یک هفته پیش از برگزاری انتخابات، بالاخره میرحسین موسوی نیز در پیامی از «زندان اختر» انتخابات را تحریم کرد و به جماعت متکثری پیوست که خود را به هیچ وجه در یک جبهه نمی‌بینند اگرچه در حال استفاده از یک استراتژی مشترک‌اند. این پیام (یا به تعبیر دقیق‌تر مضمونِ تحریمیِ این پیام) به سرعت و به طور خاص با واکنش آن دسته از اصلاح‌طلبانی روبرو شد که تصمیم به رأی دادن گرفته بودند. گویی پیام موسوی نظر برخی رأی‌دهندگان اصلاح‌طلب را، هرچند برای لحظه‌ای،‌ سست کرده است. با این حال همهٔ این افراد در لحظه به عقل خود شک نکردند و اضطراب مذکور به شکل‌های دیگری نیز تجربه شد. آنچه این تجربه‌ها را با هم جمع می‌کند شوک‌آوری پیام (نهفتهٔ) موسوی است. این لحظه در خوانش این افراد از پیام موسوی لحظه‌ای مهم است چون لحظه‌ای است که در آن وانمود می‌شود پیام هنوز به درستی تفسیر و فهم نشده و برای همین با دیگری به بحث گذاشته میشود.

هدف از این جستار برجسته کردنِ یک پرسش است با استفاده از فضایی مجازی به نام توییتر که داده‌های ما را ثبت کرده است. ترسیم این پرسش مهم است چون پرسشی است که می‌تواند متن مورد نظر ما (پیام موسوی) را واجد تفسیری متفاوت کند. به منظور فهم این پرسش، برخی از این واکنش‌های ثبت‌شده به عنوان شاهد انتخاب شده است هرچند بدیهی است که این انتخاب‌ها خنثی نیست و روایت برسازندهٔ این جستار را تقویت میکند.  آنچه در انتخاب به آن اهمیت میدهیم پرسش‌های فوری است. تأکید ما بر لحظهٔ تنش است، نه لحظهٔ آرامش. پیام در ساعت یک بعدازظهر منتشر شده است. با جست‌وجوی کوتاهی متوجه میشویم که بلافاصله این پرسشِ کلی مطرح شده است: آیا میرحسین شرکت در انتخابات را نهی کرده است؟

   

تحریم یا مشارکت یا هیچ‌کدام؟

پیداست که پیام موسوی لااقل در وهلهٔ نخست افادهٔ معنای تحریم نکرده است، بنابراین بهتر است ابتدا به خود پیام نگاهی دوباره بیاندازیم. پیام موسوی غیر از اینکه ماهیتاً رمزی است یعنی به صورت تلگرافی و فشرده نوشته شده است، با زبانی رمزی و بیگانه (زبانی فشرده‌تر از زبان فشردهٔ متن) نیز شروع شده است. آغازگر متن – پس از نام خدا – یکی از آیات پایانی سورهٔ هود است که متضمن نکوهش کسانی است که به ظالمین متمایل شده و به آنان اعتماد کرده‌اند. چرایی آن هم البته در خود عبارت موجود است: تنها بایستی به خدا اعتماد داشت. اما در این آیه کلمه‌ای پنهان شده است که دارای اهمیتی اساسی است. آن را چطور پیدا میکنیم؟ با مقایسهٔ ترجمه‌ها؛ در عین حال که به یاد داریم این آیه در متن اصلی ترجمه نشده است. در صفحهٔ اینستاگرامی خانم نرگس موسوی از ترجمهٔ فولادوند استفاده شده است: «به کسانی که ستم کرده‌اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما میرسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام نیز یاری نخواهید شد». بنابراین چرایی این حکم را میتوان به نحوی دیگر اینگونه صورت‌بندی کرد: از ظالمین یاری نخواهید چرا که تنها یاری‌کننده خداست و دوستانِ خدا. اکنون یک ترجمهٔ دیگر را بخوانیم، از حسین انصاریان: «و به کسانی که [به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن] ستم کرده‌اند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [دوزخ] به شما خواهد رسید و در آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست، سپس یاری نمیشوید». این ترجمه یک تفاوت اساسی دارد: دوست به سرپرست تبدیل شده است. به نظر میرسد به کلمهٔ مورد نظر رسیده‌ایم. برای اطمینان ترجمهٔ مکارم شیرازی را هم میخوانیم: «و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت؛ و یارى نمیشوید!».

به غیر از این کلمهٔ خاص، به نظر میرسد این ترجمه‌ها تفاوت‌های دیگری نیز دارند: ترجمهٔ فولادوند به متن اصلی وفادارتر است و عبارت «و ما لکم من دون الله من اولیاء» در آن لفظ به لفظ ترجمه شده است: «و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود». اما دو ترجمهٔ دیگر واو حالیه را کاملاً ترجمه کرده و به همین جهت معنای آیه را متفاوت کرده‌اند: «و در آن حال [کدام حال؟ وقتی جهت حرکت ما به سمت ظالمین باشد] شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست». بنابراین در ترجمهٔ فولادوند ما در پیشگاه خدا یاری‌کننده‌ای نداریم که از ما حمایت کند، اما در دو ترجمهٔ دیگر این خود خداست که یار (ولیّ) محسوب شده و هر کس که سروکارش با آتش جهنم بیافتد تنها او را دارد؛ و البته تهدید آیه نیز مبتنی بر این است که حتماً او را نخواهد داشت. واژهٔ ولیّ دلالتمندی‌های متعددی دارد، و با توجه به دعوای شیعه و سنی، یکی از جدال‌برانگیزترین واژه‌هاست. اما اینجا ولیّ دلالت دیگری هم دارد و در مقابل فقیهی که ولی است قرار میگیرد. بنابراین اکنون انتخاب ترجمهٔ فولادوند نسبت به انصاریان یا مکارم شیرازی منطق خاصی می‌یابد، اما در ادامه همان معنای دیگر (ولیّ به جای دوست) است که پررنگ می‌شود. فارسیِ پیام با این جمله شروع میشود: «در صورت تداوم بدعت نظارت استصوابی عنوان جمهوری اسلامی ایران در زمانی نه چندان دور بی‌معنا خواهد شد».

 

بدعت؟

دو نکتهٔ تعجب‌برانگیز در جملهٔ اول موجود است: اول آن که نظارت استصوابی «بدعت» است، یعنی از اول نبوده است و بدیع (تازه و نو) است. نکتهٔ دوم این است که اگر این بدعت تداوم یابد هیچ کدام از عناصر جمهوریت و اسلامیت و ایرانیت در آیندهٔ نزدیک در این وضعیت وجود نخواهد داشت. به توییتر برگردیم. کسی در فاصلهٔ کوتاهی به پرسش چنین پاسخ گفته است که: بله، برداشت تحریم دارم، ولی رأی میدهم.

 

چنان که در ادامه می‌بینیم این فرد کسی است که موسوی را جزء «بزرگان» میداند، اما مخالفت او با موسوی را چگونه میتوان فهمید؟ به کمک جملهٔ دوم پیام موسوی: «ضمن احترام به همهٔ هموطنان، در شرایط چنین ناپایدار و پرابهام بنده به عنوان یک همراه کوچک، در کنار کسانی خواهم ایستاد که از انتخابات‌های تحقیرآمیز و مهندسی‌شده به جان آمده‌اند». بایستی به خاطر داشت که «تحریم» یادآورِ «براندازی» و یکی از کلمات نگفتنی است. هیچ‌کدام از تحریم‌کنندگان داخلی، چه برسد به موسویِ محصور، انتخابات را صریحاً تحریم نکرده‌اند. تحریم‌کنندگان یا مثل احمدی‌نژاد و تاجزاده گفته‌اند در انتخابات شرکت نمیکنند، یا مثل بیانیهٔ مجمع روحانیون مبارز گفته‌اند نماینده‌ای ندارند. پس «تحریم» تابو است و کمابیش به اَشکالی ضمنی ابراز میشود. اما تحریم موسوی در کجای طیف قرار میگیرد؟ او با قدرت تحریم نکرده است. حق با پرسش‌گر است و موسوی ما را واقعاً قانع نمیکند. او نمیگوید به فلان دلیل، مثلا در خطر بودن جمهوریت، بایستی رأی نداد. از این منظر به نظر میرسد جملهٔ نخست پیام به یاران «جبههٔ» خود یعنی اصلاح‌طلبان است، نه همهٔ شرکت‌کنندگان سیاسی. «ضمن احترام به همهٔ هموطنان» یادآور کلیشه‌ای است که در انواع بحث‌ها میشنویم: نظر همه محترم است؛ یا قضاوت نکنیم. اما اگر دلالت‌های قرآنی متن موسوی را جدی بگیریم، آیا واقعاً هموطنانی که «در شرایطی چنین ناپایدار و پرابهام» تصمیم به رأی دادن گرفته‌اند همان‌هایی نیستند که به سمت آتش میروند و دوستان دشمنان خدا هستند؟ از طرف دیگر «در کنار کسانی خواهم ایستاد» یعنی همراهی میکنم و نه رهبری، توصیه کرده‌ام و نه تشویق. پس باز هم تأکید کنیم: پرسش‌گر بر نکتهٔ درستی دست گذاشته است و موسوی انتخابات را تحریم نکرده است.

از پیام موسوی میتوان حتی برداشتی برعکس داشت. فردی دیگر به پرسش ابتدایی پاسخ داده است «میتوان با رأی دادن زمین بازی حاکمیت را خراب و تصمیمات پشت پرده را بر هم زد»؛ به این معنی که موسوی با رأی ندادن در زمین حاکمیت بازی میکند. پس حتی جای تعجب هم دارد اگر از پیام موسوی برداشت تحریم کرده باشیم:

 

می‌ایستم

هرچند که در مورد میرحسین گفته شود او همراهی میکند و نه رهبری، رهروان راه خود را پیش میگیرند. پیام موسوی بیش از آنکه دعوت به تحریم باشد، پیام موسوی است به جنبشی که علاقمندانی دارد. او رهبر جنبشی موسوم به جنبش سبز است، که اعمّ است از این یا آن جنبش دیگر، به عنوان مثال جنبش رأی بی‌رأی. پیام جنبش او به تعبیری ایستادن است، پس «رهروان» در تفاسیری که محتوای ضدتحریمی داشته باشد برحق‌اند:

میرحسین هیچ‌کس را از قلم نمی‌اندازد. او را میتوان حتی رهبر براندازها هم دانست. میرحسین بیش از هرچیز موفق به برانگیزش میشود. او، همانطور که پاسخ‌دهنده‌ای اشاره کرده بود، استدلال عقلی نمیکند. اما میتوان گفت نوعی استدلال اخلاقی میکند. بیایید صفت این اخلاق را نه اسلامی (که صفت درستی است) بلکه انقلابی بگذاریم. موسوی نوعی استدلال انقلابی میکند، در قالب کلامی که برعکسِ ظاهر آن است، و به تعبیر برخی (البته به اشتباه) «تقیه» نامیده میشود. این محتوای انقلابی در آیهٔ قرآن پنهان شده است، از طریق اشاره به آتش جهنم و همچنین به ولایت. آنچه در ترجمهٔ آیه منتقل نمیشود نحو (زمانمندی) زبان عربی است. به این تعبیر، ترجمهٔ پیام این است: «تمایل به ستمگران لمس آتش است؛ به ستمگران متمایل شوید تا به آتش متمایل شوید. و آنگاه که واقعاً آتش درگرفت، خواهید دید که چه میلِ بدسرانجامی!» اما اشتباه است اگر گمان کنیم این پیام را میتوان به صراحت منتقل کرد. برعکس: این پیام تنها به طور ضمنی منتقل میشود، از طریق فراخواندن تصویر آتش. وگرنه همانطور که کسی استدلال کرده بود، عقل به این آتش قانع نمیشود. به علاوه، همراهی موسوی را به درستی میتوان همراهی با جماعت قلمداد کرد، چرا که نظارت استصوابی واقعاً بدیع نیست و تنها ممکن است به این یا آن نحوش بدیع باشد.

 

دروغ ممنوع!

پیام موسوی با اشاره به پوستر دروغ ممنوع تمام میشود: پوستری که به نقل از خود او در سال ۸۸ پس از اینکه در یک نقطهٔ کشور چاپ شد، در فاصله‌ای کمتر از ۲۴ ساعت در تمام نقاط کشور چاپ و به دست گرفته شد. این به تعبیر خود موسوی به این خاطر بود که «دروغ ممنوع» مطالبه‌ای عمومی بود، و هنوز هم هست. یکی از پاسخ‌دهندگانی که به او پرداختیم، در بحثی دیگر گفته است:

 

پس موسوی برخلاف آن که ادعا کردیم برخی را نیز از قلم می‌اندازد. یکی دیگر از پاسخ‌دهندگان با ناراحتی نوشته است: «من هم از انتخابات مهندسی‌شده به جان اومدم و میخوام برای از دست نرفتن همین حداقل رأی بدم، مهندس کنار من هم ایستاده؟». موسوی در پایان پیامش به آینده حواله میدهد، گویی میگوید به زودی میفهمید چرا کنار شما نایستاده‌ام: «دور نیست که در آیندهٔ نزدیک محکومیت تصمیمات دزدکی و پنهانی موضوع بحث‌های خانه و بازار و فضای مجازی در سراسر کشور شود». این آینده همان آینده‌ای است که در زمان‌بندی زبان رمزی متن با کیفیتی خاص محقق میشود؛ همانطور که لمس آتش به زمانی تعلق دارد که دلگرم به ظالمان شویم. تصویر آتش موعود را به یاد داشته باشید: «و آنگاه که آتش درگرفت، خواهید دید که چه میل بدسرانجامی!» این آتشِ فردا نیست، اگرچه ما را نه اکنون بلکه هرگز به معنای دقیق آتش هم نخواهد زد. پس درنهایت بایستی با حجاریان مخالفت کرد و گفت چیزی پس از پیام موسوی بر آفتاب نیفتاد (مخصوصاً وقتی که فردای پیام موسوی با پیام خاتمی مواجه میشویم)، و یا حتی میتوان گفت به میرحسین دروغ نبندید. دروغ ممنوع!!

مسعود چیت‌ساز (جامعه‌شناس)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)