آیا اسلامگرایان به اخلاق و مبانی آن پایبندند؟ پاسخ منفی است به این دلیل ساده که آنها به الله پایبندند. این پرسش که آیا الله و حضور او در جهان اخلاقی است یا خیر البته مباحث دامنه‌داری را در نحله‌های کلامی اسلامی باعث شده اما آنچه در تحلیل نهایی این نحله‌ها می‌توان دید یک نه است که قوت آن از یک نه بزرگ و شدید تا یک نه شرمگینانه و خفیف متغیر است. البته اگر چارچوب نظری حضور الله در جهان را آنچنان که در متن مقدس آمده بپذیریم، حق هم آن است که الله را فوق اخلاق بدانیم، سوای از اینکه اخلاق را امری تاریخی بدانیم و یا نه، آن را به مثابه امری متافیزیکی قبول داشته باشیم. اما نتیجه چیست؟ اسلامگرایان مقید به اخلاق نیستند. فراتر از آن،‌ روایت‌هایی که حکومت اسلامی را شعبه‌ای از سلطنت الله بر جهان می‌داند، اخلاق را تماما ذیل اختیارات حاکم اسلامی قرار می‌دهند. از طرف دیگر الزامات حکومت‌داری برای اسلامگرایان آنچنان سخت و پیچیده است که آنان چاره‌ای جز استفاده از دروغ به مثابه کاراترین ابزاری که می‌تواند همزمان طرفداران و مخالفین را با آن فریب دهد ندارند. چنین شد که حکومت اسلامی در ایران به تندیسی از دروغ تبدیل شد. در اینجا با یک پارادکس بنیادی مواجه هستیم. از یک طرف پذیرش کیفیت حضور الله در جهان آنچنان که در متن مقدس آمده او را جایی مافوق اخلاق قرار می‌دهد (با همه بحث‌های نظری که حول و حوش آن می‌توان داشت که البته از چشم نگارنده دور نیست). از طرف دیگر حکومت اسلامی به مثابه شعبه‌ای از حکومت الله در جهان به جهت الزامات حکومت‌داری دنیوی ناچار به نقض مبانی اخلاقی در سطح گسترده است. چاره چیست؟ من قبلا در نوشته‌ای در این باره توجه دادم که چگونه اختفاء اسرار الهی به عنوان اصل بنیادین باورهای باطنی و رازآمیز دینی (که دست بر قضا نحله‌های مختلف اسلامگرایی به گونه‌ای در این باطنی‌گری شریکند) می‌تواند تلاش برای برقراری حکومت دینی را اسقاط کند. در فقه امامیه نیز اصل عدم مشروعیت حکومت در عصر غیبت که بعد از انقلاب اسلامی ایران تضعیف شد نیز از همین زاویه باید مورد توجه قرار گیرد (این اصل تشکیل حکومت اسلامی را به گونه‌ای احاله به محال می‌کند). به عبارت دیگر، اگرچه حضور الله در جهان در باور دینی مسلمین می‌تواند سراسر اخلاقی باشد (حتی با «وجود» شرور)‌ اما هر تعین این حضور در قالب تشکیلات دینی حکومتی خود شر مجسم است. حضور الله تا آنجا نیک است که همچنان در پرده غیب باشد و از آستین اسباب طبیعی عمل کند و خود را ظاهر چشم‌های ما نسازد. بیرون آمدن این دست غیب در قالب حکومت دینی ظهور شر مجسم خواهد بود. اما هنوز نکته دیگری در اینجا پنهان است. اسلامگرایی (و نه البته اسلام) یک هویت واحد است. نا آشنایان غربی گمان می‌کنند طیف‌های لیبرال و سلفی در این پدیده قابل جداسازی هستند و یکی از آنها باید برای جلوگیری از شر دیگری تقویت شود. اینچنین بود که مثلا در دستگاه سیاست خارجی اوباما، تقویت مدل ترکیه‌ای از اسلام به عنوان اسلامگرایی لیبرال در تقابل با قرائت‌های سلفی در دستور کار قرار گرفت،‌ سیاستی که نتیجه آن پیش چشم ماست. هنوز هم برخی بر این گمان هستند که گرایش‌های تندرو و لیبرال در نظام اسلامی ایران قابل تفکیک‌اند. باید توجه گرد که اسلام‌گرایی یک هویت واحد و یکپارچه است،‌ هویتی که یکی از صورت‌های آن بنا به مقتضیات،‌ چهره‌هایی مانند بازرگان و یزدی هستند (با همه احترام قلبی که نگارنده برای شخصیت آنها قایل است) و بنا به مقتضیات دیگر مانند طالبان یا داعش و القاعده هستند،‌ صورتی از آن مانند خاتمی و ظریف است و هکذا. اسلامگرایی دقیقا به این سبب که خود را منتسب به فوق اخلاقی بودن الله می‌داند، قادر است صورت‌ها و تظاهرات و تجلیات بسیار متعارضی از خود بروز دهد آنچنان که برخی را به این گمان اندازد که انگار با هویت‌های متفاوتی روبرو هستند. اسلامگرایی همواره خود را در پشت تجلیات مختلف پنهان می‌سازد تا هویتی را که در تمام صورت‌های مختلف آن مشرک است از دیده‌ها دور نگاه دارد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)