلطنت با جذب اراذل و اوباش، وسیع‌تر و منظم‌تر سازماندهی شدند.

اگر آن دو دسته‌ی قبلی به بهانه‌ی اولویت سرنگونی سلطنت پهلوی نسبت به همه‌چیز جلوی حرف زدن دیگران را می‌گرفتند و صداهای مخالف را خفه می‌کردند. این دسته‌ی سوم در دفاع از خمینی به تظاهرات و تجمعات نیروهای دیگر حمله می‌کردند، پلاکاردها و پوسترهای آنها را در تظاهرات‌های عمومی پاره می‌کردند و خودشان را با چوب و چماق و زنجیر زخمی می‌کردند.

سلطنت که واژگون شد اما هم‌چنان بحث بی بحث حکمرانی می‌کرد. نیروهای سیاسی آزاد بودند، دفتر و ستاد داشتند، نشریه و کتاب منتشر می‌کردند، تجمع و تظاهرات و نمایشگاه برگزار می‌کردند اما حریم «امام امت» حریم مقدسی بود که هیچ‌کس نمی‌توانست به آن نزدیک شود.

آیت‌اللهی که تصویر او در ماه هم دیده شده بود، حالا رهبر فرهمندی بود که کسی نمی‌توانست در موردش حرفی بزند.

امتداد عملی آن به سکوت واداشتن‌ها، آن اولویت دادن به سرنگونی سلطنت پهلوی و جلوگیری از بلند شدن هر صدای مخالف یا متفاوتی به بهانه‌ی تضعیف نشدن اپوزیسیون در ماه‌ها و سال‌های بعد از انقلاب تبدیل به دسته‌های چماقداری شد که از حمله به تظاهرات و تجمع‌ها و نمایشگاه‌ها شروع کردند، کتاب‌فروشی‌ها را آتش زدند، به دفاتر و ستادهای سازمان‌ها و نیروها حمله کردند و آنها را اشغال کردند، دانشگاه‌ها را به خون کشیدند و وقتی درست و حسابی حاکم شدند بساط دار و شکنجه و تیرباران را در همه‌جای ایران پهن کردند.

ما این هر دو دسته را در “سرخط” می‌بینیم.

هر پستی که در نقد اپوزیسیون راست نوشته می‌شود تعدادی کامنت می‌گذارند که بهتر است اتحاد را تا بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی حفظ کنیم و برای ما می‌نویسند که متوجه نمی‌شوند از ابراز مخالفت با این افراد و جریانات چه هدفی را دنبال می‌کنیم و چرا با تضعیف اپوزیسیون به نفع جمهوری اسلامی رفتار می‌کنیم.

از نظر آنها حتی یک کارگر هفت‌تپه که چندین ماه است حقوق نگرفته و در گرمای بالای ۵۰ درجه روزها در اعتصاب به سر برده، بعد از چندین سال مبارزه حق ندارد به رضا پهلوی بگوید که به جای حمایت از کارگران از راه دور و در آمریکا، پولی را که پدرش از اموال عمومی دزدیده و به خارج برده به صاحبان اصلی‌اش که مردم ایران باشند برگرداند.
یا به رضا پهلوی بگوید که منافع کارگران ایران و منافع او به عنوان یک حامی نظم سرمایه‌داری با هم تفاوت دارند و دیر یا زود در مقابل هم قرار می‍‌گیرند.

از نظر آنها کسی حق ندارد نشان دهد که مسیح علی‌نژاد چه در دوران اصلاح‌طلبی و چه در دوران سرنگونی‌طلبی نگاه به قدرت دارد و اگر آن زمان منتظر بود موسوی و کروبی حکومت را اصلاح کنند حالا می‌خواهد رهبران کشورهای غربی حکومت را سرنگون کنند.

جالب این‌که همین افراد اگر در مورد انقلاب ۵۷ صحبت کنند به شما خواهند گفت که به شدت از نیروهای سیاسی و مخالف آن زمان ناراضی‌اند که چرا حقایق را در مورد خمینی به مردم نگفتند و در مقابل او سکوت کردند.

دسته‌ی دیگری هم هستند که نقش همان چماقدارها را در فضای مجازی بر عهده گرفته‌اند. به ما حمله می‌کنند، فحش می‌دهند، آنفالو می‌کنند، ریپورت می‌کنند و مشکل دارند که چرا ما حرف خودمان را می‌زنیم و از عقاید خودمان دفاع می‌کنیم.

آنها انتظار دارند همه فقط از صبح تا شب سپاس آریامهرا بگویند و قربان صدقه‌ی رضا پهلوی و دیگر افراد و جریان‌های راست بروند. «وحدت‌طلبی» دسته‌ی اول را دسته‌ی دوم، این چماقداران مجازی با تلاش برای تحمیل سکوت تکمیل می‌کنند.

شباهت رفتار تمامی این افراد به چیزی که خودشان گمان می‌کنند با آن مخالفند حیرت‌آور است.

روی سخن البته نه با آنهایی است که به دلیل همراهی سیاسی با نیروهای راست مزورانه پشت شعار «اتحاد» سنگر گرفته‌اند و نه با چماقدارهای مجازی، روی سخن با آن دسته‌ای است که خوش‌خیالانه گمان می‌کنند رضا پهلوی یا مسیح علی‌نژاد انسان‌های آزادمنشی‌اند که تنها دغدغه‌شان سرنگونی جمهوری اسلامی است، مطیع نظر مردم هستند و آزادی بیان و عقیده را برای مخالفانشان به رسمیت می‌شناسند.

آن هم وقتی که چماقداران مجازی طرفداران آنها هنوز که در قدرت نیستند چنین به مخالفان حمله می‌کنند.

اگر برخلاف ما «انقلاب ۵۷» را فاجعه می‌دانید لااقل خودتان از تکرار اشتباهاتی که به انقلابیون آن زمان نسبت می‌دهید خودداری کنید. بگذارید همه حرفشان را بگویند. بگذارید با تیغ تیز نقد از شکل‌گیری رهبر فرهمند و مقدس جلوگیری شود، بگذارید کار به جایی نرسد که کسی جرات نکند چیزی در مورد «شاهنشاه والامقام» یا «رهبر باشکوه» بگوید.

ما البته از انقلاب ۵۷ درس گرفته‌ایم. حالا می‌دانیم که نه تنها در مقابل تلاش‌ها و حملات چماقداران مجازی نباید عقب‌نشینی کنیم، نه تنها نباید به نصایح خردمندانی گوش کنیم که فقط می‌خواهند جمهوری اسلامی برود، بلکه در فردای جمهوری اسلامی هم در مورد دسته‌های چماقداری هشدار نخواهیم داد، آنها را در خیابان و همان‌جایی که به سیاست مردم مربوط است سر جای خودشان می‌نشانیم، بدون بلاک، بدون ریپورت.

ما به سهم خودمان نمی‌گذاریم کسی سیمای رضا پهلوی یا مسیح علی‌نژاد را در ماه ببیند.

متن از «گروه نویسندگان #سرخط»

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)