در ابتدا باید توجه داشت که این جنگ سه طرف داشت: اسرائیل، حماس، و مردم غزه. کارآترین اسلحه حماس در این جنگ نه حدود ۴۰۰۰ موشک و راکتی بود که به سمت مناطق مسکونی اسرائیل پرتاب و اکثر آنها توسط گنبد آهنین شکار شدند،‌ بلکه مردم غزه و مهمتر از همه کودکان و زنان فلسطینی بودند. اکنون نیز تعداد زیادی کودک و زن در زرادخانه حماس آماده هستند و روز به روز به تولید آن اضافه می‌شود تا احتمالا در جنگ بعدی مورد استفاده قرار بگیرند. تولید این سلاح برای حماس تقریبا هزینه‌ای ندارد و البته از کارایی زیادی در زمان جنگ برخوردار است.

واقعیت آن است که یکی از مهمترین نتایج این جنگ، شکست اخلاقی اسلام سیاسی در سطح جهان بود،‌ شکستی که چپهای حامی و طرفدار حماس را نیز در بهت فرو برده است. اما بر اساس کدام معیار اخلاقی آنها چنین راحت از کودکان شیرخوار به مثابه سلاحی در میدان نبرد استفاده می‌کنند؟ پاسخ تا حدود زیادی روشن است. از آنجا که آنها الله را می‌پرستند، مبانی اخلاقی خود را نیز بر اساس دستورات او تنظیم می‌کنند. در نوشته قبلی توضیح دادم چرا مسلمانان عموما به اخلاق به مثابه اخلاق بی‌اعتنا هستند زیرا در تحلیل نهایی،‌ الله در فرقه‌های مختلف کلام اسلامی، فوق‌اخلاق است و در نتیجه گفتن دروغ و بستن خدعه و به کشتن دادن کودکان و زنان اگر مطابق دستور الله باشد با اشکالی روبرو نیست، و البته در اسلام سیاسی، این مراجع دینی خاص هستند که از شایستگی لازم برای درک دستورات الله در شرایط مختلف برخوردارند و آنها را برای عوام تشریح می‌کنند. حماس هم در هدف قراردادن مناطق مسکونی اسرائیل با شکست اخلاقی روبرو شد و هم در به کشتن دادن عمدی زنان و کودکان فلسطینی در میدان نبرد. باید توجه داشت که دشمنی حماس محدود به ضدیت با اسرائیل نیست. در واقع ایدئولوژی اخوانی این گروه تمام سرزمین‌های غیر مسلم را دارالحرب می‌داند که در حال جنگ با الله هستند و به این ترتیب این گروه با کلیت تمدنی غرب سر ستیز دارد همانگونه که نظام حاکم بر ایران چنین داعیه‌ای دارد. این ستیز در حال حاضر خود را در تقابل با شیوه حکمرانی لیبرال دموکراتیک تعریف می‌کند و به این سبب دهان چپ‌های اروپایی را آب می‌اندازد. به هر روی این ایدئولوژی در گروه حماس فعلا سرگرم نبرد با اسرائیل و محو این کشور از جغرافیای سیاسی جهان است. از سمت دیگر اسرائیل نشان داد به دنبال کشتار غیرنظامیان نیست و از بالغ بر ششصد عملیات نظامی که در غزه انجام داده، با توجه به تراکم جمعیتی بالای غزه، اگر هر عملیات هم حداقل یک کشته را باعث می‌شد،‌ اکنون بایستی بالغ بر ششصد کشته در غزه به جا می‌ماند. اسرائیل با پذیرش آتش‌بس نیز عملا خود را حکومتی مسئول نشان داد. این قضاوت‌ها اساسا ناظر بر جانبداری از طرف اسرائیلی در این جنگ نیست زیرا به گمان نگارنده مسئولیت بخش بزرگی از مشکلات منطقه‌ خاورمیانه بر عهده دولت افراطی اسرائیل است که در پناه شعار هلوکاست و یهودستیزی، از تعهد به مصوبات سازمان ملل سر باز می‌زند.

درس دیگری که این جنگ در بر داشت اذعان به این نکته است که فعلا راه حل سیاسی برای منازعه اسرائیل و فلسطین در دست نیست. تا زمانی که خطر بنیادگرایی در منطقه وجود داشته باشد،‌ شناسایی اسرائیل از طرف کشورهای منطقه نیز دردی را دوا نمی‌کند زیرا بخشی از اعراب خود را متعهد به حذف اسرائیل می‌دانند. ادامه وضعیت کنونی اگرچه احتمالا از نظر سیاسی ممکن است اما از نظر انسانی غیر ممکن می‌نماید و اتفاقا کلید تخفیف منازعات منطقه‌ای ممکن است در همینجا قرار داشته باشد. در جایی که منطق سیاسی کار نمی‌کند، منطق اقتصادی ممکن است راه‌گشا باشد. به نظر می‌رسد فشار امریکا به دولت یهود فعلا نباید در جهت تاسیس کشور مستقل فلسطینی باشد بلکه فراتر از آن باید معطوف به وادار کردن اسرائیل به وارد شدن در همکاری‌های منطقه‌ای اقتصادی با کشورهای عربی باشد که تشکیلات خودگردان فلسطینی نیز بخشی از این همکاری‌ها است. چنین همکاری‌هایی اگرچه نیازمند شناختن رسمی کشور اسرائیل از طرف تشکیلات خودگردان و دیگر کشورهای عربی مانند عربستان نیست، اما موجودیت دوفاکتو این کشور را به رسمیت می‌شناسد. چنین همکاری‌هایی در دولت ترامپ بین اعراب اسرائیل قوت گرفت مانند پیمان صلح ابراهیم و همکاری‌های امنیتی بین اسرائیل و عربستان و اتفاقا به باور من صلح ابراهیم نقش موثری در مهار اسرائیل در محدود کردن دامنه جنگ داشت همانگونه که نقش مصر در آتش‌بس کنونی غیرقابل انکار بود. وارد شدن دولت‌های اسرائیل، عربستان و امارات و اردن و مصر و تشکیلات خودگردان در پروژه‌های اقتصادی و ایجاد یک پیمان اقتصادی-تجاری گسترده در این منطقه اثرات درازمدت زیادی در حل و فصل منازعات سیاسی خواهد داشت و در نهایت راه را برای تاسیس کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل خواهد گشود. این همکاری‌ها بنیه اقتصادی تشکیلات خودگردان را تقویت می‌کند،‌ باعث ایجاد رفاه نسبی در منطقه می‌شود، وابستگی مالی آن را به کمک‌های امریکا و اروپا کم می‌کند، و تصمیم‌گیری‌های سیاسی این تشکیلات را تابع منطق اقتصادی می‌کند،‌ خطر بنیادگرایی را مهار می‌کند و در نهایت اطمینان خاطری برای کشور یهود فراهم می‌آورد تا با تشکیل دولت سیاسی فلسطینی موافقت کند. به علاوه چنین همکاری‌هایی فضا را برای جذب دوباره سوریه در جامعه کشورهای عربی نیز هموار می‌کند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)