کسانی هستند که حیاتشان را در اختیار خود دارند، آنها آقای زندگی خودند و زندانی آن نه. رهایی از زندان زندگی البته بهره‌ای نیست که همگان را از آن نصیبی باشد. از مردان نام‌آور می‌توان عیسی را نام برد که با رها کردن خود از زندان قوانین خشک رومی و شریعت بی‌روح یهودی، فریاد زد که اینک من، «پسر انسان»! و چنین شد که عیسی پسر یوسف تبدیل به مسیح شد. جناب نوری‌زاد نیز علیه خود شورید،‌ پیش از آنکه بمیرد بر روی خود شمشیر قتال کشید و آزاد شد. اکنون او ایستاده بر کوه زیتون در جلیل، آنجایی که عیسی خطابه خود را ایراد کرد، از هموطنان بهایی دفاع می‌کند، از حقوق دگراندیشانی دفاع می‌کند که شریعتی که زمانی به آن باور داشت محکومشان می‌کند، فریاد بر می‌آورد کدامتان اینک بی‌گناهید تا اولین سنگ را بر پیکر دخترکانی که جز تن خویش چیزی برای معامله نداشتند فرود آورید، او خود سند رسوایی حاکمان این سرزمین است،‌ زنده یا مرده او،‌ او اکنون آقای زندگی خود است،‌ صاحب‌اختیار حیات خویش. مبارک باشد این آزادی بر او.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)