امروز در گروهی، جلسهای اسکایپی داشتیم با دو تن از رهبران سابق سازمان چریکهای فدایی خلق؛بهروز خلیق و مهدی فتاپور
هدف از جلسه،انتقال تجربه کارجمعی و تشکیلاتی این فعالین بود.پرسش محوری بحث این بود که چگونه فداییان توانستند در خارج کشور، با وجود همه اختلافات، ارتباط حزبی تشکیلاتی خودشان را حفظ کنند.
به چند مورد نکتهوار اشاره میکنم.
الف-تغییر فرم تشکیلات،از یک حزب کمونیستی با الگوی سنترالیسم دموکراتیک،به یک حزب سوسیال دموکرات اروپایی با فراکسیونهای متفاوت
بعد از دو انشعاب در جریان فدایی، و بعد از ضربات سال ۶۲ و ۶۵ ،و مهاجرت اکثریت رهبران به خارج از کشور، بحث ها و گفتگوهای جدیای در درون این جریان شکل گرفت که نتیجه خودش را در تغییر فرم حزب، و ارتباط اعضا با هم نشان داد.
حزب برای جلوگیری از انشقاق بیشتر،ساختار حزبی را تغییر میدهد تا بتواند افراد با دیدگاههای مختلف را ذیل یک سازمان حفظ کند.
پیش از این برای حزب پذیرفته نبود اعضا، سیاستی مخالف سیاست اعلام شده توسط کادر مرکزی را تبلیغ کنند.این رفتار منطبق بود بر الگو احزاب کمونیستی با سانترالیسم دموکراتیک، که در آن اقلیت موظف است از سیاستهای کادر مرکزی که نماینده اکثریت حزب است تبعیت کند.
اعضای حزب در جریان بازاندیشی در ساختار تشکیلاتی خود، متاثر از فضای فرهنگی جامعه اروپا، و متاثر از احزاب سوسیال دموکرات اروپایی،پذیرفتن فراکسیون های مختلفی در حزب وجود داشته باشند که در برخی مسائل،نظری مخالف اکثریت داشته باشند و بتوانند نظریات خود را علنی اعلام و تبلیغ کنند.
ب-چرخش نیروها و استعفا چهرههای اصلی از کادر مرکزی
دومین اقدام موثر برای حفظ این سازمان، سیاست چرخش نیروها بود؛چهرههای اصلی حزب، برخلاف سنت سیاسی رایج در بین احزاب سیاسی ایران، از عضویت کادر مرکزی کنارهگیری کردند و بجای نقش رهبری،نقش حمایتی را پذیرفتند تا افراد بیشتری بتوانند فرصت حضور در کادر مرکزی را داشته باشند و از این طریق به سازمان تعلق خاطر بیشتری پیدا کنند و بتوانند سیاستهای خود را تا بالاترین ردههای حزبی دنبال کنند.
در قسمت دوم بحث، پرسش محوری این بود که، چرا این تغییر الگوی حزبی در جریانات دیگر چپ یا مجاهدین خلق دنبال نشد.
یک-بسیاری از احزاب چپ، متاثر از احزاب چپ شوروی یا چین بودند و خود را به یکی از قطبهای جهانی در اردوگاه سوسیالیسم متعهد میدانستند و پویایی و استقلال جریان چریکهای فدایی را نداشتند.
چریک های فدایی خود را از متاثر از فضای روشنفکری ده ۶۰ اروپا، مانند جنبش دانشجویی ۱۹۶۸، و مباحث روشنفکری آن میدانستند و از اینرو ویژگی های روشنفکری و فردگرایی قویتری نسبت به جریانات چپ دیگر داشتند و همین مسئله باعث شد در بازاندیشی در مارکسیسم_لنینیسم، پیشگام دیگر جریانات چپ باشند.
در شناخت تفاوت مجاهدین خلق و فداییان، دانستن این نکته حائز اهمیت است؛مجاهدین خلق متاثر از جریانات چریکی فلسطین بودند و سیاستهای حزبی سختگیرانهتری داشتند و این مسئله باعث شده بود که بسیاری از فداییان که در زندان با مجاهدین خلق همبند بودند،تا ضربه سال ۵۴، هیچ اطلاعی از اختلافات ایدئولوژیک درون این سازمان نداشته باشند، در صورتی که اختلاف عقیده چهرههای مطرح فدایی، برای اعضای غیر تشکیلاتی این سازمان هم کاملا آشکار بود و در این جریان، آن سیاست سفت و سخت اعمال شده از سوی کادر مرکز چندان وجود نداشت و ابراز عقیده راحتتر صورت میگرفت.(این نکته مربوط به فضای زندان است).
البته لازم به ذکر است که فداییان در باز اندیشی نظری، پذیرفتند که نظریات طبقاتی نمیتواند پیچیدگی شرایط ایران را تحلیل و تبیین کند و در ایران قدرت یا همان قدرت استبدادی، تعیین کننده تر از طبقات بوده است. و طبقه متوسط که پیش از آن با عنوان خرده بورژوا نادیده گرفته میشدند، نقش تعیین کنندهای در روند دموکراتیزاسیون دارند که دستگاه نظری پیشین آنها چندان توجهای به آن نمیشد.این بحثهای نظری درون حزب،امکان تغییر الگوی حزبی را مهیا کرد، و اعضای حزب آن رسالت تاریخی که احزاب کمونیست برای خود قائل هستند را کنار گذاشتند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.