در اینجا برآنیم تا بر مبنای چیستی واقعیات موجود وارتباط آنها با یکدیگر،چگونگی و سیر حوادث آینده را بررسی نموده ونشان دهیم؛ وچه باید کرد؟ به عنوان بخشی ازاین روند و حیات تاریخی ،پرسشی است که همواره نقش خود را درمواقع بحرانی برجسته می کند ونوع پاسخ به آن، ترسیم کننده درک ما از وضعیت موجود، حقایق آن، انتظارات ویا چگونگی برخورد با سیرحوادث آینده وواقعیات نهفته در آن می باشد؛ چه باید کرد؟ نقطه آغازی است برپاسخ به پرسش ها واقدامات یا کارهایی که نباید کرد تا درآینده گام درراه هایی نگذاریم که برای اصلاح خطا های آن باید هزینه های بسیار سنگینی را تحمل کرد. زیرا اگر به درستی ندانیم که چه باید کرد؟ جهت برداشتن گام نخست باید بتوان تشخیص داد که چه نباید کرد و با برخورد صحیح ومنطقی با آن نیمی از راه را پیموده ایم وبرمبنا و گذارازواقعیت موجود نخستین گام را به طورآگاهانه درمسیرآینده برخواهیم داشت؛ و چه باید کرد؟باید بتواند واقعیات موجود را تشخیص داده، متمایزنموده، تا بتواند با حرکت بربسترآن سیر حوادث آینده را ترسیم نماید.با توجه به آنکه امروزتاریخ ما تاریخی جهانی است اگرما تاریخ خود را تعیین نکنیم جهان تاریخ ما را تعیین خواهد کرد؛ اگرما خواسته های خود رابه پیش نبریم جهان خواسته هایش را بر ما تحمیل خواهد کرد؛ اگر امروزبحران خود را در تاریخ حل نکنیم تاریخ با ایجاد مجموعه ای از بحرانها ازاین بحران عبور خواهد کرد وبحرانی تاریخی به تاریخی از بحرانها تبدیل خواهد شد، وما مسئول بی تفاوتی وانفعال خود با پرداخت هزینه های بسیار خواهیم بود؛ اگرما به طریقی آگاهانه سرنوشت خود را به دست نگیریم تاریخ سرنوشت ما رابه دست خواهد گرفت ومسیری را برروی ما باز خواهد کرد که شکست بن بست موجود نقطه آغازآن خواهد بود وتنها چیزی که درآن عنصری ازاندیشه وجود دارد گذارازوضعیت موجود است واز پس پشت آن ، طوفانی از حوادث همچون سیلی بنیان کن مسیر خود را به جلوخواهد برد وبه صورتی بی رحمانه ضرورت تغییرات خود را بر ما تحمیل خواهد کرد. بنا براین امروزبا توجه به درهم تنیدگی و وابستگی اقتصاد وسیاست جهان واثرات متقابل وتاثیروتاثرعناصرمختلف سیاست در داخل چه درمیان حاکمان وچه بین مردم با سیاست بین المللی و اعمالی ازخارج برکشورایران هرگونه پاسخی، بخشی ازموجودیت ،حقایق، شرایط وعناصرتشکیل دهنده خود را بیرون ازاراده وتوانایی های هریک ازعناصرسه گانه ومتشکله آن یعنی مردم ، حاکمیت ونیروهای بین المللی با خود حمل می کند. نتیجتا دروضعیت کنونی کشورایران و رشد وبرآمدگی تحولات عظیم درونی که از اعماق جامعه در حال گذاربه یک تحول کیفی بوده ویا لزوم این تحول با قدرت تمام خود نمایی می کند؛پرسش چه باید کرد؟ بخش مهمی از پاسخ خود را درچگونگی اقدامات عنصرخارجی که در اینجا مشخصا از دولت آمریکا نا م برده می شود وهمچنین متاثراز چگونگی اقدامات حاکمیت درایران می یا بد؛ در نتیجه در ادامه این گفتار با شرایط عمومی که دولت آمریکا درآن قرارگرفته ویا در گیر است ونوع عمل وتاثیرات آن برمردم واقدامات دولت ایران موضوع را مورد بررسی قرار می دهیم.
پیش از آنکه وارد مباحث صورت گرفته دراین نوشته شویم، لازم به ذکر است، مسائل مطروحه ، بیان یک خواسته ویا اعلام مواضع منفعلانه ایدئولوژیک دررابطه با وضعیت کنونی نیست، بلکه تحلیل آن شرایطی است که پس ازآمدن ترامپ اثرات خود را بر جامعه ایران برجای گذاشته وما را درجایگاه کنونی قرارداده است، بنا براین برای درک این وضعیت ناگزیرازحرکت بر بسترآن هستیم؛ پدیده ای که درمفهومی کلی تربرخی ازآن تحت عنوان “ترامپیسم” نام می برند؛ اکنون هرنامی برآن بگذاریم، این پدیده وواقعیتی است، که با جدیت وحضورقدرتمند خود در جامعه آمریکا، آینده را به انتظارنشسته است.
برای آنکه درک درستی از موجودیت یک پدیده همچون توافق هسته ای داشته باشیم وبتوانیم به طور صحیح روندها وآینده آن را پیش بینی کنیم، قبل ازهرچیزلازم است ، چگونگی ، شرایط وبسترهای پیدایش آن را درک نمائیم؛ وبا توجه به حقایق نهفته دروضعیت موجود وجایگاه آن، ببینیم چه چشم اندازهایی پیش رو قراردارد ووظایف ما در قبال آن عبارت از چیست؟ پیدایش دولت ترامپ وسیاستهای اعمالی او در قبال برجام نقطه ضعف دموکراسی آمریکا نبود بلکه نتیجه ضعیف عمل کردن وناتوانی دموکراسی آمریکا بوده است؛ سخنی که با ساده ترین عبارات از جانب ترامپ خطاب به رقبای دموکرات خود گفته است که: آمدن من نتیجه و برآیند ضعف در عملکرد شما بوده است؛حقیقتی تامل برانگیزکه باید به ابعاد آن توجه نمود و مورد دقت نظر قرار گیرد، تا بتوان از تکرار آن درآینده که با قدرت ونتایجی بسیار بزرگتروشاید به صورت غیرقابل کنترلی بروزنماید جلوگیری کرد؛زیرا پیدایش دولت ترامپ نتیجه بسترها وزمینه های تاریخی بوده است که پیش ازآن فراهم گردیده بود؛با این وجود،امروز
دموکراسی درآمریکا با تمامی ضعف وناتوانی ها درعملکرد خود، به جهت ریشه های تاریخی آن با قدرت اما به سختی توانست بر نیروی رقیب غلبه نماید؛ واما این پایان راه نیست بلکه آغازی است بسیار شکننده که تنها بر مبنای عقلانیت و واقع بینی نه تنها نسبت به توانایی ها بلکه نسبت به ناتوانایی های خود باید همراه باشد و با قدرت واستواری با حقایق روبرو گردیده وبا موانع مقابله نماید. “بایدن” در آغازریاست جمهوری خود به درستی گفت:”ما باید فرهنگی را که در آن حقایق دستکاری وحتی جعل می شوند را رد کنیم” واما گام نخست دررسیدن به چنین هدفی، اولا چگونگی درک ما از حقیقت، دوما در پیش گرفتن گامهایی است که در برخورد با آن به درستی انتخاب شده باشند؛ واین حقیقتی بزرگتر است که دیگر حقایق را دربطن خود جای داده است واگردرک درستی از درون مایه آن نداشته باشیم این پدیده ها دیگر حقیقت نیست بلکه ایده های ذهنی و یا توهماتی است که ما ازحقیقت داریم.درواقع حقیقت نهفته درعملکرد ترامپ در قبال برجام، محصول انتخاب خودخواهانه ملت آمریکا ویاعهد شکنی دولت آمریکا نبود؛ بلکه نتیجه پی بردن به ریاکاری وفریب نهفته درتوافقات صورت گرفته دربرجام بوده است. ما تنها هنگامی که علت اشتباهات خود را درک کنیم، می توانیم ازتکرارآن درآینده جلوگیری نمائیم؛ توافق هسته ای می توانست به صورت دیگری نوشته شود وبسیاری از نتایجی را که با روی کارآمدن دولت ترامپ به همراه داشته است تجربه نکند و مردم ایران نیز از مصائب آن درامان باشند، اگر دولت اوباما با ساده اندیشی در دام جناح بندی های قدرت سیاسی درایران نمی افتاد؛ تصوری که اولا، با لابی گری عوامل جمهوری اسلامی خصوصا اصلاح طلبان حکومتی وهمچنین از طریق رسانه های خارج از کشور پدید آمد ؛که با ارائه درک غلط ونادرست ازحاکمیت وبا ایجاد توهم آفرینی ازجناح بندیهای قدرت سیاسی در ایران، خود نقش تعیین کننده ای درایجاد وضعیت حاضر داشتند وهریک به سهم خود فضای سیاسی لازم را ایجاد نمودند؛ رسانه هایی که به لحاظ تحلیلی با ارائه درکی ناقص وانحرافی از حقیقت قدرت سیاسی در ایران، خود به عنوان بخشی ازآفرینندگان وضعیت موجود و پیدایش آن به ایفای نقش پرداخته اند؛ رسانه هایی که به نام مردم برعلیه مردم سخن می گویند وهم اکنون با پنهان کاری بدون توجه به اثرات مخرب رسانه ای خود درپیدایش این وضعیت ایجادی وبا نادیده گرفتن آن در صدد پا سخگویی به پرسشهایی در رابطه با آِینده هستند که کمتر می توان عنصری ازراستی و صداقت بر اساس منافع مردم در آنها پیدا نمود بلکه برمبنا وآفرینش پنداشتهایی ایدئولوژیک ازیک بینش سیاسی خاص به دنبال منافع حاصل از آن می گردند. وثانیا، با توجه به یک دست نبودن طرفهای مقابل مذاکره کننده درمیان ۵+۱ حتی در میان طرفهای غربی که ازمنافع اقتصادی وسیاسی واحدی برخوردار نبودند، با همراهی عناصر پیش گفته، توانستند،این دیدگاه را ایجاد نمایند که اگر برجام حتی با امتیاز هایی به نتیجه بنشیند، برجام های دیگری همچون مسائل موشکی ومنطقه ای در راه است که با کسب امتیازهای خود درآینده می تواند ضعف و ناتوانایی حاصل ازعملکرد توافق هسته ای را پوشش داده و جبران نماید. با توجه به موارد فوق، اکنون در نخستین گام ، مذاکره کنندگان باید این مطلب را درک نمایند که هرگونه پیش برد ونقطه آغازهرمذاکره ای باید نقطه پایان گرفتا رآمدن یا درغلتیدن در معادلات درونی قدر ت سیاسی ایران باشد؛ زیرا چنانکه به روشنی در چند سال گذشته شاهد بوده ایم درخطوط عمده واصلی ، چه در صحنه توسعه طلبی خارجی وچه سرکوب داخلی تمامی دولتها درایران بر بسترایدئولوژیک وسیاسی واحدی هدایت شده و موجودیت می یابند. بنا براین فروغلتیدن در مناسبات جناحی قدرت سیاسی و بازیهای سیاسی آن در نتایج حاصله هرگزدست آورد مطمئن وقابل قبولی برای آینده نخواهد داشت؛ پدیده ای که به صورت تعیین کننده ای درگذشته ایفا نقش نموده است و اکنون نیز درتلاش آنند بر ذهنیت طرف خارجی مذاکره کننده حاکم نمایند و ورود به آن در پی آمد خود اشتباهات وخطاهایی به هم پیوسته و ادامه دار را به دنبال دارد که خلاصی از آن امری دشوار یا محال خواهد بود. بنا براین برای آنکه چه نسبت به رفتارهای گذشته وچه سیاست های اعمالی در آینده دچار خطاهای استراتژیک نگردیم پیش ازهرچیز برای نشستن درپای میزهرمذاکره ای، طرفین گفتگو باید اولا شناخت درستی نسبت به یکدیگر داشته باشند ودوما حدود توانایی ها و امکانات وقدرت یکدیگررا بشناسند و بزرگترین قدرت نیز برای هر حاکمیت سیاسی قدرت مردمی است که در پشت اعمال و رفتارهای آن قراردارند.حقایقی که نسبت به ماهیت قدرت سیاسی ایران در جریان توافق هسته ای درک درستی وجودنداشت ومذاکرات صورت گرفته با یک پیش زمینه ذهنی پرازخطا واشتباه ازآن، انجام یافته است؛ ودر نتیجه آن، شخص اوباما با توجه به نامه نگاری های متوهمانه به خامنه ای دررویای دولت میانه رو درایران به سر می برد و نتیجه چنین نگرش وذهنیتی واگذاری امتیازات هرچه بیشتروبرگزاری ماه عسلی شادی بخش در توافقات صورت گرفته بود؛ که نمایندگان شرکت کننده حاکمیت درمذاکرات هسته ای، طی سالهای بعد به عنوان یک دستاورد وامتیازمربوط به توانایی های ریا کارانه خود دررقابت ومجادلات درون حکومتی آن را پنهان نکرده و به رخ رقبای خود می کشیدند؛ ونتیجه آن امتیاز،پیدایش و تقویت عناصر شکست درماهیت توافق هسته ای و سیاستهای اعمالی از جانب دولت ترامپ بوده است تا با فشار حد اکثری هر آنچه که با فریب ونیرنگ درمعادله ای نادرست به دست آمده بود را نابود سازد؛ درآن هنگام سعی داشتند وجود دولت روحانی را تحت عنوان اصلاح طلب و یا میانه رو یک امتیاز ومحافظه کاران را که با عنوان اصول گرایان تندروویا دلواپسان نام می بردند یک تهدید نشان دهند؛ زیرا ازطریق برجسته نمودن موجودیت ونقش اصول گرایان تندرو دردرون معادلات قدرت سیاسی به عنوان ابزاری درجهت دست یابی به امتیازات بیشتر در جریان توافقات به عمل آمده استفاده نموده و ازتوهمات ایجادی درطرف مقابل به عنوان بخشی از چگونگی پیش برد برنامه های فریب کارانه خود استفاده می کردند؛ وبرای ایفا نقش خود، نقش اصول گرایان تندرو ویا دلواپسان را پیشاپیش برروی میز مذاکره قرارمی دادند تا گزینه های روی میزرا ازیک تهدید به یک امتیاز برای خود تبدیل نمایند؛ وهمین پدیده موجب شد بسیاری ازحقایق همچون توافقی کوتاه مدت ؛سیاستهای مداخله جویانه منطقه ای ؛برنامه موشکی وسیاستهای ضد حقوق بشری آن با بی تفاوتی نادیده گرفته شده تا امتیازات هرچه بیشتری را دربرجام به دست آورند.بنا بر این دیپلماسی تنها موقعی از یک نتیجه درست ومنطقی وروبه پیشرفت برخوردار خواهد بود که پیش ازهرگونه گام گذاشتن در مسیر آن به عنوان یکی از مبانی وبخشی مهم از شرایط مذاکره با شناخت درست ازماهیت وجایگاه طرف مقابل وهمچنین از شفافیت وسلامت برخوردارباشد؛ پدیده ای که عدم وجود آن در زمان مذاکرات هسته ای،موجب گردید به همان اندازه نتایج حاصل از آن از کارآیی لازم برخوردار نبوده ویا اثرت مقطعی را به همراه داشته باشد وبا آمدن دولت ترامپ به پیدا یش پی آمدها، حوادث و وقایع غیرقابل پیش بینی و با هزینه های بسیاروهرچه بیشترمنجر شود.
با توجه به آنکه بخش بزرگی از سیاست های اعمالی حاکمیت در ایران به صورت واکنشی می باشد، می توان ریشه ومنشا بسیاری ازرفتارهایی را که انجام می دهد دراقداماتی جستجوکرد که پیش ازآن تدارک دیده ومقدمات آن را فراهم نموده است. وبه همین دلیل در یک ارتباط متقابل، حاکمیت همواره سعی دارد یا تلاش میکند با اقداماتی فریب کارانه با بستر سازی چه درسطح ملی ویا بین المللی برای رفتار طرف های مقابل به ایفای نقش بپردازد تا واکنشهای صورت گرفته مطابق خواست خود او باشد و درپی آمد حاصل از آن به اقدامات مورد نظر خود دست یابد؛ در چنین شرایطی وقتی یک فریبی به بارمی نشیند ونتایج مورد انتظارعنصر فریب کاررا به همراه دارد درواقع او را تشویق به ادامه آن می کنیم وخود نیز به بخشی از برنامه های او تبدیل می شویم؛ حقیقتی که حتی پیش ازروی کارآمدن دولت جدید آمریکا سراسیمه زنان در میان حاکمیت ایران درحال شکل گیری بوده است چرا که براساس منطق موفقیت در تجربه قبلی سطح انتظار آنها را از طرف مقابل وتوانایی های مربوط به خود بالا برده است، در نتیجه هزینه های مورد انتظار درهر گفتگوی اثر بخش را افزایش داده و سلامت آن را با موانع ومشکلات بسیاری روبرو خواهد کرد. بنا براین اگر نتوان در مذاکرات آتی بر مبانی و مسیر درستی حرکت نمود در نتایج حاصله دستاوردهای مورد انتظار ومورد اطمینان را نیز به دست نخواهد داد؛ درواقع آنچه را که ظریف در رابطه با خروج آمریکا از برجام بی قانونی رهبران آمریکا نامید پاسخی به سخره گرفتن قانون از طرف خود او وحکومتی که او آن را نمایندگی می کند بوده است؛ درهمین ارتباط روحانی درخواست”جبران اشتباهات گذشته” را از دولت جدید آمریکا می کند، بدون آنکه توضیح دهد آنچه را که او اشتباه می نامد پاسخی به فریب سیاسی نهفته در برجام بوده است که ناشی ازتصویری دروغین از موجودیتی بوده که او ادعای آنرا داشته است.آنچه در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا موجب انتقال قدرت گردید پیروزی دموکراسی در آمریکامی باشد و آنچه در میان حکومت ایران در واکنش به پیروزی دموکراسی در آمریکا در حال رخ دادن است چگونگی استفاده ضد دموکراتیک از دموکراسی آمریکا است تا ازآن به عنوان وسیله ای جهت بهره مندی در تثبیت حاکمیت مستبدانه خود استفاده نماید.
اکنون جمهوری اسلامی چه در سطح ملی ویا بین المللی به لحاظ سیاسی درموقعیت پیشین قرار ندارد، و دراین شرایط شکننده، براثرتحریم های اعمالی ازجانب دولت ترامپ به لحاظ اقتصادی نیز تا حدود بسیار زیادی قدرت مقاومت وتوانایی خود را ازدست داده است؛ وضعیتی که چه به لحاظ سیاسی ویا اقتصادی آن را در آستانه فروپاشی و ضعف وناتوانی قدرت سیاسی درایران قرار داده است؛ بنا براین با توجه به تغییرات اساسی درشرایطی که موجب پیدایش توافقات موسوم به برجام گردید، از نظر ضرورتهای تاریخی تحولات سیاسی واجتماعی، پدیده برجام دیگر نمی تواند به نقطه شروع خود بازگشت نماید؛ هر توافقی تنها ادامه آن ونقطه آغاز جدیدی را می طلبد تا توافقاتی بر توافقات پیشین افزوده شود در غیر این صورت با وجود پشت سرگذاشتن حوادث و وقایعی همچون آبان ۹۸ که حکومت ماهیت سرکوبگر و خونریز خود را نه تنها در ابعا د ملی بلکه جهانی به صورت کراهت باری آشکار نموده ونشان داده است؛ دراین شرایط ایجادی جدید، دیگر از نگاه حاکمان ایران، این پدیده بازگشت به برجام نیست بلکه عقب نشینی به گذشته و توجیه وپذیرش آن چیزیست که تاکنون چهره کریه خود را پنهان نموده بود؛ونادیده گرفتن وا قعیاتی است که اکنون آشکارا و به طور مشخص ازجمهوری اسلامی وجود دارد؛ در نتیجه آن ،حاکمیت هم درسیاستهای منطقه ای و موشکی وهم نسبت به جامعه مدنی به صورت تهاجمی ترعمل خواهد کرد.واگر اکنون نتوان با این موقعیت شکننده که از طریق تحریم های موجود در آن قرار دارد ، حکومت را به عقب راند درآینده چگونه می توان این کاررا انجام داد؟ پرسشی که اگرمردم ایران پاسخ آن را به حکومت ندهند ، تنها، راه را برای جنگ باز خواهد کرد. اگرپدیده ای به نام ترامپ درجامعه آمریکا نبود شرایط می توانست به گونه ای دیگربه وجودآید؛ اما اکنون هر مذاکره وتوافقی از بطن تحریم های دولت ترامپ بر خواهد خواست؛ بنا براین هر گونه حرکت رو به جلو، نقطه آغاز آن ،شرایطی است که هم اکنون در آن قرار داریم؛ بازگشت به گذشته برجامی یعنی پذیرش تمامی تهدیدهای منطقه ای،موشکی، پنهانکاری هسته ای و موجودیتی که درآن تهاجمی آشکاربه جامعه مدنی ،دموکراسی وحقوق بشرپدیدار گشته است؛ و بدون هیچ چشم اندازروشنی، به مفهوم چشم فرو بستن بر روی منافع ومسائل آینده به بهای مصلحت اندیشی های محافظه کارنه کوتاه مدت ومقطعی امروز می باشد. تضاد بین عدم پذیرش ضرورت ولزوم تغییرات در تمامی ابعاد آن از یکسو و باز گشت به گذشته برجامی از سوی دیگردرآینده موجب کنار رفتن آن نیروهایی در آمریکا خواهد شد که در شناخت ودرک حقایق موجود ناتوان مانده اند؛ زیرا این وضعیت جدید به تدریج موجب ضعف وناتوانی آنها بر بسترحیات تاریخی آمریکا و تحمیل اراده خود بر آنها خواهد شد وکسانی را به منصه ظهور خواهد رساند که این تغییرات را به شدیدترین شکل آن بر تاریخ تحمیل خواهند کرد؛ زیرا با اعمال سیاستهای غلط در شرایط کنونی ، دیگر زمانی برای ایجاد تغییرات تدریجی در آینده باقی نخواهد ماند.دراین ارتباط دموکراتهای آمریکا به جای آنکه نگران بازگشت ترامپ باشند، بهتراست برروی دست آورد سیاستهای موفقیت آمیزخود تکیه نمایند واین مسئله می تواند درانتخابات ریاست جمهوری آینده سرنوشت سیاسی حزب دموکرات را مشخص کند؛ نگرانی از بازگشت ترامپ ، به مفهوم عدم اطمینان دموکراتها از سیاستهایی است که هم اکنون در پیش دارند.
با توجه به این شرایط ،امروز نه آمریکا نه حاکمیت و نه مردم درموقعیت گذشته به سر می برند وهر گونه بازگشت به گذشته برجامی بدون توافقات جدید؛عقب نشینی وبا نتایجی برعلیه اصل خویش است ؛بازگشت به شرایط برجامی یک خواب زدگی سیاسی با رویای شیرین ماه عسل هسته ای و تضاد آشکاری است بین حقایق روشنی که اکنون وجود دارد وواقعیاتی که در گذشته خود را پنهان نموده بود؛ وهرگونه نادیده گرفتن وچشم فرو بستن برروی آن، راه خود را درآینده به شدیدترین و بی رحمانه ترین شکل ممکن باز خواهد کرد ودر پی آمد این ضرورت لزوم تغییرات، خشن ترین نیروهای سیاسی واجتماعی را چه درعرصه ملی ایران وچه بین المللی با خود به همراه خواهد آورد.در نتیجه اکنون این وضعیت، بن بست هایی را ایجاد نموده که خروج از آن تنها درگروعقب نشینی حاکمیت درایران وایفا نقش مبارزاتی توده ها است؛ وهرگونه نادیده گرفتن این حقایق، فضای سیاسی را برای تغییراتی رادیکال،جنگ وگذاری قهر آمیزباز می کذارد.سیاست خارجی تهاجمی حاکمیت ادامه و اصراربر سیاست داخلی تهاجمی به جامعه مدنی ومقاومت برای ادامه آن چیزیست که تاکنون وجود داشته است؛عدم تغییردرسیاست خارجی تهاجمی ادامه عدم تغییردرسیاست سرکوب داخلی است؛پذیرش تهدید ومقاوت حکومت در مقابل عدم تغییر درسیاست خارجی،پذیرش تشویق او به عدم تغییر در سیاست سرکوب داخلی است.بنا براین پی آمد حفظ وضعیت موجود چه در رابطه با سیاست خارجی وچه داخلی موجب می شود حکومت به صورت هر چه تهاجمی تر عمل کند ودر آینده جامعه چه درصحنه سیاست خارجی وچه داخلی به سوی یک جنگ هدایت شود. اکنون در شرایطی دولت جدید آمریکا ازدیپلماسی به عنوان بهترین راه حل جهت اقدامات آتی خود نام می برد وازگام های دیپلماتیک قابل اطمینان سخن می گوید؛ که دولت بایدن دربحران عدم توازن دیپلماتیک به سرمی برد؛ و توضیح نمی دهد وقتی طرف مقابل از هیچگونه شفافیت دیپلماتیک برخوردار نیست ابزاررسیدن به آن عبارت ازچیست؟ وچگونه می توان از اطمینان در گامهای پیش رو سخن گفت؟ روش دیپلماتیک هنگامی پاسخگو خواهد بود که طرف مقابل به راه کارهای دیپلماتیک احترام گذاشته وبرمبنای آن عمل نماید؛هرگز یک دیپلماسی شفاف وروشن نمی تواند درموقعیتی برابر با دیپلماسی در تاریکی مواجه گردیده ، حرکت نماید و به نتایج درستی دست یابد؛ درشرایط عدم وجود یک دیپلماسی متوازن اثرات حاصل ازآن نیزازنتایج مورد لزوم وانتظارو یا سلامت برخوردارنخواهد بود؛ هنگامی که یکی ازطرفین دیپلماسی وگفتگومبنای وجودی و پایه حرکت خود را بر تهدید، دسیسه چینی ، فریب ونیرنگ ویک دیپلماسی نیم بند؛یک دیپلماسی ناقص می گذارد؛ درمقابل آن وقتی از مفهوم دیپلماسی سخن می گوئیم درابتدای امرباید درک درستی از ادبیات سیاسی آن داشته باشیم واساسا به باز تعریفی دوباره از مفاهیم مورد استفاده ، ابزارها ، ایجاد یا آفرینش شرایط جدید احتیاج است تا ابتدا جایگاه خود را درک نموده و مشخص شود وسپس دیپلماسی خود را در مذاکرات مربوط به یک کارزار سیاسی مطرح نماید و اساس آن قرار گرفته ودرپیامدهای حاصل ازآن به درستی رهنمون گردد؛ ودر آفرینش و باز آفرینی، نتایج مورد لزوم و انتظاررا به همراه داشته باشد. اگر در دیپلماسی بخشی از حقایق آن دیده نشود ویا نادیده گرفته شود، نادیده گرفتن حقایق و به عقب راندن آن تنها موجب می شود در آینده و در شرایطی که امکانات و ابزارهای موجود دیگر وجود ندارد با اثرات تخریبی بسیار بزرگتر قدرت خود را تحمیل نماید. فریب، سرکوب و خودکامگی تاکنون یگانه سیاست اعمالی از جانب حاکمیت بوده است؛ بنابراین هرگونه امید دست یابی به یک دیپلماسی موفق بدون اعمال فشار چه در سطح ملی ویا بین المللی تنها می تواند نتیجه ساده اندیشی باشد و دراین ارتباط دادن برخی امتیازات تنها هنگامی از کارایی لازم برخوردار خواهد بود که در مسیر اطمینان بخشیدن به روشنی گامهای دیپلماتیک درجهت تغییرشرایط وگسترش وجامعیت بخشیدن به توافق هسته ای خصوصا در مسائل حقوق بشری ایران مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا اکنون مسیر تحولات آینده دراقداماتی قراردارد که مردم ایران وحکومت انجام خواهند داد.
لازم به ذکراست بیان مطالب فوق به مفهوم اعلام یک موضع سیاسی در قبال تحریم ها نیست بلکه بیان آن شرایطی است که با تناقضات بسیاربه سمت آینده ای پرابهام وبا بارمسئولیتی بسیار سنگین درحرکت است که در ادامه به آن می پردازیم.
بنا براین اگرتاکنون بازیگراصلی صحنه سیاست ایران “ترامپ” بوده است با انتخاب “بایدن” این نقش به نظام سیاسی حاکم بر ایران منتقل شده است ومردم طلب کاران این سیاست هستند. امروز دیگر عبارت پردازی های سیاسی ایفا نقش نمی کند بلکه گامهای عملی را می طلبد؛ اگردرگذشته مردم زندگی خود را با سیاست های اعمالی ترامپ پیوند زده بودند امروزآن را با سیاستهای حکومت گره زده اند؛ اگر در گذشته مردم رنج وفلاکت خود را محصول غیر مستقیم سیاستهای حاکمیت می دیدند امروزآن را محصول مستقیم سیاستهای حاکمیت می بینند؛ در نتیجه هر گونه خطا و یا اشتباهی از جانب آنها مسیری جهت افزایش هرچه وسیعتر وعمیق تر خشم ونفرت عمومی و قضاوتی خونین وسرنوشت ساز در آینده خواهد بود. آنچه را که امروز شکست ترامپ وپایان شکست فشار حداکثری او تصورمی کنند در واقع پایان دورانی است که مردم به صورت منفعلانه منتظر بودند که حاکمیت در مقابل اعمال فشاردولت ترامپ و جامعه جهانی به زانو درآید؛ در حالی که امروز با انتخاب “جو بایدن” همان معادله با یک تغییر وجود دارد، یا حاکمیت باید در مقابل خواست جامعه جهانی به زانو درآید ویا خود باید آن را به زانو درآورند. اگر فشار حد اکثری ناشی ازاعمال تحریم ها درعقب راندن حاکمیت به نتیجه قطعی خود نرسیده است به جهت آن است که با حد اکثر مقاومت حد اکثر فشاراقتصادی را به مردم منتقل نموده و به بهای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی قدرت حاکمه، جامعه را درآستانه فروپاشی اقتصادی ،سیاسی واجتماعی و فرهنگی ویک انفجار قرارداده است؛ واین در شرایطی است که حاکمیت از نظرتوان برقراری وایجاد هم وزنی اقتصادی وسیاسی جهت اعمال قدرت حاکمه در یکی از ضعیف ترین موقعیت های خود درطول چهل ودوسال گذشته قرارگرفته است؛ درواقع تاکنون حاکمیت عدم توازن بین حیات اقتصادی وسیاسی خودرا که براثرعملکرد فشارویا ناتوانی اقتصادی پدیدارگشته از طریق اعمال قدرت و رهبری سیاسی به توازن رسانده وپایداری خود را حفظ نموده است. به عبارت دیگرحکومت هرگاه توانسته یک فشار اقتصادی را تحمل کند وموجودیت خودرا به سلامت حفظ نماید به جهت برخورداری ازمشروعیت، مقبولیت، موقعیت وتوان سیاسی آن بوده است که بخش عظیمی از آن را ازدست داده است و قدرت مقاوت وتوانایی او را در حفظ وضع موجود در پائین ترین حد آن قرار داده است در نتیجه دیگرنمی تواند به شیوه گذشته با اعمال رهبری سیاسی حکومت کند.
بنا براین تهدیدها و اعتراض حاکمیت دررابطه با بازگشت به برجام از شرایط ناشی ازقدرت پدید نمی آید بلکه از روی استیصال و درماندگی در مقابل وضعیتی است که در آن قرار دارد؛ زیرا میزان مقاومت قدرت حاکمه در مقابل فشار اقتصادی ناشی از تحریم ها را درجه تحمل مردم ویا آنچنان که حاکمان می گویند “تاب آوری” مردم تعیین ومشخص می کند؛ پدیده ای که درکناراز دست رفتن قدرت رهبری سیاسی حاکمیت، به سرعت درحال افول می باشد وبه طورهر روزه شاهد اعتراضا ت اقشار مختلف اجتماعی همچون باز نشستگان در مقابل آن هستیم؛ درواقع مردم درحال گذارازانفعال ونظاره گری درمقابل وضعیت فلاکتباراقتصادی موجود به عملی فعالانه وپاسخگونمودن حاکمیت درمقابل فلاکت زندگی خود وگذارازنگاه امیدوارانه به خارج به دیدگاهی در داخل و توانایی های خود هستند؛ واین اضطراب ونگرانی همگانی از خطر نان وآینده است که به عنوان یک تهدید به حاکمیت منتقل شده وبا وحشت ازتبدیل شدن آن به اعتراضات و مبارزاتی خونین در کف خیابانها به سرمی برند؛ وآنچه تاکنون به عنوان یک نگرانی بالفعل برای مردم و یک نگرانی بالقوه برای حاکمیت بوده است، درحال گذاربه فعلیت یافتن درهر دو سویه آن می باشد؛ مسیری که دست یافتن به نتیجه آ ن، تحولی را ازدرون مردم می طلبد تا خود را به عنوان یک جنبش اعتراضی و مبارزاتی عمومی نشان دهد؛ بنا براین شرط گذارازوضعیت موجود تنها در گروعبورازنظاره گری منفعلانه مردم به اعتراضی فعالانه است.اکنون گذارازفاصله بین اعمال تحریم ها تا اثر تحریم ها برزندگی مردم وازاثر تحریم ها تا جنبش های اعتراضی تو ده ای مسیری است که تعیین کننده هر نوع تغییرسیاسی در میان حاکمان خواهد بود و هر گونه در جا زدن وایستایی درهرمرحله، نقطه اتکایی درتداوم وضعیت موجود و پروسه زوال جامعه است.سیاستهای تحریمی هنگامی می تواند از مرحله باز دارندگی که در واقع در نتایج نهایی خود حفظ شرایط موجود است، به دوران گذارعبورکرده وتغییرنماید که بامبارزات توده ای دراعتراض به سیاستهای حاکمیت پیوند یابد.زیرا میزان مقاومت آنها در مقابل تحریم ها نسبت مستقیم به اندازه مقاومت و”تاب آوری”مردم در مقابل اثرات تحریم ها را دارد؛بنا بر این فضای سیاسی حاکم بر روابط بین الملل درارتباط متقابل بین حاکمیت و مردم می باشد به عبارت دیگر تعیین فضای سیاست خارجی حاکمیت بستگی مستقیم به فضای سیاست درداخل وایفای نقش مبارزاتی مردم دارد؛ پدیده ای که در حال حرکت و تبدیل شدن به یک نقطه واحد در رویارویی بین حکومت ومردم درحرکت می باشد. در نتیجه هرگونه فشار ناشی ازاعمال تحریم ها هنگامی موجبات کاهش نگرانی های جامعه جهانی را فراهم می نماید که به مقابله با قدرت سرکوب حاکمیت پرداخته ودر نتایج حاصله موجبات رشد نیروهای دموکرات، مترقی و بالنده جامعه را فراهم نماید؛ که در ابتدای امر ودر نتیجه بلافصل خودموجب رشد آزادیهای سیاسی واجتماعی و جامعه مدنی گردد.بنا براین، برای عبور ازا ین شرایط،اعمال سیاستهای تحریمی تنها هنگامی از مرحله بازدارندگی با حفظ شرایط موجود گذر خواهد کرد که با موجودیت مستبد وسرکوبگر ساختار سیاسی حاکمیت پیوند خورده باشد و با دفاعی همه جانبه از جامعه مدنی ایران آنرا با پرسشهایی مداوم در صدرقرارداده تا پاسخگوی اعمال خود گردانده وبه مقابله با آن برخیزد و با تقویت جامعه مدنی گذار از وضعیت موجود را فراهم نموده و بشارت دهد؛ تا در عین حال جامعه مدنی ایرا ن بتواند به عنوان یک پشتوانه چه در سطح ملی ویا بین المللی عمل نماید؛ به این طریق با بالا بردن هزینه های سرکوب چه از طریق اعمال تحریم های حقوق بشری و چه فشار از طریق نهادهای بین المللی موجب تقویت و رشد وشکوفایی نهادهای جامعه مدنی وتغییر توازن قوا به سود آن را فراهم نماید. جامعه بین المللی باید جامعه مدنی ایران را به عنوان یک متحد بالقوه ترسیم نماید تا با استفاده از نیرووتوانیهای آن در کمک به جامعه جهانی و رفع نگرانیهای آن عمل نماید؛ وازهروسیله وامکانی از طریق نهادها و حقوق بین الملل استفاده نموده وبا قدرت دادن به جامعه مدنی ایران آن را یک منبع قدرت برای خود ترسیم نمایند وهر گونه چشم انداز نسبت به آینده اطمینان بخش را تنها بر چنین مبنایی می توان پایه ریزی نمود و با جدیت از به کارگیری نهادهای حقوقی بین المللی به عنوان یک شرط لازم برای گذارازوضعیت موجود به آن توجه وعمل نماید؛ دراین شرایط این جامعه مدنی قدرتمند خواهد بودکه با خود سری،تهدید ودرنده خویی حاکمیت مقابله خواهد کرد و درارتباطی متقابل پاسخگوی نگرانیهای جامعه جهانی ازطریق پاسخگو نمودن حاکمیت به جامعه مدنی خواهد بود. و می توان ایران دموکراتیک آینده را به عنوان بخشی ازپروسه به هم پیوسته دموکراسی جهانی ترسیم نمود که با قدرت وتوانایی های خودکانونی برای گسترش دمو کراسی درسطح منطقه وجهان خواهد بود؛ و به صورتی فعالانه ومدافعانه همراه دمو کراسی های پیش رو عمل خواهد کرد.
و این قدرت بالقوه ای است که در مردم ایران وجود داشته و با اقدامات درست وبه موقع باید در جهت فعلیت بخشیدن به آن تلاش نمود؛ مردمی که اینچنین تنها چشم یاری به جهانیان دوخته اند و به طورهرروزه قربانی مطامع حاکمیتی قرون وسطایی گردیده وشاهدی بر تباهی زندگی خود هستند.
ماهیت وجودی دولتهای سرکوبگروچگونگی عملکرد آن حفظ قدرت سیاسی و دستگاه حاکمه است که درتقابل با منافع توده ها،و نهادهای جامعه مدنی قراردارد؛ بنا براین رشد جامعه مدنی نسبت مستقیم با درک مردم از حاکمیت وچگونگی وسطح مبارزه توده ای وتوازن قوا با حاکمیت را دارد؛ درسا لهای گذشته بزرگترین خطرجهت عقب راندن وسرکوب جامعه مدنی اثر ناشی از تحریم ها نبود، بلکه توهم نسبت به ماهیت حاکمیت بوده است که پس از انقلاب بخش بزرگی از قدرت سرکوب و درنده خویی آن ارتباط مستقیم با توهم مردم نسبت به آن را داشته است؛ پروسه در حال زوالی که با پیدایش اصلاح طلبان حکومتی در دو دهه اخیر نقش تعیین کننده واساسی را درتداوم آن ایفا نموده اندوبا ارائه تصویری مثبت و انحرافی از حاکمیت وامید به تغییر ازدرون آن خصوصا پس از پیدایش دولت روحانی موجب افزایش قدرت سرکوب حاکمیت واستفاده آشکار وپنهان آن درنابودی جامعه مدنی وجنبش مستقل توده ای گردیده است؛ بنا براین کسانی که با ایجاد توهم نسبت به دولت تدبیر روحانی ومجلس امید آن به ایفا نقش پرداخته اند ومردم را به پای صندوقهای رای آن کشانده اند خود به عنوان بخشی ازپروسه سرکوب جامعه مدنی عمل نموده اند. برچنین اساسی هنگامی که جامعه جهانی سیاستهای اعمالی خودرا براساس تمایزات وتفاوتهای دروغین جناح بندیهای داخل حاکمیت قرار می دهد هر اشتباهی از ناحیه آنها ضمن قدرت بخشیدن به حکومت با قدرتی افزونتربر جامعه مدنی و مردم ایران فرودآمده و توانایی هرچه بیشتری را به حاکمیت در سرکوب مردم بخشده است وبهای اشتباهات آنها را مردم ایران پرداخت کرده اند؛ در واقع بر چنین مبنایی در این هنگام عوامل خارجی نقش کمکی را به حاکمیت در عقب راندن جامعه مدنی و ایجا د ترس ونا امیدی در دل توده ها ایفا نموده اند.
با در نظر داشتن مجموع مطالب پیش گفته ،در این شرایط ،رسالت تاریخی باز گشت حزب دموکرات این است تا آنچه را درنتیجه یک کلاهبرداری سیاسی در گذشته ازدست داده با زبان دیپلماتیک باز پس گیرد(البته توانایی یا چگونگی انجام این رسالت را باید به آینده موکول نمود) وحاکمیت نیز در پی حفظ امتیازاتی است که در گذشته نه براساس حقایق و یا حقانیت خود بلکه با فریب ونیرنگ با نمایشی دروغین ازموجودیت خود آن را کسب نموده است؛ به همین دلیل امروز یک صدا در تمامی جناح های آن با گذار از زبان دیپلماسی به سیاست تهدید و باج خواهی می خواهند آن را حفظ کنند؛ واین همه درشرایطی است که درمقابل پایان بخشیدن به “ماجرای” اصلاح طلبی از سوی مردم،حکومت نیز با ماجراجویی های تازه ای برای تهاجم به جامعه ازطریق انتخاب یک فرد سپاهی برای انتخابات آینده ریاست جمهوری سخن می گوید ودرهمین ارتباط است که روحانی سعی دارد به عنوان یکی از اولویت های دولت خود در ماه های پایانی با احیای برجام و رفع تحریم ها مقدمات آن را فراهم نموده وجان تازه ای به “حکومت یک پارچه” آینده دهد؛ ودرصورت عدم موفقیت،حکومت که دیگر برگ جدیدی برای ارائه درآینده ندارد، باید توانایی های خود را دریک موقعیت برابرو با شفافیت دیپلماتیک بیشتر نشان دهد، تا هردوطرف با شناخت روشنتر از یکدیگر درپای میز مذاکره قرار گیرند؛ بنا براین انتخابات ریاست جمهوری پیش رو به عنوان یک مانع عمل نمی کند بلکه ایجاد روشنی وشفافیت در مسیری است که تا کنون با فریب کاری وپنهانی به آن عمل شده است.حال پرسش آن است در چنین شرایطی آیا حاکمیت جهت کسب موفقیت درامتیاز گیری می تواند ازخود واکنش منطقی به موقع ودرستی نشان دهد؟ پدیده ای که همچون پاشنه آشیل حاکمیت عمل کرده و در موقعیتهایی که دیپلماسی از شفافیت و روشنی برخوردار است آنها را ناتوان وضعیف خواهد ساخت زیرا حکومت برآمده ازانقلاب همواره بر روی توهم وناآگاهی دیگران حرکت کرده است؛ پدیده ای که با قدرت نقطه پایان خود را از سوی جامعه تحمیل می کند.
و اما برای رسیدن به نقطه تلاقی ضرورتهای تاریخی در آنچه که متعلق به گذشته است وآنچه که باید جایگزین آن شود وگذارکیفی به یک مرحله جدید درعرصه تحولات سیاسی واجتماعی همه چیز باید به پایان قطعی خود برسد؛ هر آن چیزی که متعلق به گذشته است پایان یافته وبه کناری افکنده شود؛ وهرگونه امید به نظرات،باورها،آرمانها واشخاصی که متعلق به گذشته و یا با مفاهیم گذشته به سرمی برند پایان یابد تا جامعه بتواند گذارخود به دنیای جدید را به انجام رساند. امروزهر گونه به کار گیری پندارهای گذشته موجب ایستایی،فساد وزوال جامعه می گردد؛ بدون این قطعیت،بدون درک آن، تنها موجب ایجاد امید در دل حاکمان و تداوم ستم برخواسته از آن می گردد تا هر چه بیشتر برادامه وضع موجود اصرارورزند؛ به همین دلیل است که خامنه ای راه از بین رفتن تحریم ها را دراقتصاد مقاومتی، اعلام بی اثری آن ومجلس نیزبا تصویب طرح”اقدام راهبردی برای رفع تحریم” از طریق تداوم وضعیت موجود نمایش می یابد. تا موقعی که جامعه در باورها ومفاهیم گذشته به سرمی برد حاکمان نیزبا بهره برداری از آن بر موجودیت گذشته خود اصرا می ورزند؛ واین پدیده موجب هر چه گسترده تر شدن رنج ،فساد و پلیدیها در سطح ملی می گردد.پس بگذار همه چیز به سمت قطعیت خود پیش رود”حکومت یک پارچه” جایگزین “حکومت دوگانه” شود که همواره مردم را درگیر انتخاب بین بد وبدترکرده وخود بزرگترین عامل عدم شکل گیری جنبش مستقل توده ای بوده است؛ و”نا امیدی ملی” از حاکمیت به پدیده ای همگانی تبدیل شود. بگذار حکومت، رئیس جمهور سپاهی خود را برگزیند و مردم دریک هم آوردی سیاسی واجتماعی مستقیما درچنین موقعیت ودر مقابل چنین وضعیتی قرارگیرند؛ و این تنها راه وانتخاب ممکن و بزرگترین گامی به جلو درقطعیت وضعیت موجود خواهد بود که پس از انقلاب بر داشته می شود. باید تمامی تردیدها کنارگذاشته شود تا بتوان به گذشته خفت بار پایان بخشید وتنها کسانی حق موجودیت سیاسی یابند که بدون نیرنک وفریب براساس اصول دموکراسی و حقوق بشر به این نبرد بپیوندند؛ برای جلوگیری ازهرگونه ایستایی، که تنها موجب گندیگی و زوال می گردد باید با هر آنچه متعلق به گذشته است و موجب پیدایش وضعیت موجود گردیده قطع ارتباط نمود.امروزدیگرهر گونه گفتمان سیاسی متوهمانه امید به تغییر ازدرون ساختارقدرت سیاسی مابین مردم وحاکمیت به پایان خود رسیده است؛ پس باید همچون شکل گیری آرایش نظامی درمیدان نبرد، توده ها به موجودیت خود شکل دهند؛در این شرایط یا در تحولی خونین این گذار تاریخی انجام خواهد پذیرفت ویا حاکمان سلا ح های خود را به زمین خواهند افکند تا تحولی مسالمت آمیز انجام پذیرد. در نتیجه، این حکومت است که شکل این گذار در تحول تاریخی را تعیین خواهد نمود؛ وما باید به سهم خود بتوانیم یکدیگررا ببخشیم تا ازاین چرخه خشونت، ازاین بار نکبت عمومی که برجسم وجان وموجودیت مان سایه افکنده است رهایی یابیم وبا امید به آنچه با تصویری خیال انگیزازرویاهایمان، ازآن زندگی شادمانه پاک وانسانی،ازآن مدینه فاضله باقی مانده است برای مردم خود وآیندگان بسازیم و چنان میراثی ارزشمند بر جای گذاریم. کاوه ۱۱/۱/۱۴۰۰
 
 
 

 

 

 
 
 
 
 
نظری بنویسید…
 
  •  

 

  •  
  •  
  •  

 

‎Press Enter to post.‎

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)