در این روزها و در لابلای تمام اعتراضاتی که در سطح ایران در جریان است، حضور دانش آموزان معترض هم، نمایانگر عمیق تر شدن آن ضدیتی است که مردم با جمهوری اسلامی دارند.

این اعتراضات که در شهرهای مختلفی چون تهران، قزوین، زنجان، سمنان، بجنورد، یزد، شهرکرد و در مشهد با همراهی خانواده ها … در مقابل ساختنمانهای آموزش و پرورش محل سکونتشان صورت گرفته، البته از طرف نیروی انتظامی بی پاسخ نمانده است.

حمله نیروی انتظامی در شهر یزد با اسپری فلفل و باتوم که توسط دانش آموزان فیلمبرداری شده بود، در شبکه های اجتماعی دست به دست شد. در این رابطه کانون صنفی معلمان ایران (تهران) با انتشار بیانیه‌ای حمله نیروهای انتظامی و لباس‌ شخصی به تجمع مسالمت‌آمیز دانش‌آموزان در اعتراض به برگزاری حضوری امتحانات پایان سال را محکوم کرد.

در بیانیه این کانون آمده است: «اعمال خشونت با اسپری فلفل، باتوم، ایجاد ترس و دستگیری برای دانش‌آموزان و نوجوانانی که کمتر از ۱۸ سال سن دارند حیرت‌آور و به دور از رفتارهای انسانی و مدنی است.» کانون صنفی معلمان ایران با تاکید بر اینکه چنین برخوردی بیش از هر چیز «حاکی از ضعف مدیریت و بی‌تدبیری مسئولان» است، گفته است که این مسئولان «به جای آموزش عملی مدارا، مسئولیت پذیری و پاسخگویی، به دانش‌آموزان رفتار خشن و زورگویی را که جامعه کنونی ما آسیب‌های فراوانی از آن دیده است و می‌بیند آموزش می‌دهند».

پیشتر هم انجمن‌های صنفی فرهنگیان یزد، خراسان شمالی،‌ سقز و زیویه نیز برخوردهای خشونت‌آمیز پلیس را «رذیلانه» خوانده و خواستار برخورد قضایی با آن شده بودند.

یکی از مهمترین خواسته های دانش آموزان لغو امتحانات حضوری بود. آنها می گویند در حالیکه از آموزش حضوری محروم بوده اند چرا باید در شرایطی که کرونا بی داد می کند تن به امتحان حضوری بدهند؟ اما به جرات می توان گفت که حضور دانش آموزان در خیابانها تنها محدود به شکل برگزاری امتحانات بر نمی گردد.

سیستم آموزش جمهوری اسلامی یکی از مهمترین نهادهایی است که در آن سرکوب به شکل سیستماتیک صورت می گیرد، تلاش می شود با ترکیب محتویات مرتجعانه و حضور بسیجیانی به نام معلم پرورشی که داخل مدرسه ها به کار گمارده می شوند، هم طرز فکر دانش آموزان را به شکلی که می خواهند تحت تاثیر قرار دهند و هم شکل تدریس و افکار معلمین دیگر را زیر نظر داشته باشند.

جمهوری اسلامی هیچگاه نخواسته که به نهادی مانند مدرسه به معنای واقعی آن تجلی ببخشد، این مسئله در مناطقی مانند خوزستان و دیگر روستاهای دور افتاده که محرومتر بوده اند، بیش از هرجای دیگر به چشم میخورد.

از کودکانی که در نقاط صفر مرزی در بلوچستان که حتی شناسنامه ندارند تا بتوانند در کپری که مسئولین آموزش و پرورش رژیم به آن مدرسه می گویند ثبت نام کنند،
از دختران شین آبادی ای که کودکی آغاز نشده شان سوخت و آثاراین سوختگی ها برای همیشه سند جنایت مسئولین رژیم است،
از دانش آموزان دختر و پسری که قطع عضو شده اند چرا که حتی راه امنی برایشان نیست تا از روستایی به روستای دیگر بروند،
از کودکان کاری که امکان حضور در مدرسه را ندارند و یا از فرط خستگی، پشت نیمکت کلاس خوابشان می برد،
از دانش آموز ۱۱ ساله بوشهری به نام محمد که به خاطر نبود گوشی خود را حلق آویز کرد، ازکودکانی که بزهکاری و زشتی مناسبات سرمایه داری را بر شانه های کوچکشان گذاردند و روزگارشان را درزندانهایی به نام دارالتادیب می گذرانند،
تا دختران دانش آموزی که مجبور می شوند به انتظار مشتری کنار خیابان بایستند و شاهد باشند که چگونه هستی شان نیست می شود،
وهمه اینها دلایل حضور این دانش آموزان در خیابان است.

اگر در تمام این سالها جمهوری اسلامی کوشیده است که با جنایتها، قتل عامها، زندانها، شکنجه ها و تجاوزها، فکراعتراض و حق خواهی را از مردم برباید، اگر ناشی از تمام اقداماتشان سن بزهکاری، اعتیاد، تن فروشی و… پایین آمده است، اما حضور دانش آموزان در خیابانها نشان می دهد که نه تنها دانش آموزان به گونه ی دیگری فکر می کنند بلکه سن اعتراض هم به شکل امیدوار کننده ای پایین آمده است.

اعتراضات اخیردانش آموزان تبلور آن اعتماد به نفسی است که مسئولین سعی داشته اند در تمامی این سالها آن را بستانند.

اینکه دانش آموزان می گویند جان ما ارزش دارد و امتحانهای نهایی باعث می شود که زندگی ما و خانواده هایمان به خطر بیفتد، تازه آغاز راهی برای مطالبات دیگر است که اتفاقا مرکزیت آن در مدارس با آن نیروی جوان و پرشور، روزهای دشواری را برای جمهوری اسلامی رقم خواهد زد.

در این میان بویژه اعتراض مختلط دانش آموزان پسر و دختر در واقع کیفر خواستی است علیه تمام سیاستهای تفکیک جنسیتی که بیش از چهاردهه رژیم کوشیده است بر جامعه تحمیل کند.

به وضوح می توان دید شکلی از سازمان یابی، همکاری و اعتماد در میان دانش آموزان به وجود آمده است.

از طرف دیگر این دانش آموزان بسیار آماده تر و تشنه تر برای تغییرات اجتماعی هستند، آنها دیگر نه تنها به مناسبات مذهبی، عقب مانده و مردسالارانه وقعی نمی نهند بلکه اشتیاق و شوری که برای عدالت دارند، همبستگی با جنبش معلمان، با جنبش دانشجویی و دیگر جنبشهای اعتراضی را نوید می دهند.

ذهنیت تاریخی این جامعه فراموش نکرده است که دانش آموزان چه نقش ارزنده ای در قیام مردم علیه رژیم سلطنتی داشتند وچگونه حلقه رابط مهمی بین معلمان وخانواده ها بودند. ودرست ازهمین منظر در لحظه کنونی همبستگی خانواده ها با فرزندانشان وهمبستگی معلمین با شاگردانشان خود بستر مهمی برای گسترش اعتراضات عمومی در جامعه و ارتباط این جنبشها با یکدیگر است.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)